عذر (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۵۱۷ بایت اضافه‌شده ،  سه‌شنبهٔ ‏۱۲:۴۷
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی عذر== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عذر»، «فتنة». ==مترادفات «عذر» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |عذر |ریشه عذر |مشتقات عذر | |- |فتنة |ف...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:


=== «عذر» ===
=== «عذر» ===
العُذْر: تقاضا و خواست انسان از چيزيكه بوسيله آن گناهانش را محو كند، مى‏گويند: عُذْر و عُذُر- كه سه گونه است: 1- يا اين است كه مى‏گويد: آن كار را نكردم.
2- يا اينكه به اين خاطر چنان كردم، و سپس چيزى را بيان مى‏كند كه از گنهكار بودن خارجش كند.
3- و يا مى‏گويد آن كار را انجام دادم و ديگر تكرار نمى‏كنم و از اين قبيل سخنان. و اين سه قسم عذرخواهى همان توبه است پس هر توبه‏اى عذرى است و هر عذرى توبه نيست.
اعْتَذَرْتُ‏ الَيه: برايش عذر آوردم. عَذَرْتُهُ‏: عذرش را پذيرفتم گفت:
(يَعْتَذِرُونَ‏ إِلَيْكُمْ‏ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا- 94/ توبه)
مُعْذِر: كسى است كه براى خود عذرى مى‏بيند و بهانه‏اى دارد امّا در حقيقت عذرى ندارد. و گفت: (وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ‏- 90/ توبه) كه- مُعْذِرُونَ‏- هم خوانده شده يعنى كسانى كه عذر و بهانه مى‏آورند، ابن عبّاس گفته است-
لعن اللَّه‏ المُعَذِّرِينَ‏ و رَحِمَ‏ المُعَذَّرِينَ‏.
<nowiki>:</nowiki> خداوند عذر و بهانه آوردن را از رحمتش دور كند و آنان كه معذورند رحمت نمايد.
و آيه: (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ‏- 164/ اعراف) معذرة- مصدر- عَذَرْتُ‏- است، گويى كه مى‏گويد: از او مى‏خواهم كه مرا معذور دارد.
أَعْذَرَ: چيزيكه معذورش كرد ارائه داد.
بعضى از علماء گفته‏اند اصل عُذْر- عَذِرَة- است كه چيزى نجس است و از اين معنى- قلفة- را عَذِر ناميده‏اند (قلفه پوستى است كه در موقع ختنه كردن جدا كنند) مى‏گويند: عَذَرْتُ‏ الصَّبِيَّ: در وقتى كه او را از نجاست پاك كنى، و همچنين:
عَذَرْتُ‏ فلاناً: با عفو كردن و بخشيدن گناهش پليدى و نجاست را از او زايل كردم مثل عفرت له: گناهش را پوشاندم و افشاء نكردم.
عُذْرَة: پوست ختنه و پرده بكارت كه تشبيهى به قلفه‏اى است كه گفته شد. فقيل‏ عَذَرْتُهَا اى افتضضتها: (به زفافش رسيدم).
و نيز- عُذْرَة: درد گلوى كودك. عُذِرَ الصّبيُّ: كودك به گلو درد مبتلا شد، شاعر گفت:غمز الطّبيب نغانغ‏ المَعْذُور. (دست گذاردن طبيب به حلقوم مبتلا به گلو درد).
اعْتَذَرَتِ‏ المياهُ: آب‏ها قطع شد. اعْتَذَرَتِ‏ المنازلُ: خانه‏ها، كهن و قديمى شدند كه تشبيهى است به عذر خواهنده‏اى كه بخاطر آشكار بودن عذرش، گناهش پوشيده و محو مى‏شود.
عَاذِرَة: زنى كه بعد از دشتان و حائض و تطهير مجدّدا دشتان مى‏شود العَذَوَّر: بد اخلاق، به اعتبار- عَذِرَة يعنى پليدى و نجاست.
اصل- عَذِرَة: در گاه و گرداگرد خانه و خرابه و مزبله است كه بخاطر اينكه‏ فضولات در آنجا ريخته مى‏شود به اين اسم ناميده شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 573-571</ref>


=== «فتنة» ===
=== «فتنة» ===
اصل- فَتْن‏- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:
يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ‏ (13 ذاريات).
ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ‏ (14 ذاريات) يعنى عذابتان را بچشيد.
مثل آيات: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ‏ (56/ نساء).
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها ... (46/ غافر).
و گاهى آنچه را كه از آن عذاب حاصل ميشود فتنه مى‏نامند پس در آن‏ مورد بكار ميرود، مثل آيه‏ أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه)و زمانى- فتنه- به معنى آزمون است، مثل آيه:
وَ فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً (40/ طه).
واژه- فِتْنة- مثل واژه- بلاء- است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند ولى معنى فتنه و بلا- در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، در باره هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت:
وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء).
و در مورد سختى و شدت گفت:
إِنَّما نَحْنُ‏ فِتْنَةٌ (102/ بقره).
وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره).
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقره).
و گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‏ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه).
يعنى مرا گرفتار منماى و عذابم مكن، و اين مطلب را از آن جهت گفتند كه در بليه و عذاب افكنده شدند، و در آيه گفت:
فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ‏ يَفْتِنَهُمْ‏ (83/ يونس)يعنى به بلايا، مبتلا و عذابشان مى‏نمايد.
و گفت: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ‏ يَفْتِنُوكَ‏ (49/ مائده).
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ‏ (73/ اسراء).
يعنى: تو را با منصرف كردن از آنچه كه به تو وحى شده است در بليه و سختى مى‏افكنند.
و آيه: فَتَنْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ (14/ حديد) يعنى نفس و جانتان را در بليه و عذاب افكنديد و بر اين اساس:
آيه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (25/ انفال) و در آيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28/ انفال) فرزندان و اموال را در اين آيه به اعتبار آنچه را كه از آزمودن آنها به انسان ميرسد «فِتْنة» ناميده است و همچنين آنها را دشمن نيز ناميده است.
در آيه: إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ‏ (14/ تغابن) به اعتبار چيزهايى كه از آنها سر ميزند و در آيه ديگر زنان و فرزندان را براى انسان زينت قرار داده مى‏گويد:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ .... (14/ آل عمران) كه اشاره به تمام لوازم زندگى داردآيه اخير اشاره به حالات گوناگون‏ در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.
و آيه: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ (1/ عنكبوت) يعنى مردم چنين مى‏پندارند كه به حال خود رها شده هستند و مبتلا و آزموده نميشوند تا خبيث و ناپاكشان از پاكانشان جدا شود!؟
چنانكه گفت: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ (37/ انفال).
و آيه: أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ‏ (116/ توبه) اشاره به چيزى است كه در آيه:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ (155/ بقره) بيان شده است و لذا فرمود:
وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ (71 ط مائده)واژه «فتنه» از افعالى است كه هم از خداى تعالى و هم از بندگان است مثل بليه و مصيبت و قتل و عذاب و غير از اينها از افعال ناپسند و كريه.
هر گاه فتنة از خداى تعالى باشد به مقتضاء و وجه حكمت است و اگر فتنه از انسان بدون امر و حكم خداى سر بزند نقطه مقابل حكمت الهى است و لذا خداوند انسان را در ايجاد انواع فتنه‏ها در هر جا و مكان مذمت مى‏كند، مثل آيات:وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره)إِنَّ الَّذِينَ‏ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ‏ (10/ بروج).
و آيه: ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ‏ بِفاتِنِينَ‏ (162/ صافات) يعنى شما براى او به مصداق گمراهان نيستند.
و در آيه: بِأَيِّكُمُ‏ الْمَفْتُونُ‏ (6/ قلم)، اخفش گفته است- الْمَفْتُونُ‏- در اينجا همان- فتنه- است، چنانكه مى‏گويى- ليس له معقول- يعنى عقلى ندارد و عبارت:
و خذ ميسوره و دع معسوره: سهل و آسانش را بگير و ناگوار و سختش را رها كن و واگذار، پس تقديرش بِأَيِّكُمُ‏ الْفُتُونُ‏ است.
ديگرى غير از اخفش گفته است در آيه: (بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏- 6/ قلم) حرف (ب) زايد است مثل حرف (ب) در آيه‏ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً 79/ نساء) يعنى خداى از نظر شهادت كافى است.
و آيه: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ‏ (49/ مائدة).
كه با حرف (عن) متعدّى شده است و به معنى- خدعوك- است چنانكه معنى آن را با- عن- براى متعدى شدن اشاره كرده است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 13-9</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۲۶۲

ویرایش