محنت (مترادف)
مترادفات قرآنی محنت
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ضَرَّ»، «ضُرَّ»، «ضرّاء»، «اذی»، «کرهاً»، «مَعرّة».
مترادفات «محنت» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ضَرَّ | ریشه ضرر | مشتقات ضرر | قُل لَّآ أَمْلِكُ لِنَفْسِى ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَـْٔخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ
|
ضُرَّ | ریشه ضرر | مشتقات ضرر | وَإِذَا مَسَّ ٱلْإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَآ إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُۥ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ
|
ضرّاء | ریشه ضرر | مشتقات ضرر | أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا۟ ٱلْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ ٱلْبَأْسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا۟ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصْرُ ٱللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصْرَ ٱللَّهِ قَرِيبٌ
|
اذی | ریشه اذی | مشتقات اذی | لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّآ أَذًى وَإِن يُقَٰتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ ٱلْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ
|
کرهاً | ریشه کره | مشتقات کره | وَوَصَّيْنَا ٱلْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ إِحْسَٰنًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُۥ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِىٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ ٱلَّتِىٓ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَىٰهُ وَأَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِىٓ إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّى مِنَ ٱلْمُسْلِمِينَ
|
مَعرّة | ریشه عرر | مشتقات عرر | هُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوكُمْ عَنِ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ وَٱلْهَدْىَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُۥ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَآءٌ مُّؤْمِنَٰتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَـُٔوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌۢ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ ٱللَّهُ فِى رَحْمَتِهِۦ مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا۟ لَعَذَّبْنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا
|
معانی مترادفات قرآنی محنت
«ضَرَّ»
الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مىشود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.
و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مىگذرد كه گويى ما را در سختىاى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).
(ضَرَّهُ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مىرسد آگاه مىدهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مىدهد مثل، آيات:
(لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مىرساند و سودشان نمىدهد).
خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مىخواند و پرستش مىكند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ- 13/ حجّ) (چيزى را مىخواند و به كمك مىطلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مىگويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مىشود و لذا هشدار مىدهد، چون بتها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمىآورد.
و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مىشود مىخواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.
ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.
ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مىگويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مىشود و به ديگران فخر مىفروشد).
و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مىكنيد و بتهاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمىتوانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).
رجلٌ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.
ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.
الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.
ضَارَرْتُهُ: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مىدهيد زيان مىرسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مىگويد نويسنده و گواه در آن وام نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مىگويد:
لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:
لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.
آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.
در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مىگويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).
الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مىبيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مىرساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».
(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مىشود).
الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.
رجلٌ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.
امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زندار مىشود.
إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مىرساند و در گفتگوى معمولى - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مىدارد كه خود بر دو قسم است:
اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مىشود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مىگيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:
(ثُمَ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمىدهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چارهاى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مىشود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مىافكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مىشود و بر اين معنى گفت:
(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- 62/ نمل) (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مىشود ضَرُورِيّ سه گونه است:
1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه باد شديدى آن را به حركت در مىآورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمىآيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.
3- ضَرُورِيّ در چيزى گفته مىشود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).
الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۱]
«ضُرَّ»
الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مىشود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.
و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مىگذرد كه گويى ما را در سختىاى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).
(ضَرَّهُ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مىرسد آگاه مىدهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مىدهد مثل، آيات:
(لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مىرساند و سودشان نمىدهد).
خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مىخواند و پرستش مىكند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ- 13/ حجّ) (چيزى را مىخواند و به كمك مىطلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مىگويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مىشود و لذا هشدار مىدهد، چون بتها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمىآورد.
و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مىشود مىخواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.
ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.
ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مىگويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مىشود و به ديگران فخر مىفروشد).
و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مىكنيد و بتهاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمىتوانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).
رجلٌ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.
ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.
الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.
ضَارَرْتُهُ: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مىدهيد زيان مىرسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مىگويد نويسنده و گواه در آن وام نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مىگويد:
لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:
لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.
آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.
در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مىگويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).
الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مىبيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مىرساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».
(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مىشود).
الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.
رجلٌ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.
امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زندار مىشود.
إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مىرساند و در گفتگوى معمولى - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مىدارد كه خود بر دو قسم است:
اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مىشود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مىگيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:
(ثُمَ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمىدهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چارهاى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مىشود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مىافكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مىشود و بر اين معنى گفت:
(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- 62/ نمل) (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مىشود ضَرُورِيّ سه گونه است:
1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه باد شديدى آن را به حركت در مىآورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمىآيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.
3- ضَرُورِيّ در چيزى گفته مىشود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).
الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۲]
«ضرّاء»
الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مىشود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.
و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مىگذرد كه گويى ما را در سختىاى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).
(ضَرَّهُ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مىرسد آگاه مىدهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مىدهد مثل، آيات:
(لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مىرساند و سودشان نمىدهد).
خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مىخواند و پرستش مىكند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ- 13/ حجّ) (چيزى را مىخواند و به كمك مىطلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مىگويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مىشود و لذا هشدار مىدهد، چون بتها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمىآورد.
و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مىشود مىخواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.
ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.
ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مىگويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مىشود و به ديگران فخر مىفروشد).
و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مىكنيد و بتهاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمىتوانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).
رجلٌ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.
ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.
الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.
ضَارَرْتُهُ: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مىدهيد زيان مىرسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مىگويد نويسنده و گواه در آن وام نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مىگويد:
لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:
لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.
آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.
در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مىگويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).
الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مىبيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مىرساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».
(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مىشود).
الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.
رجلٌ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.
امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زندار مىشود.
إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مىرساند و در گفتگوى معمولى - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مىدارد كه خود بر دو قسم است:
اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مىشود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مىگيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:
(ثُمَ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمىدهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چارهاى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مىشود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مىافكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مىشود و بر اين معنى گفت:
(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- 62/ نمل) (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مىشود ضَرُورِيّ سه گونه است:
1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه باد شديدى آن را به حركت در مىآورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمىآيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.
3- ضَرُورِيّ در چيزى گفته مىشود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).
الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۳]
«اذی»
أَذَى اذيّت و آزارى است كه به هر ذى روحى را نظر جسمى يا روحى با عواقبش مىرسد چه دنيائى و چه اخروى، خداى فرمايد (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى- 264/ بقره) و همينطور آيه (فَآذُوهُما- 16/ نساء) كه اشاره باذيّت و زدن است مثل آيه (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ- 61/ توبه) و آيه (لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا- 69/ احزاب) و (لِمَ تُؤْذُونَنِي- 5/ صف) و (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً- 222/ بقره). (وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- 61/ توبه).
كه عوارض محيض را از نظر شرعى و باعتبار شرع (أذى) يعنى رنج و زحمت ناميده است و همينطور باعتبار پزشكى، چنانكه پزشكان اين رشته ذكر كردهاند محيض نوعى درد و رنج است.
و گفته شده- آذَيْتُهُ، أو أَذَيْتُهُ، إِيذَاءً، و أَذِيَّةً و أَذًى، اسم فاعلش الآذِي است- يعنى موجى سخت و اذيّت كننده براى دريانوردان در موقع كشتىرانى.[۴]
«کرهاً»
گفته شده- كره و كره- يكى است مثل- ضعف و ضعف- و نيز گفتهاند كَرْه- سختى و مشقتى است كه از خارج وجود انسان بانسان ميرسد و با اكراه بر او تحميل ميشود ولى كُرْه- آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او ميرسد و او آنرا زشت ميداند و از آن اكراه دارد كه بر دو گونه است:
اول- آنچه را كه از روى طبع مكروه ميشود.
دوم- آنچه كه از جهت عقل يا شرع زشت و مكروه شمرده ميشود.
از اين روى صحيح است كه انسان در مورد يك چيز بگويد: من آنرا مىخواهم ولى از آن اكراه دارم، به اين معنى كه از جهت طبع و سرشت آنرا مىخواهم و اراده مىكنم ولى از ناحيه عقل يا شرع زشت و مكروهش ميدارم يا از جهت عقل و شرع مىخواهم و از ناحيه طبع و سرشت بدش مىدانم و گفت:
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ- 216/ بقره) يعنى از روى طبع كشتن را بد مىدانيد، سپس آنرا در آيه ديگر بيان كرد و گفت: وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ- 216/ بقره) يعنى تا انسان حال و كيفيت چيزى را نداند بر او واجب نميشود كه اكراه يا محبت خود را در مورد آن چيز در نظر بگيرد و معتبر بداند. كرهت: در دو معنى كراهتى كه از خارج به انسان تحميل ميشود يا از ناحيه طبع و عقل و شرع زشت است در باره هر دو بكار ميرود يعنى در (كره و كره) ولي استعمال و بكار بردن آن در معنى- كره- بيشتر است، خداى تعالى گفت:
وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ- 32/ توبه).
وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- 33/ توبه).
وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ- 5/ انفال).
أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ- 12/ حجرات).
آيه اخيرا آگاهى و هشدارى است بر اينكه خوردن گوشت برادر چيزى است كه نفس آدمى بر زشت شمردن و كراهت آن سرشته شد هر چند كه انسان آنرا بخواهد و قصد كند (يعنى غيبت كردن) و گفت:
لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً- 19/ نساء) كه- كُرها- هم خوانده شده.
إِكْرَاه: در واداشتن انسان به چيزى است كه آنرا زشت ميداند، در آيه: (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ- 33/ نور) كه نهى از واداشتن جوانان به چيزى است كه هم كره است و هم كره [يعنى هم با سرشتشان و عقل و شرع مغايرت دارد و هم مشقتى است كه به آنها تحميل ميشود] و گفت: لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ 256/ بقره) در مورد اين آيه نظراتى هست:
اول- تحقيقا گفته شده كه آن عمل يعنى اكراه نداشتن در دين در آغاز اسلام بوده بطوريكه اسلام بر انسانى عرضه ميشده تا مىپذيرفت و اجابت ميكرد و گر نه ترك و رها ميشد.
دوم- آيه در مورد اهل كتاب بوده كه هر گاه مىخواستند جزيه بپردازند و ملتزم شرايط آن ميشدند آنها را به حال خود ميگذاشتند.
سوم- معنى- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ- اينستكه اگر كسى بر قبول دين باطلى مجبور ميشد و به آن اعتراف ميكرد و داخل ميشد حكمى براى آن نبوده چنانكه گفت:
(إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ- 106/ نحل) (يعنى هر كس به زبان و با اجبار بخدا كافر شود ولى دلش به ايمان ثابت باشد از شمول كفر خارج است.
چهارم- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ- يعنى در آخرت به آنچه را كه انسان در دنيا از طاعات با اكراه و از روى بىميلى انجام داده توجه نميشود و به حساب نمىآيد زيرا خداى تعالى سرائر و انگيزهها را معتبر ميشمرد و جز اخلاص را خشنود نميدارد و لذا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«الاعمال بالنيّات».
و نيز فرمود:
«أخلص يكفك القليل من العمل» پنجم- معناى- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ اينست كه در حقيقت تكاليفى كه خداوند براى آنها معين كرده انسان در آنها او را بر كارى مكروه وادار نمىشود بلكه رسيدن به بهشت و پذيرش نعمتهاى ابدى و جاودانه است كه انسانها بر آنها وادار و تحميل ميشوند و لذا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: «عجب ربّكم من قوم يقارّون الى الجنّة بالسلاسل».
[پروردگارتان از مردمى كه با زنجيرها بسوى بهشت راه مىيابند و كشانده ميشوند در عجب است].
ششم- دين در آيه فوق همان جزاء است، معنيش اينستكه خداوند بر پاداش و جزاء دادن ناخشنود نمىشود بلكه آنگونه كه مىخواهد به كسى كه سزاوار پاداش اخروى است آنطور كه ميخواهد عمل مىكند آيه: (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ- 83/ آل عمران) تا آنجا كه مىگويد: طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) كه گفته شده معنايش اينست:
1- كسانى كه در آسمانها هستند بدون اكراه تسليم هستند و كسانى كه در زمينند (كَرْهاً) يعنى حجت و دليل كه آنها را به پذيرش و تسليم به حق واداشته است، مثل اينكه مىگوئى:
الدلالة اكرهتنى على القول بهذه المسألة: دلالت و راهنمايى درست مرا بر بيان اين مسأله واداشته است كه اين سخن از- كره- به معنى ناپسند و مذموم آن نيست.
2- معناى (طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) اين است كه ايمان آورندگان طوعا تسليم شدند و كفر پيشگان با اكراه تسليم مىشوند زيرا قدرت ندارند كه از آنچه را كه خداوند براى آنها مىخواهد و عليه آنها حكم مىكند خوددارى مىكنند.
3- از «قتادة» نقل شده مؤمنان با ميل و رغبت و طوعا تسليم حق ميشوند ولى كفار به هنگام مرگ جبرا حق را مىپذيرند و تسليم ميشوند چنانكه گفت:
فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ ... 85/ غافر)
4- مقصود از- كَرْه- در آن آيه كسى است كه با او جنگ ميشود و مجبور ميشود به اين كه ايمان بياورد.
5- نظر پنجم از ابو العاليه و مجاهد است كه گفتهاند: مقصود اينستكه همه به آفريده شدنشان از سوى خداوند اقرار دارند هر چند كه در پرستش به خداوند شرك مىورزند، مثل آيه:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ- 87/ زخرف).
(اگر از ايشان بپرسى چه كسى آنها را آفريده است ميگويند اللّه).
6- نظر ديگر از ابن عباس است كه مىگويد: طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) يعنى همه با حالاتى كه از وجود آنها خبر مىدهد تسليم شدهاند هر چند كه بعضى از ايشان با گفتار كفر بورزند و آن همان اسلام است كه در جهان اوليه (عالم ذر) آنجا گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قالُوا بَلى- 172/ اعراف) و اين همان دلائل عقلى آنها است كه بر آن سرشته شدهاند و اقتضاء مىكند كه تسليم شوند و به اين معنى آيه:
وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ- 15/ رعد) اشاره دارد 7- نظر هفتم از بعض صوفيه است مىگويند: كسى كه با رغبت و ميل تسليم حق ميشود همان كسى است كه پاداش دهنده و عقوبت كننده را مىنگرد نه پاداش و عقاب را، پس به او تسليم ميشود و كسيكه با اكراه تسليم مىشود همان كسى است كه پاداش و عقوبت را مىبيند پس با بيم و اميد يا رغبت و ترس تسليم حق ميشود و مانند اين آيه و كلام خداست كه گفت: وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً 15/ رعد).[۵]
«مَعرّة»
گفت: (أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ- 36/ حجّ) (نيازمند و سائل را إطعام كنيد). مُعْتَرّ:
كسى كه سؤال مىكند مىگويند- عَرَّهُ يَعُرُّهُ: اندوهگين و نيازمندش كرد.
اعْتَرَرْتُ بك حاجتي: نيازمندى او را بتو نماياندم.
عَرّ و عُرّ: پيسى و گرى كه بر پوست بدن عارض مىشود و از اين معنى به هر زيان و مضرّتى- مَعَرَّة- گفته شد و تشبيهى است به- عُرّ- كه همان بيمارى پيسى پوشيده است، در آيه گفت:
(فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ- 25/ فتح) (كه از سوى ايشان زيان و زحمتى ندانسته، و بدون اينكه بفهمند به شما مىرسد). عِرَار: حكايت صداى وزش باد است.
عَارَّ الظّليمُ: شتر مرغ بانگ برآورد.
عَرْعَرَ: سرو كوهى و درختى است كه بخاطر حركت برگهايش اين چنين ناميده شده. عَرْعَار: نوعى بازى كه اين واژه حكايت صوت آن بازى است.[۶]