طناب (مترادف)
مترادفات قرآنی طناب
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حبل»، «سبب».
مترادفات «طناب» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
حبل | ریشه حبل | مشتقات حبل | |
سبب | ریشه سبب | مشتقات سبب |
معانی مترادفات قرآنی طناب
«حبل»
الحبل معروف است (ريسمان و طناب) خداى عز و جل گويد: في جيدها حبل من مسد- 5/ مسد)، كه:
حبل الوريد و حبل العاتق- يعنى رگ گردن و وتر گردن بآن تشبيه شده است و همچنين- الحبل المستطيل- جاده و راه پيوسته شنى.
و براى وصل كردن و پيوستن به هر چيزى كه بايستى بآن رسيده شود واژه- حبل- بصورت استعاره بكار رفته است.
چنانكه در آيه و اعتصموا بحبل الله جميعا103/ آل عمران).
اشاره شده پس- حبل الله- همان چيزى از قرآن و عقل و خرد است كه به وسيله آن دور شدن از گناهان و وصول بقرب خداى حاصل مىشود و يا هر چيز ديگرى كه اگر بآن تمسك جستى و از گناهان بازماندى تو را بجوار رحمت حق مىرساند پس عهد و پيمان را نيز حبل گويند.
خداى تعالى گويد: ضربت عليهم الذلة أين ما ثقفوا إلا بحبل من الله و حبل من الناس- 112/ آل عمران) هر كجا باشند فرمان خوارى برايشان جارى است مگر اينكه در پناه و پيمان خدايا در پناه و پيمان مردم قرار گيرند).
در آيه فوق آگاهى و هشدارى است كه كفار براى رهايى از ذلت، و خوارى بتوسل جستن به دو پيمان ناگزيرند.
اول- عهد و پيمان خدائى كه بايستى در آن صورت اهل و پيرو كتابى شوند كه از سوى خدا نازل شده است و گر نه در دين او قرار نگرفتهاند و تحت حمايت آن نيستند.
دوم- به عهد و پيمانى از سوى مردم كه آنها را يارى مىرسانند و بر آنها بذل مال و جان مىكنند قرار گيرند.
حبالة- تور و دام شكار شكارچى و جمعش حبائل است، روايت شده كه: «النساء حبائل الشيطان»
محتبل و حابل- يعنى صياد و دام گستر، اصطلاح- وقع حابلهم على نابلهم نيز بكار رفته است.[۱]
«سبب»
السبب: ريسمانى و طنابى است كه با آن از درخت خرما بالا مىروند و جمع آن- اسباب- است.
خداى تعالى گويد: (فليرتقوا في الأسباب- 10 ص) كه اشاره به معنى آيه: (أم لهم سلم يستمعون فيه- 38/ طور)، يعنى: (آيا نردبانى دارند كه بر آن به آسمان بالا مىروند و گفتارها مىشنوند؟).
هر چيزى كه وسيله رسيدن به چيزى ديگر باشد- سبب ناميده مىشود.
در آيه: (و آتيناه من كل شيء سببا فأتبع سببا- 84/ كهف) (او را از هر چيزى سببى داديم و او آن را دنبال و پيروى كرد).
و معنايش اين است كه خداى تعالى او را از هر چيزى، شناختى و وسيلهاى داده بود كه به آنها پيوسته شود و برسد، سپس يكى از آن اسبابها را پى گرفت و بر آن مبنا، خداى گويد:
(لعلي أبلغ الأسباب أسباب السماوات- 36/ غافر) يعنى بسا كه وسيلهها و اسبابى كه در آسمان به وجود مىآيد و حادث مىشود بشناسيم.
(سخن فرعون است كه مىگويد: و به آنها دسترسى يابم و به وسيله آنها به آنچه را كه موسى مدعى آنست شناسايى حاصل كنم).
سبب: دستار و عمامه و مقنعه و دستار بلند كه در بلندى تشبيهى است به ريسمان (يعنى معنى اصلى واژه) و همين طور راه روشن و فراخ نيز با واژه- سبب- توصيف شده است. مثل تشبيه نمودن راه روشن گاهى به ريسمان و گاهى به جامه بريده شده و محدود (چون هر راهى را نيز پايانى است). السب: ناسزا و دشنام دردناك و زشت، در آيه: (و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم- 108/ انعام)، سبب كردن مشركين نسبت به خداوند نه از اين جهت است كه با صراحت ناسزا مىگويند بلكه به طريقى به يادآورى نام خداى پردازند كه او را با آنچه كه سزاوار او نيست، در ميان خود بيان مىكنند و در آن سخنان ناروا آنقدر لجاجت و گستاخى مىورزند كه كار به مجادله مىكشد و در ذكر خدا به نسبتهايى ناروا مىرسند، كه خداى تعالى از آنها منزه است.
شاعر گويد:
فما كان ذنب بني مالك/بأن سب منهم غلاما فسب بأبيض ذى شطب قاطع/يقد العظام و يبرى القصب و بر اين معنى شاعر ديگر آگاهى داده است كه:و نشتم بالأفعال لا بالتكلم يعنى: (ما با عمل سبب و شتم مىكنيم نه با سخن گفتن). السب: ناسزاگوئى، شاعر گويد: (عبد الرحمن حسان):لا تسبنني فلست بسبي/إن سبي من الرجال الكريم (مرا سخت دشنام مده، تو ناسزا گوى من نيستى زيرا ناسزا گوئى من از مردان بخشنده است).
السبة: آنچه كه مورد سب و دشنام قرار مىگيرد و به طور كنايه يعنى: پشت و دبر، اين چنين نامگذارى مثل- سبة- در معنى- سوأة- يعنى عورت و عمل زشت زناست.
السبابة- انگشت كنارى، انگشت ابهام و از داخل دست، انگشت دوم سبابه است كه در موقع دشنام دادن با آن انگشت به طرف مقابل اشاره مىشود مثل ناميدن همان انگشت به- مسبحة- براى اينكه در موقع تسبيح گفتن حركت دارد.[۲]