ساختن (مترادف)

مترادفات قرآنی ساختن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جَعَلَ»، «بنی»، «صَنَعَ»، «اتخذ».

مترادفات «ساختن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
جَعَلَ ریشه جعل مشتقات جعل
ٱلَّذِى جَعَلَ لَكُمُ ٱلْأَرْضَ فِرَٰشًا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءً وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا۟ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ
بنی ریشه بنی مشتقات بنی
وَٱلسَّمَآءَ بَنَيْنَٰهَا بِأَيْي۟دٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ
صَنَعَ ریشه صنع مشتقات صنع
فَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ أَنِ ٱصْنَعِ ٱلْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ فَٱسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ ٱثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ ٱلْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَٰطِبْنِى فِى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
اتخذ ریشه اخذ مشتقات اخذ
وَقَالَ ٱلَّذِى ٱشْتَرَىٰهُ مِن مِّصْرَ لِٱمْرَأَتِهِۦٓ أَكْرِمِى مَثْوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدًا وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى ٱلْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأْوِيلِ ٱلْأَحَادِيثِ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمْرِهِۦ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

معانی مترادفات قرآنی ساختن

«جَعَلَ»

جعل‏ يعنى قرار داد، جَعَلَ‏، لفظ عامى است در تمامى افعال كه از فعل- وضع و ساير واژه‏ها در اين رديف عام‏تر است و پنج وجه دارد:

اوّل- اينكه- جعل- مانند صار و طفق- عمل مى‏كند كه در اين معنى متعدّى نيست و در معنى آغاز كردن است مثل- جعل زيد يقول كذا- چنانكه شاعر گويد:فقد جعلت قلوص بنى سهيل‏/من الأكوار مرتعها قريب‏ (ماده شتر- جوان بنى سهيل در جايى كه چراگاهش نزديك است مى‏چرد).

دوّم- جعل مانند- أوجد- يعنى ايجاد كرد، كه متعدّى به يك مفعول است مثل سخن خداى تعالى: وَ جَعَلَ‏ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ- 1/ انعام) و وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ- 78/ نحل) (كه در هر دو آيه جعل بصورت فعل متعدّى است و مفعول گرفته).

سوّم- جعل در معنى ايجاد كردن‏ و آفريدن و تكوين چيزى از چيزى مانند آيات:

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً- 72/ نحل) و وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل) و وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا- 10/ زخرف).

چهارم- جعل در معنى تغيير و گرديدن بر حالتى غير از حالتى ديگر مانند:

آيات:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً- 22/ بقره) و جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا- 81/ نحل) و وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً- 16/ نوح) و إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا- 3/ زخرف).

پنجم جعل در معنى حكم كردن با چيزى بر چيز ديگر بحقّ يا باطل.

امّا حكم بحقّ مانند آيه‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ‏ مِنَ الْمُرْسَلِينَ‏- 7/ قصص). و امّا حكم بباطل مانند آيات: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ، وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً- 136/ انعام) و وَ يَجْعَلُونَ‏ لِلَّهِ الْبَناتِ‏- 57/ نحل) و الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ‏- 91/ حجر) (كسانيكه قرآن را پاره پاره و افسون قرار دادند).

جِعَالَة دستگيره يا پارچه‏اى را كه ديگ را با آن بر مى‏دارند.

جُعْل‏، جَعَالَة و جَعِيلَة- مزدى است كه در برابر كار كسى قرار مى‏گزارند كه معنى آن اعمّ از اجرت و مزد و ثواب است و- جعل- سرگينى خشك و سوسك سياه است.[۱]

«بنی»

افعالش- بَنَيْتُ‏، أَبْنِي‏، بِنَاءً، بِنْيَةً، بُنْياً، است، يعنى ساختن عمارت و بناء، خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً- 12/ نباء).

بِنَاء- اسمى است براى آنچه را كه ساخته مى‏شود، خداى تعالى گويد: (لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ‏ مَبْنِيَّةٌ- 20/ زمر).

واژه‏ بَنِيَّة- هم به بيت اللّه يعنى كعبه تعبير شده است، خداى تعالى گويد: (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ- 47/ ذاريات) و (وَ السَّماءِ وَ ما بَناها- 5/ شمس).

بُنْيان‏-: واژه‏اى مفرد است و جمع ندارد به مصداق آيات (لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي‏ بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ‏- 11/ توبه) و (كَأَنَّهُمْ‏ بُنْيانٌ‏ مَرْصُوصٌ‏- 4/ صفّ) و (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً- 97/ صافّات).

بعضى گفته‏اند بنيان- جمع- بُنْيَانَة- است، مانند شعير و شعيرة- و- تمر و تمرة- نخل و نخلة- اينگونه جمع‏ها تذكير و تأنيثش صحيح است.[۲]

«صَنَعَ»

الصُّنْعُ‏: كارى را به شايستگى انجام دادن، پس هر صنعى كارى است ولى هر كارى صنع نيست (مگر اينكه درست انجام شود) اين واژه آنطور به فعل انسان نسبت داده شده به حيوانات و جمادات نسبت داده نمى‏شود، در آيات: (صُنْعَ‏ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ- 88/ نمل)(يَصْنَعُ‏ الْفُلْكَ‏- 38/ هود) (وَ اصْنَعِ‏ الْفُلْكَ‏- 37/ هود) (أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ‏ صُنْعاً- 104/ كهف)(صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ‏- 80/ انبياء)(تَتَّخِذُونَ‏ مَصانِعَ‏- 129/ شعراء)(ما كانُوا يَصْنَعُونَ‏- 63/ هود) (حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها- 16/ هود)(تَلْقَفْ ما صَنَعُوا- إِنَّما صَنَعُوا- 69/ طه) (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ‏- 45/ عنكبوت) صَنَعٌ‏: مردى كه حاذق و نيك پيشه است و خوب كار مى‏كند.

صَنَاعٌ‏: زنى كه نيكو، كار مى‏كند و ماهر است.

صَنِيعَة: كارى نيكو و ابتكارى.

فرسٌ‏ صَنِيعٌ‏: اسبى كه نيكوپرستى و تيمار شده است.

از مكانهاى شريف هم به- مَصانِع‏- تعبير شده است و گفت: (وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ‏- 129/ شعراء).

مُصَانَعَة: كنايه از رشوه است.

اصْطِنَاع‏: زياده روى در بهبود و اصلاح چيزى است، در آيات:

(وَ اصْطَنَعْتُكَ‏ لِنَفْسِي‏- 41/ طه) (وَ لِتُصْنَعَ‏ عَلى‏ عَيْنِي‏- 39/ طه) (هر دو آيه اخير در باره تربيت موسى از سوى خدا است و تأويلش اين است كه مؤلّف محترم آورده است).

اين آيات اشاره‏اى است به آنچه را كه بعضى از حكماء گفته‏اند كه:

«انّ اللّه تعالى إذا أحبّ عبدا تفقّده كما يتفقّد الصّديق صديقه».

(خداى تعالى هر گاه بنده‏اى را دوست داشت او را مورد تفقّد و رحمت قرار مى‏دهد همانطورى كه دوستى نسبت به دوستى ديگر تفقّد دارد).[۳]

«اتخذ»

أَخْذ حيازت كردن چيزى و تصرّف و بدست آوردن آنست، اين واژه گاهى به معنى دستگير كردن و گرفتن است مانند آيه مباركه‏اى، كه مى‏فرمايد: (مَعاذَ اللَّهِ أَنْ‏ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ‏- 72/ يوسف).

(اين آيه سخن حضرت يوسف (ع) به برادران خويش است كه به وى گويند يكى از ما را گروگان بگيرند اما مى‏بينيم كه تو نيكو كارى، سپس يوسف كه حاكم مصر شده است با ياد خدا مى‏گويد پناه بر خدا اگر غير از كسيكه متاع ما نزد او است ديگرى را بگيريم زيرا در آن صورت يعنى نگهداشتن ديگرى بجاى فرد گناهكار، ستمكار خواهيم بود).

و گاهى واژه «أخذ» به معنى غلبه كردن و چيره شده است در اين آيه (لا تَأْخُذُهُ‏ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ‏- 255/ بقره) يعنى چرت و پينگى و خواب بر خداى تعالى غلبه نمى‏كند همانگونه كه بر انسانها چيره مى‏شود و بناچار تسليم خواب مى‏شود.

در مثل مى‏گويند- أخذته الحمّى- يعنى تب بر او غلبه كرد، خداى تعالى در اين معنى فرمايد (أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ- 67/ هود).

(بانگ عذاب و آواى مرگ ستمكاران را فرو گرفت و برايشان غلبه كرد) و آيه (فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏- 25/ نازعات) (خداوند او را به عقاب و جزاى دنيا و آخرت فرو گرفت) و آيه (وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏- 102/ هود) فرو گرفتن و غلبه پروردگارت آن گونه است كه ناگهانى شهرها و باديه‏ها را فرو گيرد.

اسيرهاى جنگى هم با كلمات- مأخوذ- و- أخيذ- تعبير شده‏اند.

اتّخاذ كه همان باب افتعال از اخذ است با دو مفهوم به كار مى‏رود و متعدّى‏ مى‏شود، مانند افعال قلوب كه دو مفعول مى‏گيرند و عمل مى‏كنند، در آيات زير:

(لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ- 51/ مائده) و آيه (وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ- 6/ شورى) و (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا- 110/ مؤمنون)- و (أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- 116/ مائده) در تمام آيات فوق اتّخاذ با دو مفعول به كار رفته (و به معانى- قرار دادن- گرديدن- حاصل كردن و ساختن است) و آيه (وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ‏- 6/ نحل). لفظ مؤاخذة در آيه هشدارى است بر مجازات و معاقبه يا رو برو شدن مردم به نتيجه ناسپاسيشان، در برابر نعمتها و رحمتهائى كه از خداى تعالى دريافت كرده‏اند.

در مثل گويند: (فلان‏ مأخوذ) و به اخذة من الجّن- كنايه از بيمارى سخت روانى است و و فلان يأخذ مَأْخَذَ فلان- يعنى راه او را مى‏رود و چون او كار مى‏كند. و رجل‏ أُخُذٌ و به أُخُذٌ- كنايه از بيمارى چشم و هلاكت است، الإِخَاذَة و الإِخَاذ- زمينى است كه كسى آن را براى خودش مى‏گيرد و تصرّف مى‏كند.

و نيز گفته‏اند- و مَنْ أَخَذَ أَخْذَهُمْ‏- و- إِخْذَهُمْ‏- هر دو بكار مى‏رود.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 401-399
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 314
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 422-421
  4. مه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 158-157