ویراستار
۹٬۰۷۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی فریب دادن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غرّ»، «خدع»، «خان»، «خذل»، «راغ»، «ختر». ==مترادفات «فریب دادن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |غرّ |غرر (ریشه)|ریشه غر...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[غرر (ریشه)|ریشه غرر]] | |[[غرر (ریشه)|ریشه غرر]] | ||
|[[غرر (واژگان)|مشتقات غرر]] | |[[غرر (واژگان)|مشتقات غرر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=57|Ayah=14}} | ||
|- | |- | ||
|خدع | |خدع | ||
|[[خدع (ریشه)|ریشه خدع]] | |[[خدع (ریشه)|ریشه خدع]] | ||
|[[خدع (واژگان)|مشتقات خدع]] | |[[خدع (واژگان)|مشتقات خدع]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=2|Ayah=9}} | ||
|- | |- | ||
|خان | |خان | ||
|[[خون (ریشه)|ریشه خون]] | |[[خون (ریشه)|ریشه خون]] | ||
|[[خون (واژگان)|مشتقات خون]] | |[[خون (واژگان)|مشتقات خون]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=8|Ayah=58}} | ||
|- | |- | ||
|خذل | |خذل | ||
|[[خذل (ریشه)|ریشه خزل]] | |[[خذل (ریشه)|ریشه خزل]] | ||
|[[خذل (واژگان)|مشتقات خزل]] | |[[خذل (واژگان)|مشتقات خزل]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=25|Ayah=29}} | ||
|- | |- | ||
|راغ | |راغ | ||
|[[روغ (ریشه)|ریشه روغ]] | |[[روغ (ریشه)|ریشه روغ]] | ||
|[[روغ (واژگان)|مشتقات روغ]] | |[[روغ (واژگان)|مشتقات روغ]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=37|Ayah=91}} | ||
|- | |- | ||
|ختر | |ختر | ||
|[[ختر (ریشه)|ریشه ختر]] | |[[ختر (ریشه)|ریشه ختر]] | ||
|[[ختر (واژگان)|مشتقات ختر]] | |[[ختر (واژگان)|مشتقات ختر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=31|Ayah=32}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی فریب دادن == | ==معانی مترادفات قرآنی فریب دادن== | ||
=== «غرّ» === | ===«غرّ»=== | ||
غررت فلانا: از غفلت و بى خبريش سود بردم و به آنچه كه از او مىخواستم نائل شدم. | |||
غرة: غفلت و بى خبرى در بيدارى است. | |||
غرار: بى خبرى در خواب سبك و اصل آن از- غر- يعنى اثر روشن و ظاهر از چيزى است، و از اين معنى است: | |||
غرة الفرس: سپيدى پيشانى اسب. | |||
غرار السيف: تيزى شمشير. غر الثوب: اثر چاك خوردگى جامه و تا خوردگى آن. | |||
=== «ختر» === | اطوه على غره: بر خط و پارگيش آن پارچه را تا كن. | ||
غره كذا غرورا: گويى كه او را مغرور كرد و وجود او را غرور فرا گرفته و پيچيده است، در آيات: | |||
(ما غرك بربك الكريم- 6/ انفطار)(لا يغرنك تقلب الذين كفروا في البلاد- 196/ آل عمران)(و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا- 64/ اسراء)(بل إن يعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا- 40/ فاطر)(يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا- 112/ انعام) (و ما الحياة الدنيا إلا متاع الغرور- 185/ آل عمران) (و غرتكم الحياة الدنيا- 35/ جاثيه) و لا يغرنكم بالله الغرور- 33/ لقمان) (ما وعدنا الله و رسوله إلا غرورا- 12/ احزاب) 6 غرور: هر چيزى از مال و جاه و شهوت و شيطان كه انسان را فريب دهد و مغرور كند و- غرور- در اين آيه به شيطان تفسير شده است زيرا گفته شده: «الدنيا تغر و تضر و تمر» (دنيا فريفته مىكند زيان مىزند و در مىگذرد). | |||
غرر: به معنى خطر است، از- غر- كه در حديثى از فروختن غرر نهى شده است.غرير: اخلاق نيكو باعتبار اينكه روشن و مشخص است. فلان ادبر غريره و اقبل هريره:(حسن خلقش از او دور شد و بد خلق و كج خوى شد). | |||
فلان أغر: او در كرم و بخشندگى مشهور است به اعتبار همان سپيدى پيشانى و مشخص بودن. | |||
غرر: سه شب اول هر ماه كه هلال چون سپيدى پيشانى اسب است. | |||
غرار السيف: تيزى شمشير. غرار: شير اندك. | |||
غارت الناقة: شير آن شتر كم شد بعد از اينكه گمان كرد شيرى در آن نبود گويى كه صاحبش را فريب داده است<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 690-688</ref> | |||
===«خدع»=== | |||
الخداع يعنى وارد كردن ديگرى به كارى غير از آنچه او در صدد آن بوده و كارى را با فريب و نيرنگ بر خلاف آنچه كه پوشيده داشته آشكار كند. | |||
خداى تعالى گويد: (يخادعون الله- 9/ بقره) يعنى پيامبر و اولياء خدا را فريب مىدهند. (اما جز خودشان را فريب نمىدهند). | |||
1- و از آنجائيكه رفتار و معامله و برخورد با پيامبر (ص) مانند معامله با خداوند است، نيرنگ آنها را نيز در باره اولياء خدا بخود نسبت داده از اين روى فرمود: | |||
(إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله- 10/ فتح). | |||
يعنى: (كسانى كه با تو پيمان مىبندند در حقيقت با خدا پيمان بستهاند). | |||
2- از اين جهت كارهاى پليد و زشتشان را خدعه و فريب ناميده است تا هشدارى و تنبيهى بر عظمت و شكوه پيامبر (ص) و اوليائش باشد ولى سخن لغت شناسان بر اينكه در اضافه شدن- يخادعون- به، الله- مضاف حذف شده است و مضاف اليه، بجاى مضاف قرار گرفته (منظور اين است كه بايستى گفته شود كارهاى خدعه آميزشان). | |||
اما بايد دانسته شود كه با ذكر مضاف در اينگونه عبارت مقصودى را كه از علم و آگاهى بر دو وجهى كه قبلا ذكر شد، از آن حاصل نمىشود، يعنى، 1- ناروائى و پليدى كارشان در قصدى كه از مكر و نيرنگ دارند، كه مىخواهند با فريب دادن پيامبر (ص) خداى را فريب داده باشند. | |||
2- در عبارت- يخادعون الله- تنبه و هشدارى است بر اينكه خدعه و فريب آنها نسبت به پيامبر (ص) آنقدر بزرگ است كه گوئى چنان رفتار مكر آميز، خدعه با خداوند است همانطور كه در بيعت گفت: | |||
(إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله- 10/ فتح) و (و هو خادعهم- 142/ آل عمران) ذكر شده است. | |||
خدع الضب- سوسمار در سوراخش پنهان شد، بكار بردن واژه خدع- در باره سوسمار براى اينست كه هر كس در سوراخش دست ببرد مانند عقرب دستش را مىگزد از اين روى پنداشتهاند- عقرب- است تا جائيكه بصورت ضرب المثل گفتهاند: | |||
العقرب بواب الضب- عقرب دربان و پردهدار سوسمار است و به جهت فريبكارى سوسمار بطور ضرب المثل مىگويند: أخدع من ضب، يعنى مكارتر از سوسمار. | |||
طريق خادع و خيدع- يعنى راهى گمراه كننده و بيراهه گوئى كه مسافرين و راهروانش را فريب مىدهد. | |||
مخدع- خانهاى در خانه ديگر يعنى تو در تو، گوئى كه سازنده آنخانه با اين عمل خواسته كسيكه قصد رسيدن باو را دارد فريب دهد. | |||
خدع الريق- سرابى كه با درخشيدنش از دور فريب مىدهد در وقتى كه آبى در آن نباشد يا كم باشد و از دور درياچهاى بنظر آيد. | |||
أخدعان- يعنى دو رگ حجامت پشت و گردن كه گاهى پيدا و زمانى ناپيداست. | |||
خدعته- رگ حجامتش را بريدم، و در حديث «بين يدى الساعة سنون خداعة يعنى: در آستانه قيامت سالهائى فريبنده است كه سالى با خشكى و سالى با فراوانى جلوه مىكند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 587-585</ref> | |||
===«خان»=== | |||
الخيانة و النفاق يكى است جز اينكه- خيانة- بيشتر در شكستن پيمان و امانت بكار مىرود ولى- نفاق- باعتبار خلاف در دين است سپس اين دو معنى در هم تداخل نموده. | |||
پس- خيانة- همين مخالفت با حق و پيمان شكنى در پنهانى است نقطه مقابل خيانت، امانت است، گفته مىشود- خنت فلانا و خنت أمانة يعنى با او در حق مخالفت كردم و در امانتش خيانت نمودم، و بر اين اساس خداوند فرمود: لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتكم27/ انعام). | |||
و آيه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما- 10/ تحريم). (اشاره بهمسران حضرت نوح و لوط عليهما السلام است كه سركشى و نافرمانى از امر آنها كردند و خيانت نمودند). | |||
و آيه و لا تزال تطلع على خائنة منهم- 13/ مائده) يعنى گروهى خائن از ايشان، و گفتهاند مردى خائن، كه- رجل خائن و خائنة- هر دو صحيح است مثل داهية (مصيبت بزرگ) رواية (مشك صحرائى). | |||
و نيز گفتهاند: خائنة- در جاى مصدر است مثل- قم قائما- كه قائما بجاى مصدر است. | |||
و آيه يعلم خائنة الأعين- 19/ غافر) در همان معنى است كه گفته شد. | |||
و آيه و إن يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل فأمكن منهم- 71/ انفال). | |||
(و اگر مىخواهند با تو كجروى و خيانت كنند قبلا هم بخداوند خيانت ورزيدند و خداوند ترا بر ايشان پيروزى داد، و الله عليم حكيم- خدا دانائى حكيم است). | |||
و آيه علم الله أنكم كنتم تختانون أنفسكم- 187/ بقره) عبارت تختانون در اين آيه از مصدر- اختيان است، يعنى پياپى خيانت كردن. | |||
در آيه نگفت- تخونون أنفسكم- زيرا عمل آنها خيانت نبود بلكه اختيان- يعنى پياپى نادرستى و دغلى كردن بود، زيرا- اختيان- بر انگيخته شدن شهوت و ميل پيوسته انسان براى دسترسى بخيانت است. و اين معنى همان است كه در آيه إن النفس لأمارة بالسوء- 53/ يوسف) از سوى خداى تعالى بآن اشاره شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 652-651</ref> | |||
===«خذل»=== | |||
خداى تعالى گويد: (و كان الشيطان للإنسان خذولا- 29/ فرقان) يعنى: | |||
ناسودمند و زياد بىبهره. | |||
خذلان- يارى نرساندن و ترك كمك از كسيكه گمان ياريش مىرفت و لذا گفتهاند: | |||
خذلت الوحشية ولدها- آن حيوان بيابانى بچهاش را ترك كرد و بىبهره ساخت. | |||
تخاذلت رجلا فلان- آنمرد پاهايش سست و ضعيف شد. | |||
اعشى گويد:بين مغلوب تليل خده/و خذول الرجل من غير كسح | |||
رجل خذلة- مردى كه بسيار بىبهره است و محروميت دارد، و شكست خورده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 588</ref> | |||
===«راغ»=== | |||
تمايل به راه حيلهگرى و چاره جوئى. | |||
از اين معنى- راغ الثعلب يروغ روغانا- است يعنى روباه به سختى حيله كرد. | |||
طريق رائغ: راه غير مستقيم و گمراه كننده، گويى كه انسان را فريب مىدهد. | |||
راوغ فلان فلانا و راغ فلان إلى فلان: براى حيله و چاره جوئى در كارى به سوى او ميل نمود. | |||
در آيات: (فراغ إلى أهله- 91/ صافات) و (فراغ عليهم ضربا باليمين- 93/ صافات). | |||
يعنى: متمايل شد و حقيقت معنى آن طلب كردن با نوعى مكر و حيله است و با حرف (على) بيان شده است، تا هشدارى بر معنى غلبه و استيلاء باشد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 126-125</ref> | |||
===«ختر»=== | |||
الختر- يعنى نيرنگ و خدعهاى كه انسان در آن قرار مىگيرد و مىافتد. و بخاطر كوشش در حيلهگرى ضعيف و زبون مىگردد. | |||
خداى تعالى گويد: (كل ختار كفور 32/ لقمان).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 580</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |