شراب (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[خمر (ریشه)|ریشه خمر]]
|[[خمر (ریشه)|ریشه خمر]]
|[[خمر (واژگان)|مشتقات خمر]]
|[[خمر (واژگان)|مشتقات خمر]]
|
|{{AFRAME|Surah=5|Ayah=90}}
|-
|-
|معین
|معین
|[[عین (ریشه)|ریشه عین]]
|[[عین (ریشه)|ریشه عین]]
|[[عین (واژگان)|مشتقات عین]]
|[[عین (واژگان)|مشتقات عین]]
|
|{{AFRAME|Surah=67|Ayah=30}}
|-
|-
|رحیق
|رحیق
|[[رحق (ریشه)|ریشه رحق]]
|[[رحق (ریشه)|ریشه رحق]]
|[[رحق (واژگان)|مشتقات رحق]]
|[[رحق (واژگان)|مشتقات رحق]]
|
|{{AFRAME|Surah=83|Ayah=25}}
|}
|}


خط ۲۹: خط ۲۹:


=== «خمر» ===
=== «خمر» ===
اصل پوشاندن چيزى است، و به هر چيزى كه با آن و بوسيله آن پوشانده مى‏شود- خمار- گويند، ولى‏ خمار در سخنان معمولى اسمى است براى روپوشى كه زنان سر خود را با آن مى‏پوشانند جمع آن‏ خمر- است. خداى تعالى گويد: و ليضربن بخمرهن على جيوبهن‏- 31/ نور).
يعنى: (روپوش خويش بايستى بر طرفين شانه‏ها و گريبان خويش قرار دهند).
اختمرت‏ المرأة و تخمرت‏- آن زن سر خويش مستور داشت و پوشاند.
روايت شده است كه:
«خمروا آنيتكم».
يعنى: (سر ظروف خوراكتان را بپوشانيد كه دستورى است بهداشتى و سودمند).
أخمرت‏ العجين- خمير در آن گذاشتم تا تخمير شود.
خميرة- چيزى است كه قبلا تخمير شده است.
دخل في‏ خمار الناس- در ازدحام و جمع مردم داخل شد.
ناميدن- خمر- به نوشيدنى كه سكرآور است براى اينستكه در مركز و جايگاه خرد انسان پنهان مى‏شود و نظر بعضى از مردم اين است كه هر مست كننده‏اى- خمر- است و بعضى هم نظرشان اين است كه- خمر اسمى است براى چيزى كه از انگور و خرما تهيه مى‏كنند و سكر آور است و اين نظر بنابر روايتى از پيامبر (ص) است كه فرمودند:
«الخمر من هاتين الشجرتين النخلة و العنبة».
يعنى: (مايع سكر آورى كه از عصاره خرما و انگور گرفته مى‏شود).
و عده‏اى ديگر آن را اسمى براى خمر ناپخته مى‏دانند و سپس مقدار پخته شده‏اى كه نام خمر بر آن نيست گوناگون است.
خمار- بيمارى و دردى كه از استعمال خمر بانسان عارض مى‏شود كه نام- خمار- هم براى آنگونه بيماريها بر وزن اسامى ساير امراض است.- مثل- زكام و سعال (زكام و سرفه).
خمرة الطيب- نوعى خمر.
خامره‏ و خمره‏- چيزى است كه با آن آميخته شده و ممزوج است و به طور استعاره در اصطلاح مى‏گويند: خامرى أم عامر<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 639-638</ref>


=== «معین» ===
=== «معین» ===
العين‏: چشم، در آيات:
(و العين بالعين‏- 45/ مائده) (لطمسنا على‏ أعينهم‏- 66/ يس) (و أعينهم تفيض من الدمع‏- 92/ توبه)(قرت عين لي و لك‏- 9/ قصص) (كي تقر عينها- 40/ طه) مى‏گويند- عين‏- در معنى جاسوس- و مراقب و ناظر به چيزى است فلان‏ بعيني‏: او را نگه مى‏دارم و سرپرستى مى‏كنم مثل اينكه مى‏گوئى: هو بمرأى‏ منى و مسمع: او در جلوى ديدگان من است، مى‏بينمش و سخنش را مى‏شنوم كه كنايه از حفظ و حراست او از سوى تو است، در آيات:
(فإنك‏ بأعيننا- 48/ طور) (تجري بأعيننا- 14/ قمر) (و اصنع الفلك بأعيننا- 37/ هود) يعنى در جائيكه مى‏بينم و حفظ مى‏كنيم. و آيه:
(لتصنع على‏ عيني‏- 39/ طه) يعنى با نگهبانى، و نگه دارى من. عين الله عليك: در رعايت و حفظ خداى باشيد (جمله دعائيه است) و گفته‏اند معنى اين عبارت دعائيه اين است كه، تو خود او را با سپاهيانى كه حفظش مى‏كنند نگهدار. جمع عين- اعين و عيون- است در آيات:
(و لا أقول للذين تزدري أعينكم‏- 31/ هود) (ربنا هب لنا من أزواجنا و ذرياتنا قرة أعين‏- 74/ فرقان) واژه- عين- براى معانى گوناگون با ديدگاههاى مختلف، از چشم كه عضوى از بدن است استعاره مى‏شود و نيز براى سوراخ و روزنه مشك آب و توشه دان كه تشبيهى است به چشم و ريزش آب از آن.
سقاء عين‏ و معين‏: مشتق از- عين- است در وقتى كه آب از مشك جارى مى‏شود. عين‏ قربتك: چيزى در مشك بريز تا اثر دوخت و منفذ آن را مسدود كند.
تجسس كننده را هم- عين‏- گويند كه تشبيهى است در نظر كردن و نگريستن با چشم، مثل اينكه زن را عورت و مركوب را- ظهر- مى‏نامند، مثلا مى‏گويند: اما مالك زنى و مركوبى است هر چند كه مقصود، آن عضو (پشت اسب و عورت) نباشد.
طلا- را هم‏ عين‏ گويند، چون بهترين فلز است به چشم تشبيه شده است همانطور كه چشم برترين و بهترين عضو بدن است.
أعيان‏ القوم: افاضل و برترينهاى ملت.
أعيان‏ الاخوة: پسرانى كه از يك پدر و مادرند. بعضى گفته‏اند هر گاه واژه عين در معنى ذات شى‏ء بكار رود مى‏گويند:
كل ماله‏ عين‏: تمام دارائيش نقدينه است، مثل بكار بردن- رقبة در باره بردگان و ناميدن زن به عورت، از آن جهت كه مقصود از آن همان است كه گفته مى‏شود. منبع و چشمه آب را هم- عين- گويند كه تشبيهى است به آبى كه در چشم است و از عبارت: عين الماء: چشمه آب اصطلاح ماء معين‏: آب گواراى جارى كه براى بيننده ظاهر و روشن است عين: سؤال كننده و پرسش‏گر، در آيات:
(عينا فيها تسمى سلسبيلا- 18/ انسان)(فجرنا الأرض‏ عيونا- 12/ قمر) (فيهما عينان‏ تجريان‏- 50/ رحمن) (عينان نضاختان‏- 66/ رحمن)(و أسلنا له عين القطر- 12/ سباء)(في جنات و عيون‏- 57/ 45/ حجر) (من جنات و عيون‏- 57/ شعراء) (في جنات و عيون و زروع‏- 25/ دخان)
عنت‏ الرجل: به چشمش زدم مثل واژه‏هاى- رأسته و فأدته: (به سرش زدم- به دلش زدم). عنته‏: با چشم زدمش مثل- سفته: با شمشير زدمش، عبارت زدن با چشم گاهى مقصود عضوى است كه زده شده مثل- رأسته و فأدته (به سر و دلش زدم) و گاهى مقصود عضوى است كه حالت و وسيله زدن است و در حكم- سفته و رمحته است (با شمشير و سر نيزه زدمش) و بر دو معنى فوق عبارت- يديت- است در وقتى كه به دستش بزنى يا با دستت او را بزنى.
عنت‏ البئر: به چشمه و مجراى آب چاه رسيدم، در آيه گفت: (إلى ربوة ذات قرار و معين‏- 50/ مؤمنون) (اشاره به قرارگاه مرتفع امن با آب گوارايى است كه حضرت عيسى و مادرش را خداوند در آن مكان ايمنى داد) در آيه: (فمن يأتيكم بماء معين‏- 30/ ملك) گفته شده حرف (م) در (معين) اصلى است و از- معنت است. واژه عين بطور استعاره در كجى و انحراف ميزان و وسيله سنجش هم بكار مى‏رود، گاو وحشى را بخاطر زيبائيش- اعين و عيناء- گويند جمعش- عين- است كه زن هم به آن تشبيه شده، در آيات: (قاصرات الطرف‏ عين‏- 48/ صافات) (و حور عين‏- 22/ واقعه).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 680-677</ref>


=== «رحیق» ===
=== «رحیق» ===
رحق‏: (نوشيد). خداى تعالى گويد: (يسقون من‏ رحيق‏ مختوم‏- 25/ مطففين). (ابرار و نيكان از نوشيدنى نانوشيده و مهر شده‏اى نوشيده مى‏شوند كه آغاز و پايانش مشك آميز و پاكيزه است و در نوشيدنى بهشتى (لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون‏- 46/ صافات) نه پليدى در آن هست و نه مستى): خمر بى زيان بهشتى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 56</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش