قرار دادن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی قرار دادن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «القی»، «سلک»، «نبذ»، «قذف»، «افرغ»، «اوقع». ==مترادفات «قرار دادن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |القی |لقی (ریشه)|ریش...» ایجاد کرد)
 
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[لقی (ریشه)|ریشه لقی]]
|[[لقی (ریشه)|ریشه لقی]]
|[[لقی (واژگان)|مشتقات لقی]]
|[[لقی (واژگان)|مشتقات لقی]]
|
|{{AFRAME|Surah=26|Ayah=32}}
|-
|-
|سلک
|سلک
|[[سلک (ریشه)|ریشه سلک]]
|[[سلک (ریشه)|ریشه سلک]]
|[[سلک (واژگان)|مشتقات سلک]]
|[[سلک (واژگان)|مشتقات سلک]]
|
|{{AFRAME|Surah=28|Ayah=32}}
|-
|-
|نبذ
|نبذ
|[[نبذ (ریشه)|ریشه نبذ]]
|[[نبذ (ریشه)|ریشه نبذ]]
|[[نبذ (واژگان)|مشتقات نبذ]]
|[[نبذ (واژگان)|مشتقات نبذ]]
|
|{{AFRAME|Surah=37|Ayah=145}}
|-
|-
|قذف
|قذف
|[[قذف (ریشه)|ریشه قذف]]
|[[قذف (ریشه)|ریشه قذف]]
|[[قذف (واژگان)|مشتفات قذف]]
|[[قذف (واژگان)|مشتفات قذف]]
|
|{{AFRAME|Surah=59|Ayah=2}}
|-
|-
|افرغ
|افرغ
|[[فرغ (ریشه)|ریشه فرغ]]
|[[فرغ (ریشه)|ریشه فرغ]]
|[[فرغ (واژگان)|مشتقات فرغ]]
|[[فرغ (واژگان)|مشتقات فرغ]]
|
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=126}}
|-
|-
|اوقع
|اوقع
|[[وقع (ریشه)|ریشه وقع]]
|[[وقع (ریشه)|ریشه وقع]]
|[[وقع (واژگان)|مشتقات وقع]]
|[[وقع (واژگان)|مشتقات وقع]]
|
|{{AFRAME|Surah=5|Ayah=91}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی قرار دادن==
==معانی مترادفات قرآنی قرار دادن==


=== «القی» ===
===«القی»===
لقاء مقابله و روبرو شدن است كه با هم و تصادفا برخورد كنند كه به هر كدام جداگانه تعبير شده است- فعل اين واژه- لقيه‏، يلقاه‏، لقاء، او لقيا و لقية است كه اين معنى در مورد ادراك حسى، يا بوسيله چشم يا عقل اطلاق ميشود. در آيه گفت: لقد كنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه‏- آل عمران/ 143).
 
يعنى (قبل از اينكه مرگ را دريابيد آرزويش را داشتيد) و گفت:
 
لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا- الكهف/ 62).
 
در مسافرتمان باين رنج و زحمت رسيديم.
 
اما ملاقات‏ خداى عز و جل عبارت از قيامت و بازگشت باوست. در آيه گفت:
 
و اعلموا أنكم ملاقوه‏- البقره/ 223).
 
و قال الذين يظنون أنهم‏ ملاقوا الله‏- بقره/ 46
 
لقاء مصدر دوم ملاقات است در آيه گفت:
 
و قال الذين لا يرجون لقاءنا- يونس/ 7).
 
و إلى ربك كدحا فملاقيه‏ و فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا- الجاثيه/ 34).
 
يعنى قيامت و بعث و نشور را فراموش كردند.
 
يوم‏ التلاق‏- غافر/ 15).
 
يعنى روز قيامت، وجه تسميه قيامت به زمان تلاقى و برخورد براى خصوصياتى است كه در آن زمان و هنگام محشر هست.
 
اول- برخورد و رسيدن كسانى كه قبلا از دنيا رفته‏اند و كسانى كه بعدا آمده‏اند.
 
دوم- برخورد و ملاقات كروبيان يا اهل آسمانها با اهالى زمين.
 
سوم- برخورد هر كسى به عملى كه خودش انجام داده و قبل از مردنش پيشاپيش حاصل شده.
 
گفته ميشود- لقى‏ فلان خيرا و شرا- يعنى به نيك و بد كردارش رسيد، شاعر گويد:فمن يلق خيرا يحمد الناس امره‏/كرار نيكوكار را مردم مى‏ستانيد
 
و ديگرى ميگويد:تلقى‏ السماحة منه و الندى خلقا.
 
تو اخلاق جوانمردى و بخشش را از او در نهاد و سرشتش در خواهى يافت.
 
- لقيته‏ بكذا- وقتى است كه او را استقبال كنى، خداى تعالى فرمود:
 
و يلقون‏ فيها تحية و سلاما- الفرقان/ 75).
 
و آيه‏ و لقاهم نضرة و سرورا- انسان/ 11).
 
تلقى هم در معنى- لقى- است در آيه گفت:
 
و تتلقاهم‏ الملائكة- الانبياء/ 103).
 
و و إنك‏ لتلقى‏ القرآن‏- النمل/ 6).
 
يعنى (اى پيامبر آيات قرآن از جانب خداى حكيم و عليم بر تو القاء ميشود) إلقاء افكندن چيزى است بطوريكه تو آنرا به بينى، سپس اين معنى در مورد انداختن هر چيز بكار رفته است. در آيه گفت:
 
فكذلك‏ ألقى‏ السامري‏- طه/ 87).
 
و قالوا يا موسى إما أن‏ تلقي‏ و إما أن نكون نحن‏ الملقين‏- الاعراف/ 15).
 
در مورد انداختن عصاى موسى و سحر ساحران فرعون است ميگويند تو ميافكنى يا ما بيفكنيم. در آيه گفت:
 
قال‏ ألقوا- الاعراف/ 116).
 
و قال‏ ألقها يا موسى‏ فألقاها- طه/ 19).
 
و باز در همين معنى آيات:
 
فليلقه‏ اليم بالساحل‏- طه/ 39).
 
إذا ألقوا فيها- الملك/ 7).
 
كلما ألقي فيها فوج‏- الملك/ 8).
 
ألقت ما فيها و تخلت‏- الانشقاق/ 4).
 
(اين آيه در باره پيش گوئى از آينده زمين در آستانه قيامت است ميگويد زمين هرچه در درون دارد بيرون افكند كه با سوره زلزال مشابه است و همان آيه- و إذا القبور بعثرت‏- است آرامگاها هر چه دارند بيرون افكنند).
 
در باره سخن و سلام و درود و اظهار محبت نيز- ألقيت‏- يعنى سلام و درود و ستمى و محبتى را به تو رساندم. چنانكه در آيه گفت:
 
تلقون إليهم بالمودة- الممتحنه/ 1).
 
فألقوا إليهم القول‏- النحل/ 86).
 
و ألقوا إلى الله يومئذ السلم‏- النحل/ 87).
 
و گفت‏ إنا سنلقي‏ عليك قولا ثقيلا- المزمل/ 5).
 
كه اين آيه يعنى رسيدن آيات و سخن گرانبار به پيامبر همان با وحى و نبوت است و گفت:
 
أو ألقى‏ السمع و هو شهيد- ق/ 37).
 
كه عبارت از گوش فرا دادن به اوست، در آيه مربوط به سجده در آمدن ساحران دربار فرعون در برابر معجزه حضرت موسى عليه السلام ميگويد:
 
فألقي السحرة سجدا- الاعراف/ 12).
 
فعل- ألقى‏- بصورت ماضى مجهول هشدارى و آگاهى بر اين امر است كه معجزه موسى عليه السلام آنها را مجذوب كرد و فرو گرفت و در كارى كه نگزيده و نخواسته بودند افكند و ايمان آوردند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 153-149</ref>
 
===«سلک»===
السلوك‏: نفوذ و داخل شدن در راه و در گذشتن از آن.
 
سلكت‏ الطريق و سلكت‏ كذا فى طريقه: (راه را طى كردم و در راهش آنگونه وارد شدم) خداى تعالى گويد: (لتسلكوا منها سبلا فجاجا- 20/ نوح) (تا راههاى فراخ و گسترده آن را طى كنيد و راهسپر آن باشيد).
 
و (فاسلكي‏ سبل ربك ذللا- 69/ نحل) (سپس راههاى پروردگار را به فرمانبرى طى كن) و (يسلك‏ من بين يديه‏- 27/ جن) و (و سلك لكم فيها سبلا- 53/ طه) و از معنى دوم اين واژه راهروى و راه پيمودن فطرى و معنوى يا اعتقادى است در آيات:
 
(ما سلككم‏ في سقر- 42/ مدثر) و (كذلك‏ نسلكه‏ في قلوب المجرمين‏- 12/ حجر)و (كذلك‏ سلكناه‏- 200/ شعراء) و (فاسلك فيها- 27/ مؤمنون)و (يسلكه عذابا- 17/ جن) بعضى گفته‏اند: سلكت‏ فلانا طريقا: (سلك با دو مفعول ذكر مى‏شود يعنى او را راهى نماياندم و در آن راه وارد كردم) پس در آيه اخير عذابا مفعول دوم است (1- او را 2- عذاب).
 
و نيز گفته شده- عذابا مصدرى است براى فعل محذوف، گويى كه نعذبه به عذابا است.
 
الطعنة السلكة: يعنى نيزه راست و مستقيم در مقابل صورتت و نيز كارد و همچنين بچه كبك مادينه كه نرينه آن- سلك‏- است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 247-246</ref>
 
===«نبذ»===
نبذ دور افكندن چيزى كه مورد توجه نيست، مثل دور افكندن كفش كهنه- نبذته‏ نبذ النعل الخلق- مثل كفش كهنه دورش انداختم. در آيه گفت:
 
لينبذن‏ في الحطمة همزه/ 4 و فنبذوه وراء ظهورهم‏ يعنى براى بى‏توجهى به پيمان خداى آنرا پشت سر نهادند و توجه نكردند.
 
و نبذه فريق منهم‏- البقره/ 100 كه در باره گروهى از همان بنى اسرائيل در آيه قبل است كه اينان هم بى توجه بودند و به همان خداى زياد توجه نكردند. و گفت:
 
فأخذناه و جنوده فنبذناهم في اليم‏- القصص/ 40 در مورد غرق شدن فرعون و لشكريان او در درياست.
 
و فنبذناه بالعراء- الصافات/ 145 و لنبذ بالعراء- القلم/ 49 يونس عليه السلام را به صحرائى افكنديم. اما آيه: فانبذ إليهم على سواء- الانفال/ 58 يعنى با آنها مسالمت و صلح كن، بكار بردن نبذ بجاى صلح در اينجا مثل واژه- القاء- يعنى افكندن است چنانكه در اين آيه گفت:
 
فألقوا إليهم القول إنكم لكاذبون‏- النحل/ 86 به اينها بگو كه دروغگو هستند.
 
و و ألقوا إلى الله يومئذ السلم‏- النساء/ 90 يعنى در آن روز تمام كفار و مشركين تسليم امر خدا ميشوند و معبودانشان همگى از نظرشان محو شود.
 
پس در آيه قبل كه ميگويد با آنها بتساوى مسالمت كن تنبيهى و هشدارى است بر اينكه پيمانى با تأكيد بسته نشود بلكه حقشان در اينست كه طرحى از روى مدارا با ايشان مطرح شود و متقابلا مراعات كنند و دو جانبه طرح شود در حدود معاهده آنها.
 
انتبذ فلان- مثل كسيكه در ميان مردم كمتر باو توجه ميشود عزلت گزيد گفت: فحملته فانتبذت به مكانا قصيا- مريم/ 22 مريم به عيسى عليه السلام باردار شد و در جائى دور و خلوت عزلت گزيد، قعد نبذة و نبذة- جائى در گوشه و كنار- صبى‏ منبوذ و نبيذ- مثل لقيط و ملقوط- كودك گم شده، اما بصورت اسم مفعول يعنى منبوذ، كسى او را دور افكنده و ديگرى او را مى‏يابد. نبيذ- خرما و كشمشى كه در ظرف آبى مياندازند و سپس نبيذ نام نوشيدنى مخصوصى شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 278-277</ref>
 
===«قذف»===
القذف‏: دور افكندن، كه به اعتبار معنى دورى در اين واژه گفته ميشود.
 
منزل‏ قذف‏ و قذيف‏: خانه‏اى دور.
 
بلدة قذوف‏: شهر و بلدى دور.
 
در آيه: فاقذفيه‏ في اليم‏ (39/ طه) يعنى او را در دريا بيفكن‏ و در آيات: و قذف‏ في قلوبهم الرعب‏ (26/ احزاب).
 
بل‏ نقذف‏ بالحق على الباطل‏ (18/ انبياء).
 
يقذف‏ بالحق علام الغيوب‏ (48/ سبأ).
 
يقذفون‏ من كل جانب دحورا (8/ صافات)
 
واژه- قذف‏- مثل واژه- رمى- در معنى عيبجويى و ناسزا گفتن استعاره شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 152-151</ref>
 
===«افرغ»===
الفراغ‏: [آسايش‏]، نقطه مقابل مشغول بودن بكارى است.
 
فعلش- فرغ‏، فراغا و فروغا- است اسم فاعلش- فارغ‏.
 
در آيات: سنفرغ‏ لكم أيه الثقلان‏ (31/ رحمن)
 
و أصبح فؤاد أم موسى‏ فارغا (10/ قصص).
 
يعنى گويى مادر موسى از بيم و ترسى كه به دل و خاطرش رسيده بود روانش آسايش يافت، چنانكه شاعر گويد:كأن جؤجؤه هواء.[گويى كه سينه‏اش هواست نه چيز ديگرى‏].
 
در معنى آيه فوق گفته شده، مادرش از ياد موسى فارغ بود يعنى از ياد و ذكرش فراموشيش داده بوديم تا اينكه آرامش يافت و پذيرفت كه موسى را در آب بيفكند.
 
و نيز گفته‏اند- فارغا- در آيه اخير يعنى از هر انديشه‏اى خالى بود مگر از ياد موسى زيرا پس از آن گفت: إن كادت لتبدي به لو لا أن ربطنا على قلبها (10/ قصص)و از اين واژه آيه: فإذا فرغت‏ فانصب‏ (7/ شرح) است (همين كه فراغت يافتى به قيام و دعا همت مصروف دار).
 
عبارت- أفرغت‏ الدلو- يعنى آبى كه در دلو بود بيرون ريختم و از اين معنى بطور استعاره آيه:
 
أفرغ‏ علينا صبرا (250/ بقرة) است‏
 
ذهب دمه‏ فرغا: خونش ريخته شد و معنايش خونش باطل شد، است كه مطالبه خونبها، نشده است.
 
فرس‏ فريغ‏: اسبى كه فاصله گامهايش زياد است گويى كه از دويدن آسوده و فارغ است [راه رفتنش مثل دويدن است‏].
 
ضربة فريغة واسعة: ضربت و زدنى كه از آن خون جارى ميشود<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 45-44</ref>
 
===«اوقع»===
وقوع‏: افتادن و قرار گرفتن و واقع شدن چيزيست در يك مكان. وقع‏ الطائر وقوعا- پرنده پائين افتاد، واقعة- پيوسته در باره سختى و زشتى بكار ميرود و گفته مى‏شود نه چيز ديگر. و اكثرا در قرآن بمعنى عذاب و سختى‏ها آمده است مثل:
 
إذا وقعت‏ الواقعة ليس‏ لوقعتها كاذبة- الواقعه/ 1 و سأل سائل بعذاب‏ واقع‏- المعارج/ 1 و فيومئذ وقعت الواقعة- الحاقه/ 15
 
وقوع القول- يعنى حاصل و نتيجه هر كار و گفتارى.
 
و وقع القول عليهم بما ظلموا- النمل/ 85 يعنى عذابى كه بخاطر ستم گريشان و عده‏شان داده بودند بر آنها واجب شد.
 
و إذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الأرض‏- النمل/ 82 يعنى وقتى كه نشانه‏هاى قيامتى كه قبلا گفته شد ظاهر شود.
 
قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب‏- الاعراف/ 71 همين كه از سوى پروردگارتان پليدى و خشم بر شما واقع شد.
 
أ ثم إذا ما وقع آمنتم به‏- يونس/ 51 و فقد وقع أجره على الله‏- النساء/ 100 بكار بردن وقع در اين آيه تأكيدى بر واجب شدن پاداش از سوى خدا است مثل بكار رفتن همان معنى در آيه:
 
و كان حقا علينا نصر المؤمنين‏- الروم/ 47 و كذلك حقا علينا ننج المؤمنين‏- الانبياء/ 88 و فرمود:
 
فقعوا له ساجدين‏- الحجر/ 20 كه عبارت از پيشى گرفتن آنها در سجده به آدم عليه السلام است- وقع‏ المطر مثل- سقط است يعنى باران نزول كرد.


=== «سلک» ===
مواقع‏ الغيث- زمان و مكان ريزش باران. مواقعة- هم در جنگ و هم در همبسترى با همسر بكار مى‏رود، البته بطور كنايه- إيقاع‏- همان اسقاط و فرو افتادن است و در شروع و ادامه جنگ- وقعة- بكار مى‏رود صداى آهن را هم‏ وقع‏ الحديد گويند.


=== «نبذ» ===
وقعت‏ الحديدة- أقعها وقعا- در تيز كردن شمشير و آهن گفته مى‏شود.


=== «قذف» ===
و هر سقوط و افتادن سختى را به اين واژه تعبير مى‏كنند. و بطور استعاره در باره انسان‏ وقيعة بكار مى‏رود بمعنى- غيبت كردن- در اثر پا و سم حيوانات هم- وقع‏.


=== «افرغ» ===
و نيز- وقيعة- بركه و گودالى كه آب در آن وجود دارد و نيز بمعنى جنگ.


=== «اوقع» ===
جمعش‏ وقائع‏ است. موقع‏- آشيانه مرغان. توقيع‏- اثر بار و نمد زين بر پشت شتران و امضاء در نوشتن و بطور استعاره در داستانها.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 479-477</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش