ویراستار
۹٬۰۷۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی جوانه== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «طلع»، «قطوف»، «قنوان». ==مترادفات «جوانه» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |طلع |ریشه طلع |طلع (واژگان)|مشتقات طل...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[طلع (ریشه)|ریشه طلع]] | |[[طلع (ریشه)|ریشه طلع]] | ||
|[[طلع (واژگان)|مشتقات طلع]] | |[[طلع (واژگان)|مشتقات طلع]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=50|Ayah=10}} | ||
|- | |- | ||
|قطوف | |قطوف | ||
|[[قطف (ریشه)|ریشه قطف]] | |[[قطف (ریشه)|ریشه قطف]] | ||
|[[قطف (واژگان)|مشتقات قطف]] | |[[قطف (واژگان)|مشتقات قطف]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=69|Ayah=23}} | ||
|- | |- | ||
|قنوان | |قنوان | ||
|[[قنو (ریشه)|ریشه قنو]] | |[[قنو (ریشه)|ریشه قنو]] | ||
|[[قنو (واژگان)|مشتقات قنو]] | |[[قنو (واژگان)|مشتقات قنو]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=6|Ayah=99}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی جوانه== | ==معانی مترادفات قرآنی جوانه== | ||
=== «طلع» === | ===«طلع»=== | ||
طلع الشمس طلوعا و مطلعا، در آيات: (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس- 30/ طه) (حتى مطلع الفجر- 5/ قدر) (مطلع: جاى طلوع است، در آيه: (حتى إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم- 90/ كهف) و از اين معنى بصورت استعاره، عبارت: | |||
طلع علينا فلان و اطلع- بكار مىرود يعنى او متوجه ما شد و اطلاع يافت در آيات: | |||
=== «قنوان» === | (قال هل أنتم مطلعون- 45/ صافات) (فاطلع- 55/ صافات) (فأطلع إلى إله موسى- 37/ غافر) (أطلع الغيب- 78/ مريم) (لعلي أطلع إلى إله موسى- 38/ قصص) استطلعت رأيه: نظرش را خواستم. | ||
أطلعتك على كذا: تو را بر آن آگاه كردم. | |||
طلعت عنه: از او غائب شدم. | |||
الطلاع: آنچه كه خورشيد بر آن مىتابد و انسان بر آن مطلع مىشود. | |||
طليعة الجيش: نخستين چيزى از سپاه و لشكر كه ظاهر مىشود. | |||
(پيشقراولان يا طلايه داران). امرأة طلعة قبعة: زنى كه سر خويش گاهى ظاهر مىكند و گاهى مىپوشاند. | |||
و به تشبيه طلوع كردن و ظاهر شدن خورشيد، گفته مىشود: | |||
طلع النخل: آنچه كه از خرما بن برمىآيد و ظاهر مىشود (شكوفهها) و آيه: (لها طلع نضيد- 10/ ق) (درختانى رديف شده دارد) و آيه: (طلعها كأنه رؤس الشياطين- 65/ صافات) يعنى آنچه كه از آن ظاهر مىشود. و آيه: (و نخل طلعها هضيم- 148/ شعراء). | |||
(نخلستانهايى كه شكوفهها دارند). اطلعت النخل: نخل شكوفه بر آورد. قوس طلاع الكف: كمانى كه كف دست را پر مىكند و كاملا در دست قبضه مىشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 496</ref> | |||
===«قطوف»=== | |||
قطف: چيدن. عبارت- قطفت الثمرة قطفا: ميوه را كاملا چيدم. | |||
قطف: چيده شده، جمعش- قطوف- است، در آيه: | |||
قطوفها دانية (23/ حاقه) | |||
قطفت الدابة قطفا: آهسته رفت و ستورى است آهسته رو، و بكار بردن- قطف و قطوف- در ستور استعاره است و تشبيهى است به كسى كه چيزى را به آهستگى مىچيند همانطوريكه چيزى شكسته با واژه- نقض- توصيف ميشود، چنانكه قبلا ذكر شد. | |||
أقطف الكرم: زمان چيدن انگور از تاك نزديك شد. | |||
قطافة: آنچه كه در موقع چيدن ميوه مىافتد، مثل- نفاية- يعنى رد شدن و افتادن.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 224-223</ref> | |||
===«قنوان»=== | |||
القنو: خوشه و شاخه تر، تثنيه آن قنوان و جمعش- قنوان- است. | |||
در آيه: قنوان دانية (99/ انعام) يعنى خوشهها و شاخههايى فرو آويخته و در دسترس است. | |||
قناة: نيزه، كه بخاطر دو شاخه بودن بن او به- قنو- تشبيه ميشود. | |||
و اما قناتى كه آب در آن جريان مىيابد تشبيهى است به خط و حركت ممتد نيزه، گفته شده اصلش از- قنيت الشيء- است يعنى آنرا ذخيره كردم و بدست آوردم زيرا قنات ذخيره شده آب است و نيز گفتهاند از- قاناه- است يعنى آنرا درهم آميخت، شاعر گويد:كبكر المقاناة البياض بصفرة | |||
[همچون نوزاد يا مادينهاى كه سپيدى با زردى در پوستش درهم آميخته.] و اما- قنا- كه همان كژى يا برآمدگى روى بينى است از نظر شكل تشبيهى است به نيزه كه در پرتاب به شكل نيمدايرهاى پرتاب ميشود و حركت مىكند [يعنى سهمى شكل كه در رياضى براى خطوط منحنى همان كلمه سهم يعنى تير بكار ميرود]. | |||
رجل أقنى و امراة قنواء: مرد و زن بينى برآمده<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 256-255</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |