بیکاری (مترادف)

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۷ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی بیکاری

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «فرغ»، «عطل».

مترادفات «بیکاری» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
فرغ ریشه فرغ مشتقات فرغ
فَإِذَا فَرَغْتَ فَٱنصَبْ
عطل ریشه عطل مشتقات عطل
وَإِذَا ٱلْعِشَارُ عُطِّلَتْ

معانی مترادفات قرآنی بیکاری

«فرغ»

الفَرَاغ‏: [آسايش‏]، نقطه مقابل مشغول بودن بكارى است.

فعلش- فَرَغَ‏، فَرَاغاً و فُرُوغاً- است اسم فاعلش- فَارِغ‏.

در آيات: سَنَفْرُغُ‏ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ‏ (31/ رحمن)وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً (10/ قصص).

يعنى گويى مادر موسى از بيم و ترسى كه به دل و خاطرش رسيده بود روانش آسايش يافت، چنانكه شاعر گويد:كأن جؤجؤه هواء. [گويى كه سينه‏اش هواست نه چيز ديگرى‏].

در معنى آيه فوق گفته شده، مادرش از ياد موسى فارغ بود يعنى از ياد و ذكرش فراموشيش داده بوديم تا اينكه آرامش يافت و پذيرفت كه موسى را در آب بيفكند.

و نيز گفته‏اند- فارِغاً- در آيه اخير يعنى از هر انديشه‏اى خالى بود مگر از ياد موسى زيرا پس از آن گفت: إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها (10/ قصص)و از اين واژه آيه: فَإِذا فَرَغْتَ‏ فَانْصَبْ‏ (7/ شرح) است (همين كه فراغت يافتى به قيام و دعا همت مصروف دار).

عبارت- أَفْرَغْتُ‏ الدلوَ- يعنى آبى كه در دلو بود بيرون ريختم و از اين معنى بطور استعاره آيه:

أَفْرِغْ‏ عَلَيْنا صَبْراً (250/ بقرة) است‏

ذهب دمه‏ فِرْغاً: خونش ريخته شد و معنايش خونش باطل شد، است كه مطالبه خونبها، نشده است.

فرسٌ‏ فَرِيغٌ‏: اسبى كه فاصله گامهايش زياد است گويى كه از دويدن آسوده و فارغ است [راه رفتنش مثل دويدن است‏].

ضربةٌ فَرِيغَةٌ واسعةٌ: ضربت و زدنى كه از آن خون جارى ميشود[۱]

«عطل»

العَطَل‏: فقدان و از دست دادن كار و زيور و زينت.

عَطِلَتِ‏ المرأةُ فهي‏ عُطُلٌ‏ و عَاطِل‏: زنى كه بدون پيرايه و زيور باشد و از اين معنى است عبارت: قوسٌ‏ عُطُلٌ‏: كمانى كه زه ندارد عَطَّلْتُهُ‏ من الحلّي و من العمل: از زيور و كار، دور و بيكارش كردم.

تَعَطَّلَ‏: بيكار و بى زيور شد. گفت: (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ- 45/ حجّ) چاهى كه رها شده و خشك است.

مُعَطِّل‏: در باره كسى گفته مى‏شود كه به پندارش جهان را خالى و فارغ از صانعى كه آن را استحكام بخشيده و آراسته است مى‏داند (كه در تاريخ عقايد همان- مُعَطِّلَة- هستند و بگفته قرآن يهود و بنى اسرائيل چنين هستند) عَطَّلَ‏ الدّارَ عن ساكنها: خانه را از ساكنينش خالى كرد.

عَطَّلَ الإبلَ عن راعيها: شتران را از شتربانشان دور كرد.[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 45
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 616