پراکنده شدن (مترادف)

مترادفات قرآنی پراکنده شدن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «انبَثّ»، «انتَشَر»، «انتثر»، «انفضَّ»، «استطار».

مترادفات «پراکنده شدن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
انبَثّ ریشه بثث مشتقات بثث
فَكَانَتْ هَبَآءً مُّنۢبَثًّا
انتَشَر ریشه نشر مشتقات نشر
فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ وَٱبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِ ٱللَّهِ وَٱذْكُرُوا۟ ٱللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
انتثر ریشه نثر مشتقات نثر
وَإِذَا ٱلْكَوَاكِبُ ٱنتَثَرَتْ
انفضَّ ریشه فضض مشتقات فضض
وَإِذَا رَأَوْا۟ تِجَٰرَةً أَوْ لَهْوًا ٱنفَضُّوٓا۟ إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمًا قُلْ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ ٱللَّهْوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِ وَٱللَّهُ خَيْرُ ٱلرَّٰزِقِينَ
استطار ریشه طیر مشتقات طیر
يُوفُونَ بِٱلنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُۥ مُسْتَطِيرًا

معانی مترادفات قرآنی پراکنده شدن

«انبَثّ»

بَثّ‏ اصل معنى اين واژه، تفريق و جدايى و زير و رو كردن چيزى است مانند زير و رو شدن خاك به وسيله باد.

بثّ النّفس- رسيدن و فرا گرفتن غم و اندوه بر نفس و جان آدمى است گفته‏اند بَثَثْتُهُ‏ و انْبَثَ‏- يعنى پراكندمش و پراكنده شد.

خداى تعالى فرمايد: (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا- 6/ واقعه) (پس خوار و تباه و پراكنده شد).

و آيه (وَ بَثَ‏ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ- 64/ بقره) اشاره به آفريدن و ايجاد كردن موجوداتى است كه موجود نبوده‏اند و خداى تعالى آنها را پديدار و ظاهر كرده است و آيه (كَالْفَراشِ‏ الْمَبْثُوثِ‏- 6/ قارعه) يعنى همانند پروانه‏گانى كه بعد از سكون و پنهانى ناگهان به پرواز و خيزش در مى‏آيند.

و آيه (إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي‏ وَ حُزْنِي‏- 84/ يوسف) اندوه و غم را كه بعد از پوشيده بودن آشكار شود، بازگو مى‏كنيم، در اين آيه، بثّ- مصدر است و در تقدير مفعول بكار رفته است يا به معنى غمى است كه فكر مرا پريشان كرده است مانند- توزّعنى الفكر (فكر و انديشه مرا پريشان كرده است). كه در معنى فاعل است.[۱]

«انتَشَر»

نَشْر اين واژه براى- لباس- نامه- ابر- نعمت و سخن بكار ميرود يعنى گسترده شدن و باز نمودن و بسط دادن آنها. در آيه گفت: وَ إِذَا الصُّحُفُ‏ نُشِرَتْ‏- التكوير/ 10زمانى كه نامه‏ها باز و گسترده شد و آيه:وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ... وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏- الشورى/ 28 وَ النَّاشِراتِ‏ نَشْراً- المرسلات/ 3 يعنى فرشتگانى كه كار گزار وزش بادها هستند و يا بادهائيكه ابرها را پراكنده و بحركت در ميآوريد جمع- ناشر- نشر است كه در آيه- نُشْراً هم خوانده شده: مثل اينست كه كسى بگويد از اين واژه- سخنى كه نيكوست و منتشر شده ميشنوم كه از مدح و ستايش است.

نَشِرَ الميتُ‏ نُشُوراً- در باره زنده شدن انسانها در قيامت است در آيه گفت:

وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ- الملك/ 15 بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً- الفرقان/ 40 وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- الفرقان/ 3 (پاره‏اى از مردم غير از اللّه پديده‏ها و بتانى را براى خود معبود گرفته‏اند در حاليكه نه سود و زيانى را قدرت دارند و نه امر موت و زندگى و بعثت و بر انگيخته شدن در قيامت را توانا هستند).

فعل ثلاثى مجرد و مزيد فيه آن يعنى نشور و انشار در آن بيك معنى- أَنْشَرَ اللّهُ الميتَ‏ فَنُشِرَ- در آيه گفت:

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏- العبس/ 22 و فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً- الزخرف/ 11 در مورد وزش بادها و ريزش بارانهاى بهارى است كه زمين بى‏حركت و مرده را زنده ميكند كه در واقع بعثت پياپى زمين است (بگفته مولوى-اين بهار نو- بعد برگ ريز/- هست برهان بر وجود- رستخيز) حقيقت معنى واژه نشر استعاره از عبارت- نشر الثوب- است شاعر ميگويد:طوتك خطوب دهرك بعد نشر/كذاك خطوبه طيّا و نشرا (حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامه‏اى تو را در هم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى) و گفت‏ وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً- الفرقان/ 47 يعنى در روز گستردگى و يافتن رزق و روزى و رحمت و نعمت برايتان قرار داد، چنانكه در آيه ديگرى فرمود:

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- القصص/ 73 انْتِشَار الناس- تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها، در آيه:

ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏- الروم/ 20 و فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ‏- الجمعه/ 10 نشروا هم در معنى انتشروا است آيه:

و اذا قيل انشروا فَانْشُرُوا- المجادله/ 11 خوانده شده يعني پراكنده شويد.

انْتِشَار- يعنى ورم كردن عصب حيوان و چهارپاست، نَوَاشِر- رگهاى دست‏هاست زيرا گسترده و روشن است، ديده ميشود.

نَشْر- ابر پراكنده كه بجاى مفعول هم بكار ميرود مثل- نقص بجاى منقوص، نشر هم بجاى منشور بكار ميرود.

در گشودن پر و بال باز شكارى هم واژه- نشر گفته ميشود، هم چنين به گياه و علف خشك در وقتى كه بارانى بر او ببارد و دوباره برويد و چيزى كرم مانند از آن علوفه‏ها ظاهر ميشود كه نوعى بيمارى در دام‏ها بوجود ميآورد.

ناشيره- زمين- نشرت الخشب بالنشار- چوبها را با اره بريدم بهمان اعتبار كه ذرات چوب پراكنده ميشود، نُشْرَة- افسون و درمان غير طبيعى و خرافى براى بيمار.[۲]

«انتثر»

نَثْر پراكندن و جدا شدن از يكديگر- نَثَرْتُهُ‏ فَانْتَثَرَ- پراكنده كردم جدا شدند خداى تعالى گفت:

وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ‏- الانفطار/ 2

نَثْرَة- زرهى است كه ميپوشند، نَثْرَةُ الشاه- زكام در بينى گوسپند كه او را اذيت ميكند، نَثْرَة- آب بينى زكامى- به خود بينى هم- نَثْرَة- ميگويند و هم چنين نام ستاره‏اى است كه آنرا- انف الاسد- يعنى بينى شير مينامند- أَنْثَرَهُ‏ او را به بينى انداخت- اسْتِنْثَار- آب به بينى زدن.[۳]

«انفضَّ»

فَضٌ‏ شكستن چيزى و جدا كردن بعض از اجزاء آن از بعض ديگرش، مثل شكستن‏ مهر نامه،در آيات: وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها (11/ جمعه) لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ‏ (159/ آل عمران).

فِضَّة: نقره است كه به پائين‏ترين جواهرات مورد معامله اختصاص يافته است.

درعٌ‏ فَضْفَاضَةٌ و فَضْفَاضٌ‏: زره وسيع و بزرگ.[۴]

«استطار»

الطَّائِر: هر حيوانى كه بال داشته باشد و در هوا پرواز كند جمع طائر- طَيْرٌ- است مثل راكب و ركب، طَارَ، يَطِيرُ، طَيَرَاناً پرواز كرد (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ‏- 38/ انعام) (وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً- 19/ ص)(وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ‏- 41/ نور)(وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ- 17/ نمل) (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ- 20/ نمل) تَطَيَّرَ فلانٌ و اطَّيَّرَ: اصلش فال زدن به پرندگان است، سپس در باره هر چيزى كه با آن فال نيك يا فال بد بزنند بكار مى‏رود (تفاؤل و تشاؤم).

و در آيه: (إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ‏- 18/ يس) (ما در باره شما فال بد مى‏زنيم) از اين جهت گفته شده فال خوب يا فال بد از تست لا طير الّا طَيْرُكَ‏ و هيچ كارى و تفاؤلى نيست مگر از خودت و آيه: (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏- 131/ اعراف) يعنى شومى آنها و آنچه را كه نتيجه زشت كارى و سوء عمل آنها است در پيشگاه خداى تعالى است.

و بر اين اساس آيات: (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ‏ طائِرُكُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏- 47/ نمل) (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ‏- 19/ يس) (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ‏ طائِرَهُ‏ فِي عُنُقِهِ‏- 13/ اسراء) در آيه اخير يعنى عمل او كه از خير و شرّ از او سرزده است.

تَطَايَرُوا: وقتى است كه سرعت گيرند يا پراكنده نشوند.

شاعر گويد:طَارُوا إليه زرافات و وحدانا (حيوانات بصورت دستجمعى و تك تك با سرعت بسويش پريدند).

فجر مُسْتَطِير: طلوع فجر صادق كه بخوبى روشن است.

و گفت: (وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ‏ مُسْتَطِيراً- 7/ انسان) يعنى: از هنگامه‏اى مى‏هراسند كه شرّش روشن است.

(غبارٌ مُسْتَطَارٌ): گرد و غبار پراكنده و افشانده كه از نظر ساختمان لفظى ميان (مستطير) و (مستطار) اختلاف است، فجر و طلوع صبح بصورت فاعل تصوّر شده و گفته‏اند- فجر مستطير- و غبار بصورت مفعول، كه گفته شده- مستطار.

فرسٌ‏ مُطَارٌ: اسبى تند رو و- مُطَار- در باره آهن يعنى: پراكنده شده و در مورد دل‏ يعنى شكسته. خذ ما طَارَ من شعر رأسك: موهاى بلند سرت را بگير يا كوتاه كن.[۵]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 240
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 336-333
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 285-284
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 67-66
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 512-510