قدردانی (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی قدردانی== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حمد»، «شکر». ==مترادفات «قدردانی» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |حمد |ریشه حمد |مشتقات حمد | |- |...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[حمد (ریشه)|ریشه حمد]]
|[[حمد (ریشه)|ریشه حمد]]
|[[حمد (واژگان)|مشتقات حمد]]
|[[حمد (واژگان)|مشتقات حمد]]
|
|{{AFRAME|Surah=37|Ayah=182}}
|-
|-
|شکر
|شکر
|[[شکر (ریشه)|ریشه شکر]]
|[[شکر (ریشه)|ریشه شکر]]
|[[شکر (واژگان)|مشتقات شکر]]
|[[شکر (واژگان)|مشتقات شکر]]
|
|{{AFRAME|Surah=14|Ayah=7}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی قدردانی==
==معانی مترادفات قرآنی قدردانی==


=== «حمد» ===
===«حمد»===
الحَمْدُ للّه تعالى- يعنى ثنا و ستايش بر اساس فضيلت و معرفت براى‏ خداى تعالى است.


=== «شکر» ===
واژه- حَمْد- اخص از- مدح- و از آن والاتر، و از واژه- شكر نيز فراگيرتر است، پس- مدح- در چيزى است كه از انسان با اختيار سر مى‏زند و آنچه كه از- مدح- و در باره- مدح- گفته شده اين است كه انسان يا بخاطر بلندى قدّش و زيبائى چهره‏اش مدح و ستوده مى‏شود، همانطور كه به بخشش مال و سخاوت و علمش نيز مدح مى‏شود ولى- حمد- فقط در مورد دوّم يعنى نسبت بآثار علمى و معنوى است نه موارد ظاهرى.
 
شكر هم در مقابل نعمت است پس هر شكرى حمدى است و هر حمد و ثنائى شكر نيست و هر حمدى، مدح است و هر مدحى حمد و ثنا نيست.
 
مَحْمُود- يعنى ستايش شده، و صفت- مُحَمَّد- هم در وقتى گفته مى‏شود كه خصلتهاى پسنديده در كسى كه مورد ستايش است باشد.
 
خداى عزّ و جلّ گويد: (إِنَّهُ‏ حَمِيدٌ مَجِيدٌ- 73/ هود) كه صحيح است حميد- در معنى محمود (اسم مفعول) يعنى ستايش شده و نيز در معنى- حامد- (اسم فاعل) يعنى ستاينده باشد.
 
حُمَادَاكَ‏ أن تفعل كذا- يعنى اگر آن كار را انجام دهى عاقبت تو محمود و پسنديده است.
 
و آيه (وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ‏ أَحْمَدُ- 6/ صف).
 
أحمد- در آيه فوق اشاره‏اى است، هم بنام پيامبر (ص) و هم به فعل پيامبر (ص) يعنى همانطوريكه نامش- احمد- است همانطور هم در اخلاق و احوالاتش (أحمد) يعنى شايسته‏تر و ستوده‏تر است، واژه- أحمد- كه مخصوص پيامبر (ص) است و در آيه‏اى كه ذكر شد، عيسى (ع) را به او بشارت مى‏دهد، در واقع هشدار تنبيهى است بر اينكه از او و كسانى كه قبل از او بودند ستوده‏تر و (أحمد) است.
 
خداى تعالى گويد: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏- 29/ فتح) هر چند كه لفظ محمّد در اينجا از جهتى اسم علم است براى او ولى در آن اشارتى، به توصيف صفات‏ پيامبر (ص) است و مخصوص گرداندن او به معانى واژه محمّد يعنى ستوده شده چنانكه قبلا گفتيم مثل آيه‏اى است كه مى‏گويد: (إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‏- 7/ مريم) كه هم نام آن پيامبر (ص) است و هم اشاره بحيات است چنانكه در باب خودش بيان شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 542-541</ref>
 
===«شکر»===
الشُّكْر: به ياد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است.
 
گفته شده- شُكْر- مقلوب از- كشر- است يعنى كشف و آشكار نمودن، نقطه مقابل شكر، كفر يعنى فراموشى نعمت و پوشيده داشتن آن است.
 
دابّة شَكُورٌ: ستورى است كه از فربهى به خوردن علف كم بسنده مى‏كند و صاحبش او را دوست دارد، گفته شده اصلش از عبارت- عين‏ شَكْرَى‏ يعنى چشم پر، گرفته شده، پس واژه- شكر- بر اين اساس، پر بودن خاطر از ياد نعمت دهنده است، شكر سه گونه است:
 
1- شكر قلبى و آن تصوّر نعمت است.
 
2- شكر زبانى يعنى ثنا و ستايش بر نعمت دهنده.
 
3- شكر ساير اعضاء بدن يعنى پاداش نعمت دادن به اندازه استحقاق و شايستگى‏اش.
 
آيه: (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً- 13/ سباء) كه گفته‏اند واژه- شُكْراً در آيه اخير، نصبش براى تميز است يعنى از نظر سپاسگزارى، و معنايش اينست كه- اعملوا ما تعملونه شكرا للَّه يعنى: آنطور كه آل داود خداى را سپاس مى‏گزارند، شما نيز همانگونه شكر كنيد.
 
و نيز گفته شده- شُكْراً- در آيه اخير مفعول است، چون مى‏گويد عمل كنيد و نمى‏گويد: شكر كنيد تا آگاهى و هشدارى بر لزوم انواع سه گانه شكر (قلبى- زبانى- و ساير اعضاء) باشد.
 
در آيات: (أَنِ‏ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ‏- 14/ لقمان) (وَ سَنَجْزِي‏ الشَّاكِرِينَ‏- 145/ آل عمران) (وَ مَنْ‏ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ‏- 40/ نمل) و در آيه: (وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ‏ الشَّكُورُ- 12/ سباء) گواه بر اين است كه وفاى به اداى شكر خداى، مشكل است و لذا جز براى دو تن از اولياءاش ثناى شكر ننموده است: 1- در باره ابراهيم عليه السّلام مى‏گويد: (شاكِراً لِأَنْعُمِهِ‏- 121/ نحل) 2- و در باره نوح عليه السّلام (إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء).
 
و آنگاه كه خداوند با واژه- شكر- توصيف شده است، مى‏گويد:
 
(وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ‏- 17/ تغابن مقصود انعام و بخشايش او بر بندگان و پاداش او به اقامه عبادت آنهاست.
 
ناقة شَكِرَةٌ: شترى كه پستانش پر از شير است.
 
هو أَشْكَرُ من بروق‏ : بروق گياهى است كه در كمترين باران و رطوبت سرسبز مى‏شود (اين ضرب المثل در باره كسى است كه كمترين محبّت را هم سپاس مى‏گويد يعنى او از چنان گياه يا چنان آدمى هم شكرگزارتر است) الشَّكْر: كنايه از- نكاح- است.
 
گفته‏اند- ان سألتك ثمن‏ شَكْرِهَا- و شبرك أنشأت تظلّها: اگر مهر خويش مطالبه كند او را در سايه خويش گرفته‏اى كه كنايه از همسر دائمى است. الشَّكِير: نهال پاجوش كوچك درختان.
 
شَكَرَتِ‏ الشّجرة: شاخه‏هايش زياد شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 344-343</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۴۹۰

ویرایش