ویراستار
۸٬۳۴۱
ویرایش
(Shojaei صفحهٔ کلام بیهوده (مترادف) را به بی نیاز (مترادف) منتقل کرد) برچسب: تغییر مسیر جدید |
(تغییرمسیر به بی نیاز (مترادف) حذف شد) برچسبها: تغییرمسیر حذف شد ویرایشگر دیداری |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==مترادفات قرآنی کلام بیهوده== | |||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «لغو»، «هزل»، «نزف». | |||
==مترادفات «کلام بیهوده» در قرآن== | |||
{| class="wikitable" | |||
|+ | |||
!واژه | |||
!مشاهده ریشه شناسی واژه | |||
!مشاهده مشتقات واژه | |||
!نمونه آیات | |||
|- | |||
|لغو | |||
|[[لغو (ریشه)|ریشه لغو]] | |||
|[[لغو (واژگان)|مشتقات لغو]] | |||
| | |||
|- | |||
|هزل | |||
|[[هزل (ریشه)|ریشه هزل]] | |||
|[[هزل (واژگان)|مشتقات هزل]] | |||
| | |||
|- | |||
|نزف | |||
|[[نزف (ریشه)|ریشه نزف]] | |||
|[[نزف (واژگان)|مشتقات نزف]] | |||
| | |||
|} | |||
==معانی مترادفات قرآنی کلام بیهوده== | |||
=== «لغو» === | |||
لَغْو در سخن و كلام خبرى است كه قابل توجه نيست و از روى دقّت و انديشه گفته نشود كه در حقيقت مانند- لَغَا- يعنى صداى گنجشكان است يا صداى پرندگان (غير قابل فهم و درك). | |||
ابو عبيده مىگويد:- لغو و لغا مثل- عيب و عاب است چنانكه شاعرى گفته است:(يعنى از روى خطا و باطل و بيهوده سخن گفت). | |||
- لغيت مثل لقيت- است، هر سخن زشت و قبيحى را- لغو- گويند، چنانكه در آيات لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً- قصص 57)و گفت: | |||
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ- نباء 34)و باز در وصف محيط پاك بهشت گفت: لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً- در آيه وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً- الفرقان/ 72) يعنى زشتى را آشكار نكردهاند كه گفتهاند معنايش اينست كه عباد الرحمن يا پارسايان و خداپرستان اگر به پوچ گرايان يا بدكاران برخورد كردند با آنها در نمىآميزند و خود را آلوده نميسازند- لم يخوضوا معهم- با آنها همراه و هم كردار نيستند. | |||
واژه- لغو- چنانكه گفته شد به چيزى كه اعتبارى ندارد گفته ميشود كه از اين معنى- لغو در سوگند و قسم است يعنى چيزى كه پيمانى در آن بسته نشده مانند عادتى كه بعضى از مردم دارند كه ميگويند (نه بخدا- آرى بخدا) كه قابل توجه نيست چنانكه خداوند فرمود: | |||
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ- المائده/ 89). | |||
و از اين معنى شاعر الهام گرفته و گفته است.و لست بمأخوذ بلغو تقوله-/اذا لم تعمد عاقدات العزائم. توبه سوگند لفظيت كه گفتى اگر قصدى براى پيمان كار بزرگى نداشتهاى مسئول و مواخذ نيستى). | |||
در آيه گفت- (لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً- الغاشيه/ 11) يعنى لغو و باطل، در اينكه باز وصف بهشت است ميگويد در آنجا سخن زشت نمىشنود، كه واژه- لاغيه بصورت اسم فاعل وصف كلام است مثل- كاذبه- و گفتهاند واژه- لغو- در ديه شتر كه پرداخت نميشود و بىاعتبار است بكار ميرود، شاعر ميگويد:كما الغيت في الدّية الحوارا | |||
لغى بكذا- يعنى نامفهوم و بيهوده سخن گفت مثل جيك جيك گنجشكان و چنين سخن نامفهوم را زبانى و كلماتى جدا جدا و ناپيوسته گويند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 143-140</ref> | |||
=== «هزل» === | |||
در آيه إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ- الطارق/ 14 قرآن سخنى جدا كننده حق و باطل است نه سخنى شوخى بردار به هر- سخن بيهوده و پوچى هم گفته ميشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 518</ref> | |||
=== «نزف» === | |||
نَزَفَ الماءَ- تمام آب چاه را بتدريج كشيد تا خشك شد.- بئر نَزُوف- چاهيكه آبش خشك شده- نُزْفَة بمعنى غرفه و اطاق است جمعش- نُزَف- است. | |||
نُزِفَ دَمُهُ او دمعه- خون و اشكش خشك شد و با خونريزى خونش تمام شد. و از اين معنى به مرد مستى كه در اثر مستى فهم و شعورش را از دست داده نَزِيف- ميگويند، در آيه فرمود: | |||
لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يَنْزِفُونَ- الواقعه/ 19 كه يُنْزِفُونَ- با ضمه حرف اول هم خوانده شده. يعنى: | |||
بهشتيان از نعمتها و نوشابههاى پاك بهشتى نه هرگز سر دردى ميكشند و نه به كم خردى و بى عقلى و خمار دچار ميشوند بلكه به نعمتهائى كه پاداش عمل دنيوى آنهاست ميرسند- جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ). | |||
أَنْزَفُوا- يعنى با نوشيدن شراب عقلشان از دست رفت و تمام شده كه از همان معنى تمام شدن آب چاه مشتق شده. (خشك مغز و بى خرد شدند). | |||
اين فعل در باب افعال مثل- أَنْزَفْتُ الشىءَ- يعنى آن كار را تمام كردم رساتر از فعل ثلاثى آن يعنى- نزفت- است. | |||
در باره كسى كه در دعوا و خصومت دليل و برهانى ندارد ميگويند- نَزَفَ الرجل في خصومة- در مثل هم گفتهاند- هو أَجْبَنُ من الْمَنْزُوف ضرطا- (اين مثل در مورد كسانيست كه بنظر قوى هستند ولى بهنگام سختى و خطر باد و بروتشان از بين ميرود و از ترس ميميرند، ميگويند مَنْزُوف- حيوانيست كه به سگ و گرگ شبيه است اما با يك فرياد جا خالى ميكند و از ترس جان ميدهد.(مجمع الامثال 1/ 180)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 313</ref> | |||
==ارجاعات== | |||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |