گمراهی (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی گمراهی== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ضلَّ»، «غوی»، «تاه». ==مترادفات «گمراهی» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |ضلَّ |ریشه ضلل |ضلل (واژگان)|مشتقات ض...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:


=== «ضلَّ» ===
=== «ضلَّ» ===
الضَّلَال‏: عدول و انحراف از راه مستقيم، نقطه مقابلش هداية- است. خداى تعالى گويد: (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ‏ ضَلَ‏ فَإِنَّما يَضِلُ‏ عَلَيْها- 108/ يونس).
(پس كسيكه هدايت يافت به سود خويش هدايت مى‏يابد و كسيكه گمراه شد بر زيان خويش گمراه مى‏شود). واژه- ضَلَال‏- براى هر عدول و انحرافى از راه مستقيم خواه عمدى يا سهوى و كم يا زياد گفته مى‏شود. پس صراط مستقيمى كه مورد رضا و خشنودى است جدّا مشكل است.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
«استقيموا و لن تحصوا» (در راه راست پايدارى كنيد و استقامت بورزيد و هرگز آن را حساب نكنيد و مشماريد).
بعضى از حكماء گفته‏اند: ما از جهتى در راه صوابيم و از وجوه بسيارى گمراهيم زيرا استقامت و صواب، در حكم شخص تيرانداز است كه به هدف مى‏زند هر تيرى كه به اطراف هدف زده شود همه‏اش گمراهى و جدا از هدف است. و همانطور كه گفتيم از بعضى صالحان و پاكان روايت شده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديد و گفت يارسول اللّه روايت شده است كه گفته‏اى:«شيّبتني سورة هود و أخواتها، فما الّذى شيّبك منها؟ فقال: قوله‏ (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).
پس هر گاه ضلال- ترك نمودن طريق مستقيم عمدا يا سهوا كم يا زياد باشد در آن صورت صحيح است كه لفظ (ضلال) از كسيكه خطائى از او سر مى‏زند به كار رود از اين روى به پيامبران و بكفّار نيز نسبت داده شده است هر چند كه ميان اين دو ضلال فاصله دو رو زيادى بوده، مگر نمى‏بينى كه در باره پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
(وَ وَجَدَكَ‏ ضَالًّا فَهَدى‏- 7/ ضحى) يعنى قبلا به آنچه را كه از نبوّت و پيامبرى به تو رسيده است آگاه و راه يافته به آن نبودى.
و اولاد يعقوب به پدرشان گفتند: (إِنَّكَ لَفِي‏ ضَلالِكَ‏ الْقَدِيمِ‏- 95/ يوسف). و باز به ملك مصر گفتند: (إِنَّ أَبانا لَفِي‏ ضَلالٍ‏ مُبِينٍ‏- 8/ يوسف). كه اشاره به شيفتگى و علاقه يعقوب به يوسف و اشتياقش به اوست و همچنين آيه: (قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ‏- 30/ يوسف)و از قول موسى گفت:
(وَ أَنَا مِنَ‏ الضَّالِّينَ‏- 20/ شعراء) كه تنبيهى و هشدارى است، در كار سهو و غفلتى ازسوى موسى.
و آيه: (أَنْ‏ تَضِلَ‏ إِحْداهُما- 282/ بقره) يعنى فراموش مى‏كند. و اين فراموشى از نسيانى است كه موضوعا از طبيعت در نهاد انسان هست‏ ضَلَال‏ از وجهى ديگر سه گونه است:
1- ضلال يا بيراهه بودن در علوم نظرى مثل ضلالت در معرفت خداى و وحدانيّت او و در شناخت پيامبرى و مانند اينها كه در آيه: (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَ‏ ضَلالًا بَعِيداً- 136/ نساء) به آن معنى اشاره شده است.
2- ضلالى كه در علوم عملى است مثل معرفت احكام شرعى كه همان عبادات است.
3- ضلال بعيد يا انحراف و گمراهى دور از صراط مستقيم و اشاره‏اى است به آنچه كه كفر است مثل آنچه كه در آيه قبل گفته شده كه:
(وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ‏- 136/ نساء) (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً- 167/ نساء).
(بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ‏ الْبَعِيدِ- 8/ سباء)يعنى در عقوبت و گمراهى دور، و بر اين معنى آيات:
(إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ- 9/ الملك) (قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ‏- 77/ مائده)(أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ‏- 10/ سجده)در آيه اخير- ضَلَلْنا- كنايه از مرگ و استحاله و دگرگون شدن بدن است. وآيه: (وَ لَا الضَّالِّينَ‏- 7/ فاتحه) گفته شده مقصود از- ضَالِّينَ‏ نصارى است.
و آيه: (فِي كِتابٍ لا يَضِلُ‏ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏- 52/ طه) يعنى از پروردگار دور نمى‏شود و پروردگارم نيز از آن غافل نمى‏شود يعنى وانمى‏گذارد، و فراموش نمى‏كند.
و آيه: (كَيْدَهُمْ فِي‏ تَضْلِيلٍ‏- 2/ فيل) يعنى در باطل و گمراهى خودشان‏ إِضْلَال‏- دو گونه است:
اوّل آنكه سبب آن، ضلال و گم شدن باشد كه خود دو وجه دارد:
1- يا اينكه چيزى از تو دور و گم شود، مثل: اينكه مى‏گويى: أَضْلَلْتُ‏ البعيرَ: شتر را گم كردم. و از من دور شد.
2- و يا اينكه به ضلال و دور شدنش حكم كنى و ضلال در اين دو امر سبب- إضلال- است.
دوّم- اينكه إضلال- سبب- ضلال- و دور شدن شود به اين معنى كه امر باطل براى انسان زينت داده شود تا به گمراهى بيفتد مثل مفهوم آيات:
(لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ‏ يُضِلُّوكَ‏- 113/ نساء) (وَ ما يُضِلُّونَ‏ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‏- 69/ آل عمران) يعنى كارهايى را دنبال مى‏كنيد كه بوسيله آن كارها ترا گمراه كنند، پس، از كارشان چيزى عايدشان نمى‏شود مگر چيزى كه گمراهى خودشان در آن هست. و از قول شيطان مى‏گويد:
(وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ‏ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ‏- 119/ نساء)و در باره شيطان گفت:
(وَ لَقَدْ أَضَلَ‏ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً- 62/ يس)(وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ‏ يُضِلَّهُمْ‏ ضَلالًا بَعِيداً- 60/ نساء) (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ‏ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏- 26/ ص)العادة طبع ثان: عادت طبيعت دوّم آدمى است، و اين نيرو در انسان فعل الهى است و چون چنين است (كه در غير اينجا ياد شده است ذيل واژه- طبع) هر چيزى كه سبب وقوع فعلى باشد نسبت دادن آن فعل به آن چيز صحيح است، و نيز صحيح است كه ضلال بنده از اين وجه به خدا منسوب شود، پس گفته مى‏شود- أَضَلَ‏ اللَّهُ نه به وجهى است كه نادانها تصوّر مى‏كنند، و چنانكه گفتيم نه تنها إضلال كافر و فاسد و غير از مؤمنين را منسوب به نفس خودشان قرار داده بلكه إضلال مؤمنين را هم از خودش نفى كرد، در آيات زير گفت:
(ما كانَ اللَّهُ‏ لِيُضِلَ‏ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ‏- 115/ توبه) (فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ‏- 4/ محمّد) و در مورد كافر و فاسد گفت:
(فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ‏- 8/ محمّد) (وَ ما يُضِلُ‏ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ‏- 26/ بقره) (كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ‏- 74/ غافر) (وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ‏- 27/ ابراهيم) و بر همين مثال برگرداندن دلهاست كه گفت:
(وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ‏- 110/ انعام) (دلها و ديدگانشان را منقلب مى‏كنيم چنانكه نخستين بار ايمان نياوردند در طغيانشان رهايشان مى‏كنيم كه كور دل بمانند).و همچنين- عبارت- الختم على القلب: مهر بر دل زدن در آيه (خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏- 7/ بقره).
و زيادى مرض و بيمارى دل، در آيه: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً- 10/ بقره).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 465-460</ref>


=== «غوی» ===
=== «غوی» ===
الغَيّ‏: نادانى و جهالتى كه از اعتقاد فاسد حاصل مى‏شود، جهل و نادانى دو گونه است.
1- در وقتى كه انسان هيچگونه اعتقاد چه خوب و چه فاسد نداشته باشد.
2- وقتى كه از چيز فاسدى نوعى عقيده در انسان باشد و اين تعريف دوّم از جهالت و نادانى را- غىّ- گويند.
خداى تعالى گويد: (ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏- 2/ نجم)(وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي‏ الغَيِ‏- 102/ اعراف)
(فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ‏ غَيًّا- 59/ مريم) در آيه اخير يعنى بزودى عذاب را خواهند ديد، عذاب را در اين آيه از اين جهت- غىّ- ناميده است كه غيّى- سبب عذاب است و بنا بر قاعده ناميدن و تسميه چيزى به سبب آن است مثل اينكه گياه را رطوبت گويند (كه رطوبت سبب رشد گياه مى‏شود).
گفته شده معنايش اين است كه بزودى نتيجه و اثر غىّ و عقيده فاسد خود را در مى‏يابند و به آن مى‏رسند:
در آيات: (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ‏ لِلْغاوِينَ‏- 91/ شعراء) (وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ‏ الْغاوُونَ‏- 224/ شعراء) (إِنَّكَ‏ لَغَوِيٌ‏ مُبِينٌ‏- 18/ قصص) ولى در آيه: (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ‏ فَغَوى‏- 121/ طه) يعنى نادانى كرد. و گفته شده معنايش- خاب- است يعنى به آنچه كه خواست نرسيد و نوميد شد، مثل سخن اين شاعر كه مى‏گويد:و من يغو لا يعدم على الغىّ لائما و نيز گفته‏اند- غوى- در معنى- فسد عيشه است زندگى او به تباهى و فساد انجاميد، چنانكه مى‏گويند: غوى الفصيل و غوى- مثل هوى و هوى: ديوار فرو ريخت.
و آيه: (إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ‏ يُغْوِيَكُمْ‏- 34/ هود) گفته‏اند معنايش اين است كه بر جهالت و نادانيتان شما را عقوبت مى‏كند و يا اينكه به نادانى و گمراهى‏تان بر شما حكم مى‏نمايد.
آيه: (قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ‏ أَغْوَيْنا- 63/ قصص) (كسانى كه عذاب و سخن حقّ عليه آنها باشد گويند پروردگارا آنها هستند كه ما را گمراه كردند).
در آيه اخير عبارت (أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا- 63/ قصص) يعنى به جهالت و گمراهى افكنديمشان همانگونه كه گمراه‏مان كردند و ما به پيشگاه تو از آنها اعلام برائت و بيزارى مى‏نمائيم، ما نهايت كارى را كه انجام داديم و در وسع هر انسانى هست اين است كه نسبت به دوستش انجام مى‏دهد زيرا حقّ انسان اين است كه براى دوستش چيزى را بخواهد كه او براى اين مى‏خواهد.
سپس مى‏گويد ما هر چه داشتيم در راهشان فدا كرديم و آنها را اسوه و الگوى نفس خويش قرار داديم و بر اين معنى است:
آيات:
(فَأَغْوَيْناكُمْ‏- 32/ صافات) (إِنَّا كُنَّا غاوِينَ‏- 32/ صافات) (فَبِما أَغْوَيْتَنِي‏- 16/ اعراف) (لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ‏- 39/ حجر)
و سپاس بيكران خدائى را كه توفيقم داد تا جلد دوّم كتاب مفردات قرآن راغب اصفهانى را كه خدايش رضوان عطا كند، تا آخر حرف (غ) با تحقيق و بررسى در حدود توان به پايان برسانم، و از رحمتش اميد به پايان رساندن جلد سوّم را دارم، تا توشه‏اى براى جهان باقى باشد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 732-730</ref>


=== «تاه» ===
=== «تاه» ===


تَاهَ‏- يَتِيهُ‏- يعنى حيران و سرگردان شد- تاه، يتوه- نيز از همين واژه است در داستان بنى اسرائيل آمده است كه چهل سال در زمين سرگردان بودند.
(يَتِيهُونَ‏ فِي الْأَرْضِ‏- 26/ مائده).
توهّه و تَيَّهَهُ‏- او را سرگردان كرد و دورش افكند.
و وقع فى التّيه و التّوه- در حيرتگاه افتاد.
مفازة تَيْهَاء- بيابانى كه در آنجا بيابانگردانش متحيّر و سرگردانند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 350</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش