بار (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۴۹: خط ۴۹:


=== «ثَقَلَ» ===
=== «ثَقَلَ» ===
الثِّقَل‏ و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.
ثَقِيل‏- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازه‏اش بر كفه مقابلش مى‏چربد و برترى مى‏يابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:
أَثْقَلَهُ‏ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد: (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ‏ مُثْقَلُونَ‏- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواسته‏اى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مى‏رود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مى‏گويد:
1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا
2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا
در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مى‏گويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مى‏شوى زمين سبك مى‏شود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمى‏شود).
فى أذنه‏ ثِقَلٌ‏- گوشش سنگين است و نمى‏شنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است.
سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مى‏شود خود دارى مى‏كند و امتناع مى‏ورزد.
ثَقُلَ‏ القول- در وقتى بكار مى‏رود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ‏ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 187/ اعراف).
(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مى‏گويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّي‏ء اذا خفيت عليك ثقل).
و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ‏ أَثْقالَها- 199- انعام) گفته‏اند- أثقال، يعنى نهفته‏ها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مى‏ريزد.
و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان.
و (وَ لَيَحْمِلُن‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مى‏كند و نمى‏گذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ‏- 25/ نحل).
و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش.
مثقال‏- چيزى است كه با آن مى‏سنجند و وزن مى‏كنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنه‏ها و هر چه با آن مى‏سنجند.
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ‏- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏-8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكى‏هاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژه‏هاى- ثقيل‏ و خفيف- به دو صورت بكار مى‏رود:
اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمى‏شود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگين‏تر يا سبك‏تر است كه آنطور مى‏گويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ‏- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏ گفته‏اند به همان اعتبار است كه گفته شد.
دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مى‏افتند اطلاق مى‏شود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مى‏روند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ‏ إِلَى الْأَرْض‏ 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مى‏كنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 360-357</ref>


=== «حَمَلَ» ===
=== «حَمَلَ» ===
الحَمْل‏ معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهائى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و بهمين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.


=== «حِمل» ===
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ‏ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر).
 
(و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را بر نگيرند و برندارند).
 
واژه- حَمْل‏ در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه بكار مى‏رود.
 
مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا.
 
خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برمى‏دارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهاشان چيزى بر ندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏) و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل). (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه). يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آنرا تحمّل كنند و بحقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند، فلم يحملوها.
 
حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلُهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آنرا تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آنرا، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ‏ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما همان تكليفى است كه بر شما نهاده شده است.
 
حَمْل و حِمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
 
حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهايى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و به همين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.
 
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر). (و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را برنگيرند و برندارند).
 
واژه- حمل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه به كار مى‏رود.
 
مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برميدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهايشان چيزى برندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏. و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست.
 
خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل) (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه) يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آن را تحمّل كنند و به حقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند. فلم يحملوها.
 
حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آن را تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آن را، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد).
 
خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما نيز همان). و (وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا- 286/ بقره) (گر انبارى را چنان كه بر گذشتگان نهادى بر ما مگذار). و (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ‏- 286/ بقره) (چيزى كه توانش نداريم بر ما منه). و (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- 13/ قمر) (او را در كشتى كه از تخته‏ها و طنابها و ميخها بود برداشتيم و سير داديم). و (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء) (تبارى با نوح برداشتيم، او بنده سپاسدار بود). و (حُمِلَتِ‏ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ)- 14/ حاقه) (و زمين و كوهها برداشته شوند).
 
حَمَلَتِ‏ الْمَرْأَةُ- آن زن باردار شد، و همچنين حملت الشّجرة- آن درخت باردار شد.
 
حَمْل‏ و أَحْمَال‏- يعنى بار و بارها، خداى عزّ و جلّ گويد:و (وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ‏- 4/ طلاق) (بارداران در زمان معيّن بارشان واگذارند). (وَ ما تَحْمِلُ‏ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ‏- 11/ فاطر). (هيچ باردارى بارش را ننهد و برنگيرد مگر به علم او). و (حَمَلَتْ‏ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ‏- 189/ اعراف) (به سبكى باردار شد و با آن گذشت). و (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً- 15/ احقاف). يعنى: (مادرش او را بر گرانبارى و دشوارى برداشت و با همان سختى و دشوارى او را بزاد). و (حَمْلُهُ‏ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً- 15/ احقاف) (باردارى و از شير گرفتنش 30 ماه است).
 
اصل واژه- حمل- براى بار برداشتن بر پشت است، امّا بطور استعاره در باردارى زن حامله نيز به كار رفته است به دليل اينكه مى‏گويند:
 
وسقت النّاقة إذا حملت كه اصل وسق- حمل بار بر پشت شتر است.
 
محموله هم بار شتر است كه بر او مى‏نهند، مثل- قتوبه (پالان و نمد زين) و ركوبه (مركب سوارى) و حموله (چيزى كه بار مى‏شود).
 
حمل- هم همان- مَحْمُول‏- يا بار است، ميش كوچك نوزاد را هم كه از راه رفتن ناتوان است- مَحْمُول‏- گويند جمع آن- حِمْلَان‏ و أَحْمَال‏ است.
 
مَحْمُول‏- چيزى است كه ابر باران‏زا هم به آن تشبيه شده است.
 
خداى عزّ و جلّ گويد: (فَالْحامِلاتِ‏ وِقْراً- 2/ ذاريات) (ابرهايى كه باران گران مى‏برند).
 
حَمِيل‏- ابر پر آب و باران است زيرا حمل كننده آب است، و نيز:
 
حَمِيل‏- آن چيزى است كه سيلاب را با خود مى‏برد، شخص غريب را هم به- حَمِيل‏- يعنى چون سيل سرگردان تشبيه كرده‏اند و به نوزاد در رحم مادر و نيز- حَمِيل‏- نماينده و كفيلى است كه حامل حقّ است با كسى كه حقّ عليه اوست.
 
ميراث‏ الحَمِيل‏- يعنى بازمانده و ما ترك كسى كه نسبش محقّق، و معلوم نيست.
 
حَمَّالَةٌ الْحَطَبِ- كنايه از سخن چين است.
 
فلان‏ يَحْمِلُ‏ الحطب- يعنى او سخن چينى مى‏كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 547-543</ref>


=== «وَقر» ===
=== «وَقر» ===
وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ‏ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ‏ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ‏ وَقْراً- فصلت/ 44 وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ‏- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار.
وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود:
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ‏ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه:
وَ قَرْنَ‏ فِي بُيُوتِكُنَ‏- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مى‏فرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانه‏هاتان ساكن شويد كه گفته‏اند از وقار گرفته شده. عدّه‏اى از علماء گفته‏اند از- وَقَرْتُ‏ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 477-476</ref>


=== «وَزر» ===
=== «وَزر» ===
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه: وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.
در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447</ref>


=== «اِضر» ===
=== «اِضر» ===
الْإِصْرَار: پا فشارى و سرسختى در گناه و خوددارى در دل كندن از گناهان.
اصلش از الصَّرُّ: به سختى بستن، است.
الصُّرَّة: كيسه‏اى كه پول در آن مى‏نهند و سرش را محكم مى‏بندند.
الصِّرَار: پستان بند مادّه شتر تا اينكه بى موقع شيرش را ندوشند.
در آيات: (وَ لَمْ‏ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا 135/ آل عمران).
(ثُمَ‏ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً- 8/ جاثيه).
(وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا7/ نوح).
(وَ كانُوا يُصِرُّونَ‏ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيم‏ 46/ واقعه) إِصْرَار: هر تصميم و قصدى كه بر آن پافشارى شود، مى‏گويند: هذا منّي‏ صِرِّي‏ و أَصِرِّي‏ و صِرَّى‏ و أَصِرَّى‏ و صُرِّي‏ و صُرَّى‏: اين امر قصد من و كوشش و اصرار من است.
الصَّرُورَة: مرد و زنى كه حجّ نكرده باشند و همچنين آنها كه قصد ازدواج ندارند آيه: (رِيحاً صَرْصَراً- 16/ فصّلت) لفظش از- الصَّرّ- است كه به معنى باد سرد و سخت است زيرا در باد سرد انقباض و بستگى هست.
الصَّرَّة: جماعتى كه به يكديگر مى‏پيوندند، گويى كه به معنى- صُرُّوا است. يعنى در ظرفى جمع شده‏اند و از همان معنى- صُرَّة- به معنى كيسه پول اخذ شده است.
و آيه: (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي‏ صَرَّةٍ- 29/ ذاريات). گفته شده- صرّة- در اين آيه يعنى‏ صيحه و فرياد، (همسرش فرياد كنان به سويش آمد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 392-390</ref>


=== «کَلّ» ===
=== «کَلّ» ===
كَلّ: (بفتح كاف) أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌ‏ عَلى‏ مَوْلاهُ‏ نحل: 76. كلّ بمعنى ثقل و سنگينى است «كلّ عن الامر» كار بر او سخت شد و بكار بر نخواست «كلّ لسانه» زبانش سنگين شد سخن گفتن نتوانست يعنى: يكى از آندو لال مادر زاد است و بچيزى قادر نيست و بر مولاى خويش سنگينى و وبال است اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏6، ص: 137</ref>


=== «وزن» ===
=== «وزن» ===
وَزْن‏ يعنى شناختن اندازه چيزى، وَزَنْتُهُ‏ وَزْناً و زِنَةً- آنرا وزن كردم.
وَزْن‏- در نظر عامه مردم كشيدن و سنجيدن با ترازو و قپان است در آيه: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ‏- الاسراء/ 35 و وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ‏ بِالْقِسْطِ- الرحمن/ 9 اشاره به اين است كه انسان در تمام سخنان و كارهائى كه مى‏خواهد بگويد يا انجام دهد مراعات عدالتى را نمايد.
و آيه‏ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ‏- الحجر/ 19 كه گفته‏اند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفته‏اند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت: إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ- القمر/ 49 و وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُ‏- الاعراف/ 8 كه اشاره به عدل الهى در حسابرسى مردم در قيامت است چنانكه فرمود: وَ نَضَعُ‏ الْمَوازِينَ‏ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ- الانبياء/ 47 در بعضى آيات‏ مِيزَان‏ بلفظ مفرد به اعتبار حساب كننده آمده و بعضى آيات بصورت موازين به اعتبار حساب رسان.


وَزَنْتُ‏ لفلان و وَزَنْتُهُ‏ كذا- آنرا وزن كردم و سنجيدم. در آيه: وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ‏ يُخْسِرُونَ‏- المطففين/ 3


قام ميزان النهار- يعنى ظهر شد و نصف روز گذشت.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 451-449</ref>
== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش