تحمل کردن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۹: خط ۲۹:


=== «حَلَمَ» ===
=== «حَلَمَ» ===
الحِلْم‏ يعنى خود دارى نفس و طبيعت از هيجان و برآشفتگى و خشم، جمعش- أَحْلَام‏- است.
خداى تعالى گويد: (أَمْ تَأْمُرُهُمْ‏ أَحْلامُهُمْ‏- 32/ طور) گفته‏اند- أحلام- در اين آيه يعنى عقلهاشان فرمانشان مى‏دهد، معنى حلم در حقيقت علم و خرد نيست ولى آنرا بعقل تفسير كرده‏اند زيرا حلم يكى از اسباب و لوازم عقل است.
فعل اين واژه- حَلُمَ‏ و حَلَّمَهُ‏ العقل و تَحَلَّمَ‏- است (بردبار شد و عقل و خرد او را بردبار و شكيبا كرد).
أَحْلَمَتِ‏ المرأه- آن زن فرزندانى بردبار زائيد.
خداى تعالى گويد: (إِنَّ إِبْراهِيمَ‏ لَحَلِيمٌ‏ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ‏- 75/ هود) يعنى: براستى كه ابراهيم شكيبا و بسيار دعا كننده و پيوسته متوجّه به خدا است.
و آيه (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ‏- 101/ صافّات): به فرزندى كه در او نيروى پايدارى و شكيبائى يافت مى‏شود مژده‏اش داديم.
و (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ‏ الْحُلُمَ‏- 59/ نور): زمان بلوغ زيرا در آنحال حلم و شكيبائى سزاوار اوست.
حَلَمَ‏ فى نومه‏ يَحْلُمُ‏ حِلْماً و حُلُماً يا حُلْماً و تَحَلَّمَ‏ و احْتَلَمَ‏ و حَلَمْتُ‏ به فى نومى: همه در معنى خواب ديدن است.
خداى تعالى گويد: (قالُوا أَضْغاثُ‏ أَحْلامٍ‏- 44/ يوسف) (گفتند خوابهاى پريشان است).
حَلَمَة- بوزينه بزرگ، زيرا به نظر بردبار و صبور مى‏آيد چون زياد آرام است.
حَلَمَة الثّدى- يعنى پستان بزرگ كه تشبيهى از همان- حلمة- يعنى ميمون با وقار و بزرگ است.
به دليل ناميدن پستان به قراد (ميمون بزرگ) در شعر شاعر كه مى‏گويد:كأنّ قرادى زوره طبعتهما/بطين من الحولان كتّاب أعجمى‏
حَلِمَ‏ الجلدُ- در وقتى بكار مى‏رود كه پوست بدن كنه مى‏زند.
حَلَمْتُ‏ البعير- كنه‏ها را از شتر دور كردم، و مى‏گويند:
حَلَّمْتُ‏ فلانا- با او مدارا كردم تا سكونت و آرامش يابد، اين عبارت از همان معنى ازاله كنه از بدن حيوان، و بهبودى و آرامش دادن به او و رفع ناراحتى و خارش و درد از حيوان، گرفته شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 538-536</ref>


=== «صَبَرَ» ===
=== «صَبَرَ» ===
الصَّبْر: خويشتن دارى در سختى و تنگى.
صَبَرْتُ‏ الدّابّةَ: ستور را نگهداشتم و حبس كردم بدون علوفه و خوراك.
صَبَرْتُ‏ فلانا: او را جا گذاشتم و راه خروج نداشت.
الصَّبْر: شكيبائى و خوددارى نفس بر آنچه را كه عقل و شرع حكم مى‏كند و آن را مى‏طلبد يا آنچه را كه عقل و شرع، خوددارى نفس از آن را اقتضاء مى‏كند، پس صبر و شكيبائى لفظ عامى است و چه بسا بر حسب اختلاف مورد، اسامى مختلفى داشته باشد:
1- اگر صبر و شكيبائى نفس براى مصيبتى باشد واژه- صبر بكار مى‏رود نه چيز ديگر و ضدّش جزع و بى تابى است.
2- اگر صبر در جنگ و محاربه باشد، شجاعت و پايدارى ناميده مى‏شود كه ضدش ترس و جبن است.
3- هر گاه صبر در كارى ملال آور و دلتنگ كننده باشد- ظرفيّت داشتن و دلدار بودن- ناميده مى‏شود كه ضدّش كم ظرفيّتى و ضجر و دلتنگى است.
4- و زمانى كه صبر در خوددارى از كلام و سخن گفتن باشد كتمان ناميده مى‏شود و ضدّش فاش كردن سخن و ناآرامى است.
خداى تعالى تمام معانى فوق را- صبر- ناميده است، و در آيات زير به آن آگاهى داده است كه:
(وَ الصَّابِرِينَ‏ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- 177/ بقره) (وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ‏- 35/ حجّ)
(وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ‏- 35/ احزاب) روزه هم- صَبْر- ناميده شده. براى اينكه روزه نوعى خويشتن‏دارى و خوددارى است.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«صيام شهر الصّبر و ثلاثة ايّام فى كلّ شهر يذهب و حر الصّدر».
(روزه ماه رمضان و سه روز در هر ماه حقد و كينه دل را از بين مى‏برد).
و آيه: (فَما أَصْبَرَهُمْ‏ عَلَى النَّارِ- 175/ بقره)، ابو عبيدة در باره آيه اخير مى‏گويد:
واژه‏اى است در معنى جرأت و جسارت، او به سخن عربى بدوى و اصيل استدلال نموده است كه به خصمش گفت ما أصبرك على اللّه: (يعنى وقتى كه تو جرأت به ارتكاب آن كار دارى، چقدر صبرت بر عذاب خدا زياد است.
و بر اين اساس سخن كسى است كه مى‏گويد: ما ابقاهم على النّار چقدر بر آتش عذاب پايدارشان كرد، و همچنين سخن كسى است كه مى‏گويد: ما اعملهم بعمل اهل النّار: چقدر عملشان به عمل دوزخيان شبيه است. و اين در حالى است كه كسى به صبر توصيف شود و به اعتبار بيننده، در حقيقت صبر و شكيبائى نداشته باشد و بكار بردن فعل تعجّب و شگفتى در آيه فوق به اعتبار خلق و مخلوق است نه به اعتبار خالق.
خداى تعالى گويد: (اصْبِرُوا وَ صابِرُوا- 200/ آل عمران) يعنى نفس خويشتن بر عبادت شكيبا داريد و با هوسهاتان مبارزه كنيد.
و آيه: (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ‏- 65/ مريم) يعنى با كوششت بردبارى را در عبادت خداى تحمّل كن.
و آيه: (أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا- 75/ فرقان) يعنى پاداششان به خاطر صبرى است كه براى رسيدن به خشنودى خدا متحمّل شده‏اند.
و آيه: (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ‏- 18/ يوسف) معنايش. امر و تشويق بر آن است‏
صَبُور: كسى است كه بر شكيبائى، قادر و توانا است.
صَبَّار: وقتى گفته مى‏شود كه نوعى سختى و مجاهدت در كار باشد.
در آيه: (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِ‏ صَبَّارٍ شَكُورٍ- 5/ ابراهيم) انتظار به صبر تعبير شده است، زيرا انتظار از صبر و بردبارى تفكيك ناپذير است، بلكه انتظار خود نوعى صبر است.
آيه: (فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ‏- 48/ قلم) يعنى منتظر حكم خداى، به سود خود و عليه كافرين باش.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 373-371</ref>


=== «کظم» ===
=== «کظم» ===


الْكَظْم‏: گلو يا محل خروج نَفَس، مى‏گويند:
اخذ بكظمه: راه نفسش گرفت.
كُظُوم‏: بستن و حبس نفس است كه از آن به سكوت تعبير ميشود، مثل:
فلان لا يتنفس- در وقتى كه در سكوت زياد توصيف شود.
كُظِمَ‏ فلانٌ: نفسش بند آمد و ساكت شد، خداى تعالى گويد: إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَكْظُومٌ‏ (48/ قلم)
كَظْمُ‏ الغيظ: خوددارى از اظهار خشم يا نگه داشتن آن در دل. در آيه:
وَ الْكاظِمِينَ‏ الْغَيْظَ (134/ آل عمران) و از اين معنى است عبارت:
كَظَمَ‏ البعيرُ: وقتى كه شتر نشخوار نكند، كَظَمَ‏ السقاءَ: بستن در ظرف آب و مشك بعد از پر شدن كه مانع خارج شدن هوا از آن شود.
كِظَامَة: حلقه‏اى كه سه بند چرمى ترازو در آن جمع ميشود و نيز- كِظَامَة- بند چرمى كه به وتر كمان وصل ميشود.
كَظَائِم‏: راه آبه ميان دو چاه كه آب از يك چاه بچاه ديگرى جارى مى‏شود.
همه معانى فوق تشبيهى به مجراى تنفس و رفت و آمد نفس است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 33-32</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش