ویراستار
۸٬۳۴۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== «عدل» === | === «عدل» === | ||
العَدَالَة و المُعَادَلَة: لفظى است كه در حكم و معنى مساوات است و به اعتبار نزديك بودن معنى عدل به مساوات، در آن مورد هم بكار مىرود. عَدْل و عِدْل- در معنى بهم نزديكند ولى- عَدْل در چيزهايى است كه با بصيرت و آگاهى درك مىشود و بكار مىرود. مثل احكام و بر اين اساس آيه:- أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً- 95/ مائده) است. | |||
ولى واژههاى- عِدْل و عَدِيل- در چيزهايى است كه با حواس درك مىشوند مثل: أوزان، أعداد و پيمانهها. | |||
=== | پس عَدْل- تقسيط بر اساس راستى و كمال است از اين روى روايت شده است كه: | ||
«بالعَدْل قامت السّماوات و الأرض». | |||
آگاهى و خبرى است بر اينكه هر گاه ركنى از اركان چهارگانه در عالم افزون بر ديگرى يا كم از ديگرى مىبود جهان بنابر مقتضاى حكمت انتظام نمىداشت | |||
عدل دو گونه است: 1- عدل مطلق: عدلى كه عقل و خرد بر خوبى آن حكم مىكند و در هيچ زمانى منسوخ نشده است و هيچ زمان و به هيچ وجه چنان عدلى به اعتداء و زياده روى و ستم وصف نشده است، مثل احسان و نيكى كردن به كسى كه به تو نيكى كرده است و خوددارى از اذيّت به كسى كه از اذيّت و آزار نسبت به تو خوددارى كرده است. | |||
2- عدلى كه وجودش در شريعت به عدالت شناخته مىشود و ممكن است در بعضى اوقات منسوخ شود مثل قصاص و ديه جنايات و اصل مال مرتد، و لذا گفت: | |||
(فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ- 194/ بقره) و گفت: (جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها- 40/ شورى) كه قصاص و جزاء متقابل در دو آيه فوق نخست اعتداء و سپس- سيّئة- ناميده شده و اين موضوع همان معنى آيه: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ- 90/ نحل) است پس عدل- مساوات و پاداش و مكافات است يعنى (برابر عمل نمودن و برابر پاداش و تلافى كردن) اگر خير و نيك بود پس عدالتش همان تلافى به خير و نيكى است و اگر شرّ و بدى بود عدلش همان شرّ و بدى است و- احسان- اين است كه در برابر خير و نيكى، پاداشى بيشتر از آن داده شود و شرّ و بدى را كمتر از آن تلافى كنند. | |||
رجلٌ عَدْلٌ: مردى عادل. | |||
رجالٌ عَدْلٌ: مردانى عادل، كه در جمع و مفرد هر دو عدل گفته مىشود، شاعر گفت:فهم رضا و هم عَدْلٌ: (مردانى عادل و خشنودند). | |||
اصل عادل- مصدر است مثل آيه: (وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ- 2/ طلاق) يعنى داراى عدالت. | |||
و آيات: (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ- 15/ شورى) (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ- 129/ نساء) اشاره به چيزى از ميل و كجى است كه سرشت انسان بر آن نهاده شده، پس هرگز انسان قادر به مساوات در محبّت ميان همسران نيست و نه مىتواند محبّت را به تساوى در ميانشان برقرار كند (و لذا فرمود فواحدة كنيد). و آيه: (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً- 3/ نساء) اشاره به عدالتى است كه همان نفقه و بخشش زندگى است و گفت: | |||
(وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا- 8/ مائده) (أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً- 95/ مائده) يعنى آنچه را از غذا و طعام كه معادل قضاى روزه است. پس اعتبار معنى مساوات در غذا- عدل گفته مىشود و اينكه گفتهاند: «لا يقبل منه صرف و لا عدل». | |||
گفته شده عدل در اينجا كنايه از فريضه است و حقيقتش آن چيزى است كه قبلا گفته شده. صرف: نافله است يعنى زيادى و فزونى، بنابراين (صرف و عدل) مثل (عدل و احسان) است يعنى برابرى و افزونى، و معنى حديث فوق اين است كه از او پذيرفته نمىشود يعنى چيزى برايش نيست و ندارد (نه توبه و نه فديه، از او پذيرفته نيست). | |||
و آيه: (بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ- 1/ انعام) يعنى براى خداى، عديل و مانندى قرار مىدهند كه مثل آيه: (هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ- 100/ نحل) است و گفتهاند، يعنى افعال خداوند را از او منصرف و آن را به غير خدا نسبت مىدهند (همچون پندار و فرضيه باطلى كه وجود جهان را با اين همه نظم و حكمت و ترتيب از مادّه مىدانند) يا اينكه- يعدلون بعبادتهم عنه تعالى عبادتشان را كه بايستى براى خدا باشد از او منصرف و متوجّه به غير مىكنند. | |||
و آيه: (بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ- 60/ نحل) كه اگر از معانى فوق باشد صحيح است، و نيز اگر از عبارتى كه مىگويند: عَدَلَ عن الحق در وقتى كه با جور و ستم از حقّ عدول كرده است، هم باشد صحيح است. (عبارت اخير قسمتى از آيهاى است كه روشنگر روحيه پليد و تبهكار قوم لوط است كه به عذاب دچار شدند). | |||
أيّام مُعْتَدِلَات: روزهايى كه بخاطر اعتدالشان پاكيزه و طيّبند. | |||
عَادَلَ بين الأمرين: وقتى است كه كسى درد و كار مىنگرد كه كداميك ارجحيّت و برترى دارند. | |||
عَادَلَ الأمرَ: در آن كار درمانده شد و با رأى و نظرش به يكى از طرفين آن كار عمل نمىكند. | |||
وضع على يدي عدل مثلى است مشهور.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 566-562</ref> | |||
=== «سواء/سوّی» === | |||
سوى: مساوات بمعنى برابرى است در كيل يا وزن و غيره گوئيم: | |||
اين لباس با آن مساوى است «حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا» كهف: 96. تا چون ميان دو حاشيه كوه را برابر كرد گفت: بدميد. | |||
(ذو القرنين ميان شكاف كوه پارههاى آهن را گذشت تا شكاف را پر كرد و دو لبه كوه را با هم برابر نمود) مفاعله گاهى مثل تفعيل ميايد. اين آيه از آنست. | |||
تسويه: برابر كردن. پرداختن مرتب گردانيدن. «ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى» قيامة: 38. سپس علقه شد پس او را اندازه گرفت و متعادل كرد تسويه ظاهرا ميان اجزاء بدن است. | |||
ايضا در آيات «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى» اعلى: 2. «ثُمَ سَوَّاكَ رَجُلًا» كهف: | |||
37. و در آيه «الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ» انفطار: 7. بنظرم مراد از سوّاك سلامت اعضاء و گذاشتن هر عضو در موضع خود و مستوى الخلقه بودن و از «عدلك» تناسب اعضاء است. | |||
در آيه «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» حجر: 29. ظاهرا فراغ از خلقت مراد است يعنى چون او را پرداختم و از روحم در آن دميدم ... | |||
«تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ. إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» شعراء: | |||
97 و 98. اين سخن مشركين است كه روز قيامت بخدايان دروغين خواهند گفت: بخدا قسم در گمراهى آشكار بوديم آنگاه كه شما را با خدا برابر ميكرديم و بجاى او معبود ميگرفتيم. | |||
«لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ» نساء: 42. | |||
ايكاش زمين با آنها مساوى بود و بر انگيخته نميشدند. «فَسَوَّاهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ» بقره: 29. آنها را هفت آسمان متعادل كرد. | |||
استواء برابرى «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» رعد: 16. | |||
استواء چون با «على» متعدى شود معنى استقرار يافتن و بر قرار شدن ميدهد مثل «وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ» هود: 44. كار بپايان رسيد و كشتى بر كوه جودى نشست و در آن قرار گرفت و مثل «فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ» مؤمنون: | |||
28. چون تو و يارانت در كشتى قرار يافتيد على هذا معنى آيات «ثُمَ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» يونس: 3. | |||
«الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» طه: 5. | |||
اين است كه خدا در تخت حكومت و تدبير استقرار يافت و آن كنايه از تدبير و اداره امور عالم است چنانكه «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» آنرا توضيح ميدهد. | |||
و چون با «الى» متعدى گردد معنى توجه و قصد و رو كردن ميدهد در اقرب آمده: گويند هر كه از كارى فارغ شد و كار ديگرى قصد كرد گفته ميشود «استوى له و اليه» «ثُمَ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ» بقره: 29. «ثُمَ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ» فصلت: | |||
11. استوى در هر دو بمعنى توجه و قصد است گاهى بمعنى اعتدال و استقرار است مثل «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» قصص: 14. | |||
چون موسى قوى شد و در زندگى استقرار يافت باو درك و علم داديم «ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى» نجم: 6 و 7. ظاهرا مراد از استوى معتدل شدن جبرئيل و آمدن بصورت انسان متوسط است. يعنى او نيرومند است پس معتدل شد در حاليكه در ناحيه بالاتر بود. | |||
سوى: «لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً» طه: 58. سوى بكسر و ضم سين خوانده شده و معنى آن عدل و وسط است «مَكاناً» ظاهرا ظرف است و سوى صفت مكان يعنى ميان ما و شما وقتى معين كن در مكانى را كه مسافت آن بهر دو طرف مساوى است و شايد مكان هموار و مستوى الاطراف مراد باشد. راغب گويد سوى (بضمّ و كسر) و سواء بمعنى وسط است ... | |||
و آن وصف و ظرف بكار رود، اصلش مصدر است. | |||
سَوِيّ: آنست كه از افراط و تفريط در اندازه و كيفيت، بدور باشد (راغب) و آن با تمام و راست و مستقيم يكى است «فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِ» طه: 135. | |||
يعنى راه راست. «قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا» مريم: 10. | |||
سَوِيًّا حال است از فاعل تُكَلِّمَ يعنى نشانه تو آنست كه سه شب نتوانى با مردم سخن گوئى حال آنكه سالم و صحيح هستى. «يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» ملك: 22. سالم از لغزش راه ميرود در راه راست. | |||
سواء: در اصل مصدر است بمعنى برابرى و بمعنى مساوى و وسط (وصف و ظرف) بكار ميرود (راغب) مثل «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» بقره: 6. كه بمعنى مساوى است و مثل «فَقَدْ ضَلَ سَواءَ السَّبِيلِ» بقره: 108. كه بمعنى وسط است بهتر است بگوئيم سواء بمعنى مستوى و اضافه صفت بموصوف است يعنى از راه راست گم شده. | |||
«وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ» انفال: 58. سواء در آيه شايد مصدر باشد يعنى اگر از خيانت قومى كه با آنها پيمان بستهاى ترسيدى پيمان آنها را با برابرى بسويشان بيانداز و نقض كن (و اعلام كن تا تو و آنها در علم بنقض پيمان با هم باشيد) و شايد بمعنى عدل باشد يعنى با عدالت پيمان را بشكن و بخودشان رد كن. | |||
ايضا در آيه «فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ» انبياء: 109. بمعنى برابرى يا عدل است.<ref>قاموس قرآن، ج3، ص: 360-357</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |