نکوهش کردن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳۹: خط ۳۹:


=== «ذمَّ» ===
=== «ذمَّ» ===
سرزنش و ملامت مى‏گويند: ذَمَمْتُه‏، أَذُمُّه‏، ذَمّا- كه اسم آن، مذموم‏ و ذميم‏- است.
يعنى ملامت و سرزنش شده خداى تعالى گويد: مَذْمُوماً مَدْحُوراً- 18/ اسراء صورتهاى فعل اين واژه بصورت- ذَمَتُّه، أَذُمُّهُ- با تبديل يك ميم در اصل لغت به حرف ت نيز ساخته شده.
الذِّمَام‏، الذِّمَّة و المَذَمَّة: يعنى عهد و پيمانى كه اگر آنرا ضايع كنند مذمّت مى‏شوند.
لِى‏ مَذَمَّةٌ فلا تَهْتِكْها: راز و عهدى دارم آن را افشاء مكن و مشكاف.
أَذْهِب‏ مَذَمَّتَهُمْ‏ بشي‏ء: يعنى از روى عهد و پيمان چيزى از مالشان به آنها ببخش.
أَذَمَ‏ بكذا: عهدش را شكست و بى وفايى نمود.
رجل‏ مِذَمٌ‏: مرد بى حركت و بى فعاليّت.
بئر ذَمَّة: چاه كم آب، شاعر گويد:و ترى‏ الذَّمِيمَ‏ على مراسنهم‏/يوم الهِياج كمازِن النَّمْل‏ در جنگ و كارزار دانه‏هاى ريز گرد و غبار را مانند تخم مورچگان بر روى بينى‏شان مى‏بينى، كنايه از گرم بودن ميدان جنگ در اثر دويدن اسبها و نشستن ذرّات خال بر بينى عرق كرده جنگ جويان است الذّميم: در شعر فوق يعنى مثل دانه‏ هاى كوچك.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 19</ref>


=== «عَتبَ» ===
=== «عَتبَ» ===
العَتَبُ‏ هر مكانى كه براى ساكنش و نازلش سخت و مصيبت زا آستانه درب. و همچنين بطور كنايه به زن- عَتَبَة- گفته شده، از حضرت ابراهيم (ع) روايت شده است كه به زن اسماعيل گفت: به همسرت بگو- غَيِّرْ عَتَبَةَ بَابِكَ: آستانه در خانه‏ات را عوض كن (كنايه از همسر است) و بطور استعاره- عَتْب‏ و مَعْتَبَة- خشونتى است كه انسان نسبت به غير در نفس خويش مى‏يابد و اصلش از- عتب- است، و بر حسب آن گفته شده:
خشنت بصدر فلان و وجدت في صدره غلظة: در دلش خشم و خشونتى يافتم.
حُمِلَ فلانٌ على‏ عَتَبَةٍ سعبةٍ: او به حالتى سخت و ناگوار وادار شد مثل سخن شاعر كه گفت:و حملناهم على صعبة زو/زاء يعلونها بغير وطاء (و آنها را بر سختى‏اى سريع وادار نموديم و به سهولت بر آن فائق آمدند). أَعْتَبْتُ‏ فلاناً:
خشمى كه از او در دل بود برايش آشكار كردم، و همچنين: أَعْتَبْتُ‏ فلاناً: خشمگينش كردم.
اعتَبْتُهُ‏: خشمش را از او برطرف كردم، مثل- أشكيته: گله‏اش را برطرف كردم أشكيته از اضداد است هم برطرف كردن گله‏مندى و هم افزودن گله‏مندى است.) و در آيه گفت: (فَما هُمْ مِنَ‏ الْمُعْتَبِينَ‏- 24/ فصّلت) از كسانى نيستند كه دردشان برطرف و خشنود شوند.
اسْتِعْتَاب‏: اينستكه كسى از انسانى بخواهد در درد و سختى او را يارى كند تا مشكلش رفع شود.
اسْتَعْتَبَ‏ فلانٌ: عذر و بخشش خواست و گفت: (وَ لا هُمْ‏ يُسْتَعْتَبُونَ‏- 84/ نحل). لك‏ العُتْبَى‏: از بين رفتن چيزى است كه بخاطر آن درد و سختى رسيده يا احساس خشنودى.
بينهم‏ أُعْتُوبَة: ميانشان چيزى است كه بوسيله آن يكديگر را به خشم مى‏آورند.
عَتَبَ‏ عُتْباً: وقتى است كه كسى با يك پا راه مى‏رود همچون كسى كه يك پا يك پا از نردبانى بالا مى‏رود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 547-546</ref>


=== «لامَ» ===
=== «لامَ» ===
لَوْم‏: ملامت و سرزنش انسان از خودش به نسبتى كه در او هست و مستحق آن است فعلش- لُمْتُهُ‏ اسم مفعولش‏ مَلُوم‏ است در آيه گفت:
فَلا تَلُومُونِي‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ‏- ابراهيم/ 22)و فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ‏- 32/ يوسف) و آيه‏ وَ لا يَخافُونَ‏ لَوْمَةَ لائِمٍ‏- 54/ مائده) و فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ‏- 6/ مؤمنون).
در اين آيه اشاره مؤمنين است كه در سوره مذكور مشخصات آنها را بيان ميكند ميگويد: اينان رستگارند زيرا نماز را با تواضع اقامه ميكنند، از هر كار بيهوده و لغوى دورى مينمايند. هواى نفس و عورت خويش از عمل حرام نگاه ميدارند مگر بر همسران دائمى و موقت قانونى خود كه در آنصورت ملامتى بر انسان نيست، در اين جا بكار بردن ملامت براى اينست كه اگر سرزنش نشده‏اند چيزى برتر از واژه سرزنش هم بر آنها واقع نشده است.
أَلَامَ‏- باب افعال بمعنى استحقاق سرزنش است. در آيه گفت:
فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ‏- الذاريات/ 40).
در مورد غرق شدن فرعون و سپاهيانش در درياست ميگويد: او در اين غرق شدن و هلاكت شايسته بود و استحقاق آنرا داشت.
تَلَاوَمَ‏- باب مفاعله از اين فعل ملامت دو طرفه است كه عده‏اى عده ديگر را سرزنش كند. در آيه گفت:
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ يَتَلاوَمُونَ‏- القلم/ 30).
سرزنش دوزخيان از مستكبرين و اعيان از پيروان خويش است. در آيه: وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ‏ اللَّوَّامَةِ- القيامة/ 2) گفته‏اند اين نفس همان انگيزه‏اى است كه در انسانها باعث ميشود فضيلت‏ها و خوبيهائى بدست آورند و در موقع انجام زشتى‏ها انسان را ملامت و سرزنش ميكند. و اين نفس پائين‏تر از نفس مطمئنه است.
و باز گفته‏اند- نفس لوامه- نفسى است كه با اعتماد و اطمينان به خويش آن انسان شايسته و در خور تأديب ديگرى است كه بالاتر از نفس مطمئنه است.
- لُوَمَة- كسى است مردم را سرزنش ميكند- اما- لُومَة- كسى است كه مردم او را ملامت مينمايند مثل- سُخَرَة و سُخْرَة- لَائِمَةُ الامر- كارى كه انسان بر آن ملامت ميشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 174-171</ref>


=== «سَبَّ» ===
=== «سَبَّ» ===
السَّبَّب‏: ريسمانى و طنابى است كه با آن از درخت خرما بالا مى‏روند و جمع آن- اسباب- است.
خداى تعالى گويد: (فَلْيَرْتَقُوا فِي‏ الْأَسْبابِ‏- 10 ص) كه اشاره به معنى آيه: (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ‏- 38/ طور)، يعنى: (آيا نردبانى دارند كه بر آن به آسمان بالا مى‏روند و گفتارها مى‏شنوند؟).
هر چيزى كه وسيله رسيدن به چيزى ديگر باشد- سبب ناميده مى‏شود.
در آيه: (وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً- 84/ كهف) (او را از هر چيزى سببى داديم و او آن را دنبال و پيروى كرد).
و معنايش اين است كه خداى تعالى او را از هر چيزى، شناختى و وسيله‏اى داده بود كه به آنها پيوسته شود و برسد، سپس يكى از آن اسباب‏ها را پى گرفت و بر آن مبنا، خداى گويد:
(لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ‏- 36/ غافر) يعنى بسا كه وسيله‏ها و اسبابى كه در آسمان به وجود مى‏آيد و حادث مى‏شود بشناسيم.
(سخن فرعون است كه مى‏گويد: و به آنها دسترسى يابم و به وسيله آنها به آنچه را كه موسى مدّعى آنست شناسايى حاصل كنم).
سَبَب‏: دستار و عِمَامه و مقنعه و دستار بلند كه در بلندى تشبيهى است به‏
ريسمان (يعنى معنى اصلى واژه) و همين طور راه روشن و فراخ نيز با واژه- سبب- توصيف شده است. مثل تشبيه نمودن راه روشن گاهى به ريسمان و گاهى به جامه بريده شده و محدود (چون هر راهى را نيز پايانى است).
السَّبّ‏: ناسزا و دشنام دردناك و زشت، در آيه: (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ‏- 108/ انعام)، سبب كردن مشركين نسبت به خداوند نه از اين جهت است كه با صراحت ناسزا مى‏گويند بلكه به طريقى به يادآورى نام خداى پردازند كه او را با آنچه كه سزاوار او نيست، در ميان خود بيان مى‏كنند و در آن سخنان ناروا آنقدر لجاجت و گستاخى مى‏ورزند كه كار به مجادله مى‏كشد و در ذكر خدا به نسبت‏هايى ناروا مى‏رسند، كه خداى تعالى از آنها منزّه است.
شاعر گويد:فما كان ذَنْب بني مالك‏/بأن سُبَّ منهم غلاما فَسَبّ‏
بأبيض ذى شطب قاطع‏/يقدّ العظام و يبرى القصب‏
و بر اين معنى شاعر ديگر آگاهى داده است كه:و نَشْتُمُ بالأفعال لا بالتّكلّم‏ يعنى: (ما با عمل سبب و شتم مى‏كنيم نه با سخن گفتن).
السِّبّ‏: ناسزاگوئى، شاعر گويد: (عبد الرّحمن حسان):لا تَسُبَّنَّنِي فَلَسْتَ بِسِبِّي‏/إنَّ سِبِّي مِنَ الرِّجَالِ الْكَرِيمُ‏ (مرا سخت دشنام مده، تو ناسزا گوى من نيستى زيرا ناسزا گوئى من از مردان بخشنده است).
السُّبَّة: آنچه كه مورد سبّ و دشنام قرار مى‏گيرد و به طور كنايه يعنى: پشت و دبر، اين چنين نامگذارى مثل- سبّة- در معنى- سوأة- يعنى عورت و عمل زشت زناست.
السَّبَّابة- انگشت كنارى، انگشت ابهام و از داخل دست، انگشت دوّم سبّابه است كه در موقع دشنام دادن با آن انگشت به طرف مقابل اشاره مى‏شود مثل ناميدن همان انگشت به- مُسَبِّحة- براى اينكه در موقع تسبيح گفتن حركت دارد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 173</ref>


=== «ثرَّبَ» ===
=== «ثرَّبَ» ===
تَثْرِيب‏، يعنى سرزنش كردن بر گناه و نكوهيدن، خداى تعالى گويد: (لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ‏- 92/ يوسف) (نقل قول از سخن حضرت يوسف (ع) به برادران خويش است كه آنها را بر گناهشان سرزنش و نكوهش نمى‏كند و به سوى پدرش يعقوب روانه‏شان مى‏سازد). روايت شده است كه‏ (إذا زنت أمة أحدكم فليجلدها و لا يُثَرِّبْهَا). (كنيز زانيه را سرزنش نكنيد، حدّش را جارى كنيد). از واژه- تثريب- لفظ- الثَّرْب‏- يعنى چربى و پيه نازك اطراف روده و شكمبه، شناخته شده. آيه (يا أَهْلَ‏ يَثْرِب‏ 13/ احزاب) يعنى اى اهل مدينه، و اگر ريشه و اصل لغتش از واژه- الثرب- باشد درست است و حرف (ى) در اوّل آن زايد است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 356-355</ref>




==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش