ویراستار
۸٬۴۹۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مترادفات قرآنی | == مترادفات قرآنی جلو== | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از | «'''جلو'''»؛ پیش و قدام - ضد خلف و عقب - و پيشگاه و مقابل و روبرو. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قُبُل/قِبَل»، «بین یدی». | ||
== مترادفات | ==مترادفات «جلو» در قرآن== | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|+ | |+ | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
!نمونه آیات | !نمونه آیات | ||
|- | |- | ||
| | |قُبُل/قِبَل | ||
|[[ | |[[قبل (ریشه)|ریشه قبل]] | ||
|[[ | |[[قبل (واژگان)|مشتقات قبل]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=6|Ayah=111}} | ||
| | |||
| | |||
|- | |- | ||
|بین یدی | |||
| | | | ||
| | | | ||
| | |{{AFRAME|Surah=2|Ayah=66}} | ||
| | |||
|} | |} | ||
== معانی مترادفات قرآنی | ==معانی مترادفات قرآنی جلو== | ||
=== «قُبُل/قِبَل» === | |||
قَبْل اين واژه در تقدم و پيشداشتى كه متصل يا منفصل از حال باشد بكار ميرود نقطه مقابلش- بعد- است و گفته شده (قبل) و (بعد) در پيشداشت و تقدم چيزى كه به حال متصل باشد بكار ميرود كه در آن صورت نقطه مقابلش- دبر و دبر-است، اين اصل معنى واژه است هر چند كه معانى بيشترى در هر كدام از آنها بكار ميرود پس (قبل) در وجوهى مختلف استعمال دارد. | |||
اول- در مكان بر حسب اضافه شدن به كلمهاى ديگر، پس كسى كه از اصفهان خارج ميشود و به سوى مكّه ميرود مىگويد: بغداد قبل از كوفه است و كسى كه از مكه خارج ميشود و به سوى اصفهان مىآيد كوفه براى او قبل از بغداد است. | |||
دوم- در مورد زمان مثل اينكه مىگويند زمان عبد الملك قبل از منصور دوانيقى است در آيه: فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ (91/ بقره) (به يهوديان بگو چرا پيامبران گذشته را مىكشتيد). | |||
سوم- در منزلت و موقعيت، مثلا، موقعيت حكومتى عبد الملك قبل از حجاج است. | |||
چهارم: در ترتيب و آموختن فن و صنعت يا علم، مثل: آموختن شكل حروف قبل از خط نوشتن و نگارش، در آيات: ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ (6/ انبياء) قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها (130 طه). | |||
قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ (39/ نمل). | |||
أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ (16/ حديد). | |||
كه در تمام آيات اخير واژه (قبل) اشاره به تقدم زمانى است: | |||
قبل و دبر- به طور كنايه به دو عورت پيش و پس گفته ميشود [سوأتين]. | |||
إِقْبَال: توجه نمودن و پيش آمدن است مثل استقبال، در آيات: فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ (50/ صافات). وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ (71/ يوسف). فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ (39/ ذاريات). | |||
قابل: كسى است كه دلو را از چاه پيش مىآورد و آنرا مىگيرد. | |||
قَابِلَة: زنى است كه نوزاد را هنگام زائيدن مادر پيش مىآورد. | |||
قَبِلْتُ عذرَهُ و توبته و غيره: عذر و توبهاش را پذيرفتم. | |||
تَقَبَّلْتُهُ: به عهده گرفتم، در آيات: وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ (123/ بقره). وَ قابِلِ التَّوْبِ (3/ غافر). هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ (25/ شورى). إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ (27/ مائدة). | |||
تَقَبُّل: قبول كردن چيزى است بر وجه ثواب مثل قبول هديه و مانند آن. | |||
در آيه: أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا (16/ احقاف) و آيه: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27/ مائدة) هشدارى است بر اينكه هر عبادتى مقبول نيست بلكه در صورتى مقبول ميشود كه بر وجه مخصوصى باشد [از دلى و خاطرى و انديشهاى بر اساس پرهيزكارى باشد.] در آيه: فَتَقَبَّلْ مِنِّي (35/ آل عمران) به اعتبار معنى كفالت است. | |||
قُبَالَة: ضمانت و كفالت، زيرا تكفل كردن، استوارترين و موكدترين پذيرش است. | |||
پيمان نوشته شده هم- قُبَالَة- ناميده شده، در مورد آيهاى كه گفت: فَتَقَبَّلَها (37/ آل عمران) معنايش- قبلها- است يعنى آنرا پذيرفت، و يا متكفل آن شد. | |||
خداى تعالى مىگويد: مرا در حقيقت به كفالتى بزرگتر متكفّل نمودى. | |||
گفته شده آيه: فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ (37 آل عمران) در اين آيه بجاى بقبول- بتقبّل- نگفت بخاطر جمع نمودن ميان دو امر زير: | |||
1- تقبل: درجهاى و مرتبهاى كامل در مفهوم قبول. | |||
2- قبول و پذيرشى كه اقتضاى خشنودى و پاداش دادن دارد. | |||
گفته شده- قبول- در آيه اخير از عبارتى است كه مىگويند: | |||
فلان عليه قَبُولٌ: در وقتى كه هر كسى او را ببيند دوستش دارد. | |||
و آيه: كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا (111/ انعام) گفته شده- قبل- جمع- قابل- است يعنى در برابر حواسشان قرار دهد، مجاهد هم گفته به معنى گروه گروه است. | |||
قُبُلًا- در آيه اخير يعنى گروه گروه، كه در اين صورت جمع (قبيل) است و همچنين آيه: | |||
أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا (55/ كهف) كسى كه آنرا- قَبَلًا- با فتحه حروف (ق) و (ب) خوانده است معينش اينستكه عذاب بطور عينى و آشكار به آنها ميرسد. | |||
قَبِيل- جمع قَبِيلَة است يعنى جماعت و گروه گرد آمدهاى كه بعضى بر بعض ديگر روى مىآورند و پذيراى هم هستند، در آيات. وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ (13/ حجرات). وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا (92 اسراء). | |||
در معنى جماعت و گروه، و گفته شده- قَبِيلًا- در آيه اخير يعنى- كفيلا- و اين معنى از عبارتى است كه مىگويند: قَبَلْتُ فلاناً و تَقَبَّلْتُ به: او را كفالت و ضمانت كردم. | |||
مُقَابَلَة: معاينه و ديدن. | |||
فلان لا يعرف قَبِيلًا من دبير: آنچه را كه زن ريسنده در موقع از بافتن رشتهها پس و پيش مىآورد پس: | |||
مقابلة و تَقَابُل: رو برو شدن بعضى با بعض ديگر يا جسما و يا با عنايت و محبت و احترام و بزرگداشت، چنانكه گفت: مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ (6// واقعة). | |||
إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (47/ حجر). و لي قِبَلَ فلانٍ كذا: چيزى از من نزد او هست در حضورش است. وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ (17/ هود) فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (36/ معارج) واژه- قِبَل- بطور استعاره براى قوت و قدرت بر مقابله يا پاداش دادن بكار ميرود، مىگويند: لا قِبَلَ لى بكذا: نمىتوانم و در قدرتم نيست كه با او مقابله كنم، در آيه: فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها: (37/ نمل) يعنى سپاهيانى بر ايشان مىآوريم كه توانائى دفاع و مقابله كردن با آنرا ندارند. | |||
قِبْلَة: در اصل اسمى است براى حالتى كه به آن حالت روى مىآورند مثل- جلسة و قعده [حالت نشستن] و در سخن معمولى و متعارف- قبلة- بصورت اسم براى مكانى است كه در موقع نماز به آن توجه ميشود و روى مىآورند، مثل آيه: | |||
فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها (44/ بقره) قَبُول: باد صبحگاهى است، علت نامگزاريش براى اين است كه به سوى قبله مىوزد. | |||
قَبِيلَة الرأسِ: محل پيوند استخوان سر. | |||
شاةٌ مُقَابَلَةٌ: گوسفندى كه از ناحيه گوش، گوشش چاك خورده و بريده شده است. | |||
قِبَالُ النّعلِ: بند كفش، [قِبَالُ البعيرِ: افسار و دهانه شتر.] قَابَلْتُهَا: براى آن بندى قرار دادم. | |||
القَبَلُ: عاج فيل. | |||
قُبْلَة: مهرهاى كه ساحران مىپندارند انسانى را به سوى ديگرى متمايل مىكند. | |||
و از اين تعبير- معنى بوسيدن است، جمعش- قُبَلٌ- فعل آن- قَبَّلْتُهُ، تَقْبِيلًا- است يعنى بوسيدمش<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 127-121</ref> | |||
=== «بین یدی» === | |||
== ارجاعات == | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |