هرمنوتیک؛ روش و چگونگی فهم متن. فهم متن به خصوص متون دینی پای هرمنوتیک را به عرصه دانش بشری باز کرد. در ابتدا هرمنوتیک برای کشف روش‌های فهم متن به کار بسته شد اما در ادامه به عنوان مسئله‌ای فلسفی برای چگونگی خود فهم بدل شد؛ به اولی هرمنوتیک روش شناختی و به دومی هرمنوتیک فلسفی گفته می‌شود. درباره استفاده از هرمنوتیک در تفسیر قرآن، نوع روش شناختی را مطلوب می‌دانند زیرا که مفسران قرآن نیز از همان استفاده می‌کرده‌اند بدون آنکه نامش را برده باشند.

تعریف

هرمنوتیک از نظر لغوی از کلمه یونانی «هرمینویین» به معنای «تفسیر کردن» گرفته شده است. ریشه واژه یونانی نیز به الهه یونانی «هرمس» باز می‌گردد که خدای مرزها بوده است.[۱] هرمنوتیک از نظر اصطلاحی به دو نوع روش شناختی و فلسفی تقسیم می‌شود که در ادامه می‌آید.

پیشینه هرمنوتیک

از دوران باستان و سپس در ادیان گوناگون، همواره مسئله فهم متن مورد توجه بوده و بسیاری به دنبال طراحی قواعدی برای پرهیز از بدفهمی بوده‌اند. از این جهت هرمنوتیک سعی کرد آن قواعد را جمع‌بندی کند و جلوی بدفهمی را بگیرد. بعد از نهضت اصلاح دینی، مبانی کلاسیک در فهم متون مقدس تا حدی دستخوش تغییر شد و از قرن هفدهم تا بیستم هرمنوتیک کلاسیک توسط کسانی همانند شلایرماخر، دیلتای و دیگرانی که اغلب آلمانی بودند پیگیری شد تا اینکه در قرن بیستم افرادی همانند هایدگر هرمنوتیک فلسفی را پیگیری کردند.[۲]

انواع هرمنوتیک

همانطور که گذشت دو رویکرد اساسی در دانش هرمنوتیک وجود دارد: روش‌شناختی و فلسفی. بنیانگذار دانش هرمنوتیک روش شناختی، شلایر ماخر آلمانی بود و بعدا هایدگر، مباحث مقدماتی هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد و گادامر، شاگرد او آن را بسط داد. این دو رویکرد با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارند که بدان اشاره می‌شود. اساساً رویکرد فلسفی دقیقاًبر علیه رویکرد اول یعنی روش‌شناختی است؛ هرمنوتیک کلاسیک، دنبال ارائه روش برای فهم است ولی هرمنوتیک فلسفی، دنبال ماهیت‌شناسی فهم است و به دنبال روش فهم نیست.

تفاوت دیگر اینکه گروه اول معتقدند که فهم باید روشمند باشد ولی فلسفی می‌گوید فهم، اتفاق و حادثه است و با روش به آن نمی‌رسیم. تعبیر گادامر این است که فهم، مانند بازی است و این قواعد و روش‌ها معلوم نیست ما را به نتیجه برساند همانطور که در ورزش هم لزوما پیروزی، تابع روش و قاعده بازی نیست.

تفاوت دیگر بین دو هرمنوتیک، این است که هرمنوتیک روش‌شناختی می‌گوید معنای یک متن، ثابت و تابع اراده مؤلف است ولی فلسفی می‌گوید معنای متن، تابع فرهنگ زمانه و شرایط تاریخی است و کتاب وقتی نوشته شد تاریخ و فرهنگ است که به آن معنا می‌دهد. حتی تا جایی پیش رفته‌اند که می‌گویند اگر نویسنده یک متن خودش بعد از پنج سال کتابش را بخواند، چیزی می‌فهمد که در موقع نوشتن آن را نمی‌دانست. به عبارت دیگر معنای متن تابع اراده مؤلف نیست و این از ادعاهای قابل توجه هرمنوتیک فلسفی است.

تفاوت دیگر بین این دو نوع، آن است که هرمنوتیک روش‌شناختی، در هر فهمی دنبال کشف مراد مؤلف است ولی هرمنوتیک فلسفی می‌گوید فهم مراد مؤلف نه ممکن است و نه مطلوب. هرمنوتیک فلسفی می‌گوید ممانعت از دخالت پیش‌فرضها و جلوگیری از آن در فهم ممکن نیست و سبب می‌شود تا در فهم تاثیر بگذارد اما هرمنوتیک روش‌شناختی می‌گوید چنین تفکیکی امکان‌پذیر است زیرا انسان با توجه به بعد مجرد و روح و نفس خود می‌تواند خودش را ملامت و محاسبه کند.

تفاوت دیگر بین این دو نوع هرمنوتیک آن است که روش‌شناختی می‌گوید معنای یک متن، معنایی مشخص و متعین دارد که همان مراد مؤلف است، البته نه اینکه این معنا، واحد است بلکه ممکن است مؤلف چند معنا را اراده کرده باشد ولی براساس هرمنوتیک فلسفی، متن، معنای متعین و جوهر ثابت ندارد و هر فرهنگ و اوضاع و احوال تاریخی است که مشخص می‌کند متن چه معنایی دارد و هر فرهنگی معنای خاص خود را از متن برداشت می‌کند.

تفاوت دیگر در بین این دو نوع هرمنوتیک، آن است که هرمنوتیک فلسفی کلا مؤلف را بعد از نوشتن متن، مرده می‌داند ولی هرمنوتیک روشی، متن را مؤلف‌محور می‌داند. همچنین این دو در تعریف فهم متفاوت هستند. در نوع روشی، فهم را بازتولید تجربه مؤلف در درون مفسر می‌دانند ولی در هرمنوتیک فلسفی، فهم عبارت از تولید معنای جدید است.[۳]

از تفاوت ‌های دیگر این دو این است که هرمنوتیک روشی، دانشی درجه اول و ناظر به تحلیل متن است، اما هرمنوتیک فلسفی دانشی درجه دو است و بحث‌های فلسفی‌ای که می‌کند ناظر بر خود فهم است و البته این دانش درجه دو نتایج و پیامدهایی در دانش سطح یک تفسیر هم دارد. همچنین می‌توان گفت هرمنوتیک فلسفی بیشتر جنبه سلبی دارد و با آن بیشتر می‌توان، به عنوان مثال فهم‌های گذشتگان را نفی کرد، اما در مقام بازسازی و جنبه ایجابی دست مفسر را خالی می‌گذارد.[۴]

تفاوت هرمنوتیک و تفسیر

در جامعه علمی بسیاری بر آن هستند که هرمنوتیک به معنای تفسیر یا علم تفسیر است. احمد پاکتچی معتقد است که هرمنوتیک بیشتر به معنای فهم و از معنای تفسیر دور است. انسان وقتی در جستجوی فهمیدن چیزی است، بیشتر به خودش رجوع می‌کند در حالی که وقتی چیزی را تفسیری می‌کند به خود آن مراجعه می‌کند. به نظر می‌رسد بخشی از چالش‌های موجود در خصوص هرمنوتیک آن است که برخی این جدایی را در نظر نمی‌گیرند. پاکتچی معتقد است که بحث‌های هرمنوتیک از آلمان شروع شده است و در فضای هرمنوتیک آلمانی باید دو واژه Auslegung از Verstehen را جدا کرد. اولی یعنی گذاشتن چیزی به بیرون که در معنایی نزدیک به واژه «تفسیر» است. در تفسیر، متن حرف می‌زند و مفسر معنا را از درون متن به بیرون می‌گذارد. اما هرمنوتیست‌های مدرن در مواجه با متن این طور به متن نگاه نمی‌کردند از این رو از اصطلاح دوم به معنای فهمیدن استفاده کردند. در فهمیدن محور با فهمنده است، نه چیزی که فهمیده می‌شود.[۵]

رابطه هرمنوتیک با تفسیر قرآن

از مسائل مهم هرمنوتیک جایگاهش در فهم متن قرآن و تفسیر آن است. به طور کلی، هيچ منافاتی در بهره بردن از هرمنوتيك به عنوان روش و ابزار فهم قرآن وجود ندارد. اما بسياری از مفسران دوره حاضر تصور می‌كنند كه هرمنوتيك يعنی چندگانگی معنا و محوريت مفسر و مفسر چون تابع زمان است، پس ما با تعداد انبوهی از تفسیر مواجه می‌شويم و اين با قصد خدا منافات دارد. ولی هرمنوتيك اين گونه نيست. يكی از كاربردهای هرمنوتيك، تكثر معناست؛ هرمنوتيك، قصديت و همدلی وانطباق معنا هم دارد. واقعيت آن است كه هرمنوتيك به عنوان روش می‌تواند مورد استفاده قرار گيرد، اما برای كسی كه بر هرمنوتيك مسلط است و می‌داند تابع كدام ديدگاه است.[۶] همان طور که مبنای فقهی و اصولی میان فقها فرق دارد و برداشت‌ها نیز متفاوت است، هرمنوتیک نیز به مثابه منطق فهم متن که خروجی آن داده‌های روشی است برای قرآن هیچ چالشی درست نمی‌کند اما قسم دوم هرمنوتیک یعنی هرمنوتیک فلسفی چنین نیست.[۷]

در حقیقت فهم تفسیر قرآن مبتنی بر یک هرمنوتیک روشی است، بنابراین نمی‌توانیم هرمنوتیک‌هایی که روش فهم و تفسیر را نفی می‌کنند در حوزه تفسیر قرآن بپذیریم. همواره این نکته را باید مورد توجه قرار داد که آنچه که در مذاکره همه مفسران مسلمان در طول تاریخ بوده هرمنوتیک روشی است، هرچند با این نام از آن یاد نشده است. قرآن برای بشریت پیامی دارد و «هرمنوتیک روشی»، بنا دارد با توجه به محدودیت‌هایی که بشریت دارد، این پیام متعین را متناسب با هر زمانی کشف و آشکار کند.[۸]

همچنین باید در نظر داشت که نگرش جامع‌گرایانه در تفسیر قرآن و کشف شبکه‌ معنایی آیات در گرو بهره‌گیری از روش‌های سنتی و رهاورد دانش‌های نوینی همچون هرمنوتیک است. در دانش هرمنوتیک بیش از همه، دو مقوله دور هرمنوتیکی (به علت نقش آن در فهم متن) و پیش‌فرض‌ها (به علم ارتباط آن با یکی از طرف‌های دور) می‌‌تواند در ترسیم شبکه‌ معنایی آیات موثر واقع شود.[۹]

گفته شد که هرمنوتیک فلسفی جایی در تفسیر قرآن ندارد. باید مد نظر داشت که اختلاف مفسران قرآن را نمی‌توان موید هرمنوتیک فلسفی دانست؛ زیرا این اختلاف‌ها در جایی مطرح می‌شوند که پای ظواهر، محکمات و متشابهات در میان است نه نص قرآن کریم.[۱۰]

نقدها به هرمنوتیک در عرصه مباحث دینی

درباره مهم‌ترین نقدها به هرمنوتیک در عرصه مباحث دینی باید گفت بسیاری رویکرد هرمنوتیکی را تقویت تفسیر به رأی و برخی نتیجه آن را نسبی‌گرایی و تکثرگرایی دینی می‌دانند. برخی می‌گویند هرمنوتیک در عرصه هنر خوب است اما به کار تفسیر متن مقدس نمی‌آید و برخی نیز معتقدند اساساً ما مکلفیم تا آنچه را حجت می‌دانیم بفهمیم و عمل کنیم و نه الزاماً حقیقتی که هرمنوتیک به دنبال یافتن یا ساختن آن است.[۱۱] نقد دیگری که بیان می‌شود این است که هرمنوتیک فلسفی به خوبی در دانشگاه‌ها مورد توجه هست و دانشجویان با آن آشنا هستند ولی با نقد این دیدگاه‌ها که در خود غرب به خوبی نقد شده آشنا نیستند. به عنوان مثال هرش به عنوان یکی از منتقدان هرمنوتیک فلسفی تمام تلاشش بر این است است که معنا را با آگاهی ارتباط دهد. وی معتقد است که متن دارای معناست و در ورای الفاظ، یک آگاهی وجود دارد و آن آگاهی، آگاهی مؤلف است نه مفسر؛ بنابراین معنا ارتباط وثیقی با قصد مولف دارد.[۱۲]

منابع

ایکنا

ارجاعات