نشستن (مترادف)

مترادفات قرآنی نشستن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جلس»، «قعد»، «جثا».

مترادفات «نشستن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
جلس ریشه جلس مشتقات جلس
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا۟ فِى ٱلْمَجَٰلِسِ فَٱفْسَحُوا۟ يَفْسَحِ ٱللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُوا۟ فَٱنشُزُوا۟ يَرْفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْعِلْمَ دَرَجَٰتٍ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
قعد ریشه قعد مشتقات قعد
وَجَآءَ ٱلْمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
جثا ریشه جثو مشتقات جثو
وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

معانی مترادفات قرآنی نشستن

«جلس»

اصل‏ جَلْس‏- يعنى زمين سفت و سخت و- نجد- (يعنى زمين مرتفع و بلند كوهستانى) را هم- جلس- مى‏گويند و بهمين جهت از پيامبر روايت شده كه:

«أعطاهم المعادن القبيلة غوريّها و جلسها».

(پيامبر معادن قبيله‏اى را چه در دره‏ها در مرتفعات به آنها بخشيد).

جَلَسَ‏- يعنى نشست- و اصلش اين است كه كسى جاى بلندى را براى نشستن در نظر مى‏گيرد سپس مى‏نشيند بعدا هر قعودى و نشستى، و قرار گرفتنى را- جُلُوس‏- گفتند، مَجْلِس‏- هم مكان نشستنى است كه بر آن قرار مى‏گيرند، خداى تعالى فرمايد:

إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي‏ الْمَجالِس‏ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ‏- 11/ مجادله).[۱]

«قعد»

القُعُودُ: نشستن، نقطه مقابل- قيام: برخاستن.

قَعْدَة: اسم مرة است يعنى يكبار نشستن، قِعْدَة- حالت نشستن كسى است كه مى‏نشيند قُعُود- جمع- قاعد- هم است، در آيات:

فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً (103/ نساء).

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً (191/ آل عمران)

مَقْعَد: جاى نشستن، جمعش- مَقَاعِد.

در آيه: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (55/ قهر) يعنى در مكانى آرام.

و آيه: مَقاعِدَ لِلْقِتالِ‏ (121/ آل عمران) كنايه از معركه‏ها و نبرد گاههايى است كه رزمندگان در آنجا قرار مى‏گيرند.

و نيز واژه‏ قَاعِد تعبير به شخص تن‏آسا و تنبلى ميشود كه در كارها باز مى‏ماند، مثل آيه:

لا يَسْتَوِي‏ الْقاعِدُونَ‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ (95/ نساء)

و از اين معنى است عبارت:

رجلٌ‏ قُعَدَةٌ و ضُجَعَة: مردى زمين‏گير و بسيار خواب، در آيه:

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى‏ الْقاعِدِينَ‏ أَجْراً عَظِيماً (95/ نساء)

كمين كردن در راهها براى كارى يا چيزى نيز با واژه- قعود- تعبير ميشود مثل آيه:

لَأَقْعُدَنَ‏ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ‏ (16/ اعراف).

و در آيه: إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‏ (24/ مائده) به انتظار مى‏مانيم.

و آيه: عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ‏ قَعِيدٌ (17/ ق) فرشته‏اى كه مراقب و حافظ اوست و هر چه كه بر سود و زيان انسان باشد مى‏نويسد.

واژه‏ قَعِيد- در مفرد و جمع هر دو بكار ميرود و نيز- قَعِيد- حيوانى است وحشى كه بدون وسيله دفاع و بدون شاخ است نقطه مقابل آن- نطيح- يعنى حيوان شاخدار است [و نيز- نطيح- حيوانى كه از شاخ زدن مرده است‏].

قَعِيدَكَ‏ اللّهَ و قِعْدَكَ‏ اللّهَ: كلمه دعا و استعطاف است، يعنى طلب عطوفت و مهربانى به اين معنى كه از خداى مى‏خواهيم كه حفظ و توبه‏اش را همراهت گرداند.

قَاعِدَةٌ: كسى كه از دشتان و ازدواج بازنشسته شده، جمعش- قَوَاعِد- است، در آيه:

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ (60/ نور).

مُقْعَد: كسى كه از كار ادارى بازنشسته شده و نيز كسى كه از برخاستن و قيام به خاطر گذراندن مدت خدمت بازمانده و ناتوان است.

و نيز- مُقْعَد- كركسى كه براى شكار و كندن پرهايش مسمومش كرده‏اند، جمعش- مُقْعَدَات‏- كه به همان معنى فوق تشبيه شده است و غوك و قورباغه و همينطور پستان فرو نشسته كه بصورت حيوان از كار افتاده تصوير شده است.

و همچنين- مُقْعَد- كنايه از شخص پست است كه از كرامت‏ها و مكارم باز مانده است.

قَواعِدُ البِنَاءِ: بنيان و بناى ساختمان، خداى تعالى گفت:

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ‏ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ‏ (127/ بقره).

قَوَاعِدُ الهودجِ: چوبهاى پايه كجاوه كه مثل پايه و بنيان بناهاست.[۲]

«جثا»

جَثَا به زانويش نشست.

جَثَا على ركبتيه‏ جُثُوّاً و جُثِيّاً- كه اسم فاعلش‏ جَاثٍ‏- است مثل- عتا يعتو، عتوا و عتيّا- جمع جاث- جُثِىّ‏ است مثل باك و بكىّ خدا عزّ و جلّ گويد:

(وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا- 72/ مريم) (كافران را به روى در افتاده بر زانوشان واگذاريم).

اگر- جِثِيًّا- در آيه فوق جمع- جثىّ- باشد صحيح است مثل بكّى و نيز اگر مصدرى باشد كه ستمگران با حالت خفت در آن توصيف شده باشند نيز، صحيح است، و آيه (وَ تَرى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً- 28/ جاثيه) كه جاثيه در حكم جمع است يعنى هر امّتى (بزانو در آمده) و آنگونه هستند مثل:

جماعة قائمة و قاعدة- يعنى گروهى ايستاده يا نشسته.[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 406
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 228-225
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 382