نازا (مترادف)

مترادفات قرآنی نازا

«نازا»؛ مادۀ هر حيوان كه زاينده نباشد. عقيم. سترون. نازاينده.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عاقر»، «عقیم».

مترادفات «نازا» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
عاقر ریشه عقر مشتقات عقر
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمْ فَسَوَّىٰهَا
عقیم ریشه عقم مشتقات عقم
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَٰثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًا إِنَّهُۥ عَلِيمٌ قَدِيرٌ

معانی مترادفات قرآنی نازا

«عاقر»

عُقْرُ الحوضِ و عُقْر الدّار و غيرهما: اصل و پايه حوض يا وسط خانه و غير از آنها.

له‏ عَقْرٌ: اساس و بنيانى دارد گفته شده:

«ما غزي قوم في عُقْر دارهم قطّ إلّا ذلّوا»

للقصر عُقْرَة: آن قصرى بناى بلند و مركزى دارد.

عَقَرْتُهُ‏: به ريشه‏اش زدم، مثل- رأسته: به سرش زدم و از اين معنى است عبارت:

عَقَرْتُ‏ النّخلَ: خرما بن را از ريشه بريدم.

عَقَرْتُ‏ ظهرَ البعيرِ فانْعَقَرَ: پشت شتر را زخم كرد و مجروح شد.

گفت: (فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ‏- 65/ هود)(فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ- 29/ قمر)

و از اين معنى عبارت: سرج‏ مُعْقَر: زين و برگى كه پشت ستور را مجروح كند، استعاره شده است. كلبٌ‏ عَقُور: سگ گزنده.

رجلٌ‏ عَاقِر و امرأة: مرد و زن عقيم و نازا گويى كه نطفه را ضايع مى‏كنند و از بين مى‏برند. (عَاقِر: در صفت مرد و زن يكى است.) در آيات:

(وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً- 5/ مريم).

(امْرَأَتِي عاقِرٌ: 4/ آل عمران)

قد عَقَرَتْ‏: آن زن نازا شد و ديگر زائيد. عُقْر: آخرين فرزند.

بيضةُ العُقْرِ: آخرين تخمى كه مرغ مى‏گزارد.

عُقَار: خمر و مى: براى اينكه وجودش عقل را مى‏كشد و زائل مى‏كند.

مُعَاقَرَة: خمر خوارى و نيز- عُقْر: قسمتى از گله جمع شده گوسفندان كه تشبيهى است به كوشك.

رفع فلان‏ عَقِيرَتَه‏: صدايش را بلند كرد و به زارى بانگ برداشت اين معنى براى اين است كه روايت شده مردى پايش قطع شد و صداى ضجّه و زارى بلند كرد و سپس واژه- عُقِرَ- بطور استعاره در هر صداى بلند بكار مى‏رود. عَقَاقِير: دواهاى در هم آميخته، مفردش- عَقَّار.[۲]

«عقیم»

اصل- عُقْم‏- خشكى و يبوستى است كه مانع از پذيرش اثر است. عَقُمَتْ‏ مفاصلُهُ: مفصلهايش خشك شد.

داءٌ عُقَام‏: دردى كه بهبودى نمى‏يابد.

عَقِيم‏: زنى نازا كه نطفه نمى‏پذيرد، مى‏گويند: عَقِمَتِ‏ المرأةُ و الرّحم آن زن و رحمش عقيم شد.

گفت: (فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ‏- 29/ ذاريات)(به چهره خود سيلى زد و گفت پير زنى نازايم)

ريحٌ‏ عَقِيم‏: اگر به معنى اسم فاعل باشد صحيح است يعنى بادى كه ابرى و درختى را لقاح نمى‏كند و اگر هم به معنى مفعول باشد درست است مثل عبارت:

عَجُوزٌ عَقِيمٌ‏: پير زنى كه اثر خير نمى‏پذيرد در وقتى كه چيزى در او اثر نكند و متأثّر از چيزى نشود بناچار بارى نمى‏دهد و تأثيرى نمى‏گزارد، خداى تعالى گويد: (إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ‏- 41/ ذاريات) (وقتى كه آن باد خشك كننده را بر قوم عاد كه فساد مى‏كردند فرستاديم) يومٌ‏ عَقِيم‏: روزى كه فرحى و سرورى در آن نيست (محنت‏زا).[۳]

ارجاعات

  1. لغت نامه دهخدا, ج2 , ص2918
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 628-627
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 632-631