قدردانی (مترادف)

مترادفات قرآنی قدردانی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حمد»، «شکر».

مترادفات «قدردانی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
حمد ریشه حمد مشتقات حمد
وَٱلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِينَ
شکر ریشه شکر مشتقات شکر
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ

معانی مترادفات قرآنی قدردانی

«حمد»

الحَمْدُ للّه تعالى- يعنى ثنا و ستايش بر اساس فضيلت و معرفت براى‏ خداى تعالى است.

واژه- حَمْد- اخص از- مدح- و از آن والاتر، و از واژه- شكر نيز فراگيرتر است، پس- مدح- در چيزى است كه از انسان با اختيار سر مى‏زند و آنچه كه از- مدح- و در باره- مدح- گفته شده اين است كه انسان يا بخاطر بلندى قدّش و زيبائى چهره‏اش مدح و ستوده مى‏شود، همانطور كه به بخشش مال و سخاوت و علمش نيز مدح مى‏شود ولى- حمد- فقط در مورد دوّم يعنى نسبت بآثار علمى و معنوى است نه موارد ظاهرى.

شكر هم در مقابل نعمت است پس هر شكرى حمدى است و هر حمد و ثنائى شكر نيست و هر حمدى، مدح است و هر مدحى حمد و ثنا نيست.

مَحْمُود- يعنى ستايش شده، و صفت- مُحَمَّد- هم در وقتى گفته مى‏شود كه خصلتهاى پسنديده در كسى كه مورد ستايش است باشد.

خداى عزّ و جلّ گويد: (إِنَّهُ‏ حَمِيدٌ مَجِيدٌ- 73/ هود) كه صحيح است حميد- در معنى محمود (اسم مفعول) يعنى ستايش شده و نيز در معنى- حامد- (اسم فاعل) يعنى ستاينده باشد.

حُمَادَاكَ‏ أن تفعل كذا- يعنى اگر آن كار را انجام دهى عاقبت تو محمود و پسنديده است.

و آيه (وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ‏ أَحْمَدُ- 6/ صف).

أحمد- در آيه فوق اشاره‏اى است، هم بنام پيامبر (ص) و هم به فعل پيامبر (ص) يعنى همانطوريكه نامش- احمد- است همانطور هم در اخلاق و احوالاتش (أحمد) يعنى شايسته‏تر و ستوده‏تر است، واژه- أحمد- كه مخصوص پيامبر (ص) است و در آيه‏اى كه ذكر شد، عيسى (ع) را به او بشارت مى‏دهد، در واقع هشدار تنبيهى است بر اينكه از او و كسانى كه قبل از او بودند ستوده‏تر و (أحمد) است.

خداى تعالى گويد: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏- 29/ فتح) هر چند كه لفظ محمّد در اينجا از جهتى اسم علم است براى او ولى در آن اشارتى، به توصيف صفات‏ پيامبر (ص) است و مخصوص گرداندن او به معانى واژه محمّد يعنى ستوده شده چنانكه قبلا گفتيم مثل آيه‏اى است كه مى‏گويد: (إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‏- 7/ مريم) كه هم نام آن پيامبر (ص) است و هم اشاره بحيات است چنانكه در باب خودش بيان شده است.[۱]

«شکر»

الشُّكْر: به ياد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است.

گفته شده- شُكْر- مقلوب از- كشر- است يعنى كشف و آشكار نمودن، نقطه مقابل شكر، كفر يعنى فراموشى نعمت و پوشيده داشتن آن است.

دابّة شَكُورٌ: ستورى است كه از فربهى به خوردن علف كم بسنده مى‏كند و صاحبش او را دوست دارد، گفته شده اصلش از عبارت- عين‏ شَكْرَى‏ يعنى چشم پر، گرفته شده، پس واژه- شكر- بر اين اساس، پر بودن خاطر از ياد نعمت دهنده است، شكر سه گونه است:

1- شكر قلبى و آن تصوّر نعمت است.

2- شكر زبانى يعنى ثنا و ستايش بر نعمت دهنده.

3- شكر ساير اعضاء بدن يعنى پاداش نعمت دادن به اندازه استحقاق و شايستگى‏اش.

آيه: (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً- 13/ سباء) كه گفته‏اند واژه- شُكْراً در آيه اخير، نصبش براى تميز است يعنى از نظر سپاسگزارى، و معنايش اينست كه- اعملوا ما تعملونه شكرا للَّه يعنى: آنطور كه آل داود خداى را سپاس مى‏گزارند، شما نيز همانگونه شكر كنيد.

و نيز گفته شده- شُكْراً- در آيه اخير مفعول است، چون مى‏گويد عمل كنيد و نمى‏گويد: شكر كنيد تا آگاهى و هشدارى بر لزوم انواع سه گانه شكر (قلبى- زبانى- و ساير اعضاء) باشد.

در آيات: (أَنِ‏ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ‏- 14/ لقمان) (وَ سَنَجْزِي‏ الشَّاكِرِينَ‏- 145/ آل عمران) (وَ مَنْ‏ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ‏- 40/ نمل) و در آيه: (وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ‏ الشَّكُورُ- 12/ سباء) گواه بر اين است كه وفاى به اداى شكر خداى، مشكل است و لذا جز براى دو تن از اولياءاش ثناى شكر ننموده است: 1- در باره ابراهيم عليه السّلام مى‏گويد: (شاكِراً لِأَنْعُمِهِ‏- 121/ نحل) 2- و در باره نوح عليه السّلام (إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء).

و آنگاه كه خداوند با واژه- شكر- توصيف شده است، مى‏گويد:

(وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ‏- 17/ تغابن مقصود انعام و بخشايش او بر بندگان و پاداش او به اقامه عبادت آنهاست.

ناقة شَكِرَةٌ: شترى كه پستانش پر از شير است.

هو أَشْكَرُ من بروق‏ : بروق گياهى است كه در كمترين باران و رطوبت سرسبز مى‏شود (اين ضرب المثل در باره كسى است كه كمترين محبّت را هم سپاس مى‏گويد يعنى او از چنان گياه يا چنان آدمى هم شكرگزارتر است) الشَّكْر: كنايه از- نكاح- است.

گفته‏اند- ان سألتك ثمن‏ شَكْرِهَا- و شبرك أنشأت تظلّها: اگر مهر خويش مطالبه كند او را در سايه خويش گرفته‏اى كه كنايه از همسر دائمى است. الشَّكِير: نهال پاجوش كوچك درختان.

شَكَرَتِ‏ الشّجرة: شاخه‏هايش زياد شد.[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 542-541
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 344-343