سنگین (مترادف)
مترادفات قرآنی سنگین
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثقل»، «کسل»، «اد»، «کَبُرَ».
مترادفات «سنگین» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ثقل | ریشه ثقل | مشتقات ثقل | |
کسل | ریشه کسل | مشتقات کسل | |
اد | ریشه اود | مشتقات اود | |
کَبُرَ | ریشه کبر | مشتقات کبر |
معانی مترادفات قرآنی سنگین
«ثقل»
الثِّقَل و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.
ثَقِيل- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازهاش بر كفه مقابلش مىچربد و برترى مىيابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:
أَثْقَلَهُ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد:
(أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواستهاى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مىرود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مىگويد:
1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا 2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مىگويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مىشوى زمين سبك مىشود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمىشود). فى أذنه ثِقَلٌ- گوشش سنگين است و نمىشنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است.
سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مىشود خود دارى مىكند و امتناع مىورزد.
ثَقُلَ القول- در وقتى بكار مىرود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 187/ اعراف).
(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مىگويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّيء اذا خفيت عليك ثقل).
و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها- 199- انعام) گفتهاند- أثقال، يعنى نهفتهها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مىريزد.
و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان. و (وَ لَيَحْمِلُن أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مىكند و نمىگذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ- 25/ نحل).
و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش.
مثقال- چيزى است كه با آن مىسنجند و وزن مىكنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنهها و هر چه با آن مىسنجند.
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ- 8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكىهاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژههاى- ثقيل و خفيف- به دو صورت بكار مىرود:
اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمىشود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگينتر يا سبكتر است كه آنطور مىگويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ گفتهاند به همان اعتبار است كه گفته شد.
دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مىافتند اطلاق مىشود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مىروند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مىكنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.[۱]
«کسل»
الْكَسَل: كاهلى و تنبلى كردن يا پس ماندن از انجام چيزى كه كاهلى در آن سزاوار نيست و به همين خاطر تنبلى و كسل مذموم و ناپسند شده است.
كَسِلَ، يَكْسَلُ- اسمش- كَسِل و كَسْلَان- جمعش- كُسَالَى است در آيه:
وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى (54/ توبه) گفته شده: فلان يكسله الْمَكَاسِل: عوامل كسالت او را كاهل نميكند و از فعاليّت بازش نميدارد.
فحلٌ كَسِلٌ: نرينهاى كه از فحل باز مىماند.
امراةٌ مِكْسَالٌ: زن سست و تنبل كه از فعاليت باز مانده.[۲]