خواندن (مترادف)
مترادفات قرآنی خواندن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قرأ»، «تلی»، «رتّل»، «درَس»، «املی».
مترادفات «خواندن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
قرأ | ریشه قرا | مشتقات قرأ | فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقْرَءُوا۟ كِتَٰبِيَهْ
|
تلی | ریشه تلو | مشتقات تلو | وَٱلْقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا
|
رتّل | ریشه رتل | مشتقات رتل | أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ ٱلْقُرْءَانَ تَرْتِيلًا
|
درَس | ریشه درس | مشتقات درس | مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلْكِتَٰبَ وَٱلْحُكْمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا۟ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُوا۟ رَبَّٰنِيِّۦنَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ ٱلْكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ
|
املی | ریشه ملو | مشتقات ملو | وَقَالُوٓا۟ أَسَٰطِيرُ ٱلْأَوَّلِينَ ٱكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
|
معانی مترادفات قرآنی خواندن
«قرأ»
قَرَأَتِ المرأةُ: آن زن اثر دشتان يا حائض شدن را در خود ديد.
أَقْرَأَتْ: دشتان شد.
قَرَأْتُ الجاريةَ: آن دوشيزه را بحال خود گذاردم تا دشتان شد.
قُرْء: در حقيقت اسمى است براى داخل شدن در مدت دشتان از زمان طهر و پاكى و چون اسمى جامع براى هر دو زمان است (زمان طهر و زمان قرء) لذا به هر دو حالت اطلاق شده است زيرا هر اسمى كه براى دو معنى با هم و قرين هم وضع شده باشد به هر يك از آنها هم در وقتى كه جداگانه باشد اطلاق ميشود مثل واژه مائده براى خوان و طعام [كه هر دو به تنهايى و هم به جاى يكديگر بكار ميروند] سپس هر كدام به تنهايى نيز به همان اسم ناميده ميشوند ولى- قُرْء بطور مجرد اسمى براى پاكى و طهر و همچنين بطور مجرد براى دشتان نيست به دليل اينكه زن اگر در حالت طهر و پاكى كه اثرى از خون نبيند او را داراى قرء- نمىگويند و همينطور حائض و زنى كه اثر بعد از زايمان را مرتبا در خود مىبيند طاهر و داراى قرء نمىگويند.
در آيه: يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ (223/ بقره) يعنى سه نوبت رسيدن از طهر به دشتان و حيض، و نيز سخن پيامبر عليه السّلام كه فرمود:
«اقعدى عن الصلاة ايّام أَقْرَائِكِ»يعنى در ايام حيض و دشتانت نماز نگزار و اين بيان مثل سخن كس است كه مىگويد:
افعل كذا أيام ورود فلانٍ: موقع رسيدن و ورود فلانى اين كار را انجام بده با اينكه ميدانيم ورود او در يك ساعت انجام ميشود ولى به ايام، يعنى روزها نسبت داده ميشود سخن واژهشناسان و علماء لغت اينستكه (قُرْء) از (قَرَأَ) يعنى جمع بمعنى جمع كرد گرو شده است، و اينان واژه قرء را به جمع ميان زمان پاكى و حيض هر دو توجيه نمودهاند به حسب آنچه كه در مورد جمع شدن خون در رحم مادر يادآور شدم.
قِرَاءَةٌ: پيوستن و متصل نمودن بعضى از حروف و كلمات به بعضى ديگر در آشكار خواندن قرآن بطور (ترتيل) است و به هر جمعى قراءت گفته نميشود مثلا وقتى قومى وعدهاى را جمع كنند- قَرَأْتُ القومَ- گفته نميشود، چيزى كه دلالت بر اين دارد اينستكه اداء كردن يك حرف از حروف الفباء را قرائت نمىگويند. واژه- قُرْآن- هم در اصل مصدر و به معنى خواندن است بر وزن كفران و رجحان، در آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (17 و 18/ قيامة). ابن عباس در معنى اين آيه گفته است: «يعنى وقتى كه آنرا جمع كرديم و در سينه و خاطرت ثابتش نموديم به آن عمل كن» واژه- قرآن- مخصوص كتابى است كه بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و براى اين كتاب واژه قرآن اسم علم شده است همانطور كه نام- توراة- براى آنچه كه بر موسى عليه السّلام و نام انجيل براى آنچه كه بر عيسى عليه السّلام [كه درود و سلام خدا بر هر دوى آنها باد] بصورت اسم علم در آمده و اطلاق شده است.
بعضى از دانشمندان گفتهاند: وجه تسميه و نامگزارى قرآن براى اين كتاب در ميان كتابهاى خداى براى اين است كه «قرآن» جامع ثمرات و بهرههاى كتابهاى ديگر اوست و بلكه براى جمع كردن ثمرات و بهرههاى تمام علوم در آن است همانطور كه خداى تعالى به اين معنى در آيه:
وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ (111/ يوسف) اشاره كرده است و همچنين در آيات.
تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ (89/ نحل).
قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ (28/ زمر).
قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ (106/ اسراء).
فِي هذَا الْقُرْآنِ (41/ اسراء).
وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ (78/ اسراء) يعنى خواندن (نماز صبح).
و آيه: لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77/ واقعة)
أَقْرَأْتُ فلاناً: او را خواندم (و سلامش رساندم)، در آيه.سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى (6/ اعلى)
تَقَرَّأْتُ: فهماندم.
قَارَأْتُهُ: با هم مذاكره كرديم و درسش گفتم [و آنرا مطالعه كردم].[۱]
«تلی»
تَلَا يعنى بطورى از او پيروى كرد كه ميانشان چيز ديگرى حائل نبود (پيروى و متابعت بدون حائل و واسطه) اينگونه پيروى، گاهى متابعت جسمى است و گاه با اقتداء و فرمانبرى در حكم، كه مصدرش- تُلُوّ و تِلْو است و گاهى نيز پيروى و پياپى خواندن و تدبّر و انديشه است كه مصدرش تِلَاوَة- است.
و در آيه (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها- 2/ الشّمس) كه در اينجا- تليها- يعنى اتّباع و از پى رفتن به گونه اقتداء و پيروى مرتبه پائينتر از مرتبه و درجه بالاتر است، زيرا گفته شده كه ماه نورش را از خورشيد اقتباس مىكند و خورشيد براى ماه بمنزله خليفه است، از اين روى خداوند در آيه (جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً- 5/ يونس) خبر مىدهد كه ارزش و قدرت نور در واژه (ضياء) به مراتب بالاتر از مفهوم واژه- نور- است زيرا هر ضيائى نور است ولى هر نورى (ضياء) نيست.
و آيه (وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- 17/ هود) يعنى از او تبعيّت مىكند و بموجب گفتارش عمل مىنمايد، و آيه (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ- 113/ آل عمران) واژه تِلَاوَة- مخصوص پيروى كردن نازل شده الهى است كه گاهى با قرائت آنها و زمانى با فرمانبردارى از محتويات آنها است مانند امروز نهى و ترغيب و باز ايستادن يا هر چيز كه از معانى اين احكام بيان شود زيرا تلاوت و پيروى اخصّ از قرائت و خواندن آنهاست پس هر تلاوتى، قرائت است و هر خواند و قرائتى تلاوت نيست. مثلا در خواندن نامه نمىگويند- تلوت رفعتك- ولى در قرآن چيزى را كه قرائت مىكنى پيروى از آن واجب است.
آيات (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ- 30/ يونس) و (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا- 31/ انفال) و (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ- 51/ عنكبوت) و (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ- 16/ يونس) و (وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- 2/ انفال).
كه تلاوت در آيات فوق در معنى قرائت و خواندن است.
و همچنين آيات (وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ- 27/ كهف) و (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ- 27/ مائده) و (فَالتَّالِياتِ ذِكْراً- 3/ صافّات).
امّا در آيه (يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ- 121/ بقره) پيروى كردن با علم و عمل است.
و آيه (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- 58/ آل عمران- يعنى آنرا بر تو فرو فرستاديم، و آيه (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ- 102/ بقره) كه واژه- تلاوت- بر اين اساس بكار رفته كه شياطين مىپنداشتند آنچه را كه- تلاوت- مىكنند از كتاب خداست.
التُّلَاوَة و التَّلِيَّة- باقى مانده و تتمه وامى است كه بايد پرداخت شود.
أَتْلَيْتُهُ- يعنى او را باقى گزاردم در حالى كه قدرت پرداخت آنرا داشتم به تأخيرش انداختم، أَتْلَيْتُ فلانا على فلان بحقّ- يعنى حقّ او را به او واگذاردم. گفته مىشود:
فلان يَتْلُوا على فلان او عليه- يعنى به او دروغ مىگويد، خداى گويد: (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ- 75/ آل عمران).
لا أدرى و لا أتلى و لا دريت و لا تليت- را براى جناس لفظى بكار مىبرند و اصلشان- لا تلوت- است چنانكه عبارت
«مأزورات غير مأجورات».
كه اصلش موزورات است. (يعنى گناهكاران غير از نيكوكاران و پاداش گيرندگانند).[۲]
«رتّل»
الرَّتَل: درستى و آراستگى چيزى بر نظم و استوارى آن.
رجل رَتِلُ الاسنان: مردى كه دندانهاى سپيد و منظّمى دارد.
التَّرْتِيل: اداى كلمات از دهان، به آسانى و استوارى و محكمى خداى تعالى گويد: (وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا- 4/ مزّمل) و (وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا- 32/ فرقان) يعنى:
(به آسانى و محكمى قرآن را تلاوت كنيد و كلماتش را اداء نمائيد).[۳]
«درَس»
دَرَسَ (كهنه شد)، دَرَسَ الدّارُ- يعنى اثرى از خانه باقى است چون باقى ماندن اثر چيزى بعد از آبادى در حكم پاك شدن و از بين رفتن خود آن چيز است تا اثرش باقى بماند از اينجهت دُرُوس- به پاك شدن و محو شدن تفسير شده است و همچنين:
دَرَسَ الكتاب و دَرَسْتُ العلم- يعنى اثر آنرا دريافتم و حفظ نمودم (اثرش در صفحه ذهن باقى است همانطور كه آثار بناهاى ويران در سطح زمين باقى است).
و چون باقى ماندن چيزى در ذهن با پى در پى خواندن امكان دارد لذا خواندن مداوم به واژه- دَرْس- يعنى خواندن تعبير شده است.
خداى تعالى گويد: وَ دَرَسُوا ما فِيهِ- 169/ اعراف).
و بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ- 79/ آل عمران).
و وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها- 44/ سباء).
(كه در هر سه عبارت- درسوا- تدرسون- يدرسون- از خواندن مداوم و اثر چيزى را در ذهن قرار دادن است).
و در آيه وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ- 105/ انعام) كه- دَارَسْتَ هم خوانده شده يعنى مىگويند: باهل كتاب پيوستهاى. (كنايه از اينكه اين سخنان را از آنها اخذ كردهاى لذا براى ردّ گفتارشان خداوند در اين آيه مىگويد:
(آيات را از نظر لفظى گونهگون مىگردانيم و بر تو نازل مىكنيم تا حقيقت قرآن را براى كسانى كه دانا هستند بيان كنيم و بدانند، و بطلان سخن دشمنان را نيز روشن سازيم).
در باره آيه وَ دَرَسُوا ما فِيهِ- 169/ اعراف) گفته شده يعنى فقط خواندند ولى عمل بآنها را ترك كردند چنانكه مىگويند:
دَرَسَ القوم المكان- يعنى اثر آنجا را از بين بردند و فرسوده كردند.
دَرَسَتِ المرأة- كنايه از عادت ماهيانه زنانگى است (حائض شد).
دَرَسَ البعير- اثر پيسى در بدن شتر باقى است.[۴]
«املی»
إِمْلَاء يعنى امتداد دادن در مدت زياد مثل- مَلَاوَةٌ و مَلِىٌ من الدهر- مدت زمانى از روزگار گفت:
وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا- مريم/ 46 به مدت زمانى از من دور باش- تَمَلَّيْتُ دهرا- مدتى باقيماندى- تَمَلَّيْتُ الثوبَ- از آن لباس مدتى بهره بردم، تَمَلَّى بكذا- مدتى از او بهره برد- ملاك اللّه- خداوند عمرت داد ميگويند- عشت مليّا- زياد زندگى كردى- مَلَا- بدون همزه يعنى بيابان گسترده و فراخ- مَلَوَان- كنايه از شب و روز است و حقيقتش اينست كه بخاطر پياپى آمدنشان چنين گفتهاند زيرا بيكديگر اضافه ميشوند، شاعر ميگويد:نهار و ليل دائم ملواهما/على كل حال المرء يختلفان (شب و روز در پى هم پيوسته ميايند و انسان در هر حالى كه باشد آنها در رفت و آمدند.
اگر اينگونه ظرف زمان نبودند و پياپى نميامدند بيكديگر اضافه نميشدند.
خداى تعالى گفت: وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ- الاعراف/ 183 (مهلتشان ده كه عذاب شديد ما بآنها ميرسد). و الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ- محمد/ 25 يعنى (شيطان كفر را در نظرشان جلوه داد و مهلتشان داد) و اگر- أَمْلَأَ لهم- بخوانند از- أَمْلَيْتُ الكتاب- يعنى نامه را املا كردم گرفته شده يعنى شيطان كارشان را دستور داد گفت:
أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ- آل عمران/ 178 كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما يا عمر يافتنشان براى آنها خير است.
اصل- امليت- امللت- است كه براى تخفيف در گفتن مقلوب شده است.
و فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ- الفرقان/ 5 و فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ- البقره/ 282 سرپرست و ولى او املا كند و امضا كند.[۵]