تفسیر به رأی

تفسیر به رأی؛ یکی از تفسیرهای مردود و باطل از قرآن است که در اثر بیتوجهی به ادبیات عرب، دخالت دادن تمایلات و رأی شخصی پدید میآید. درواقع، این نوع از تفسیر، نوعی برداشت اشتباه و شخصی و خارج از حوزه عقلی است که مفسر با محدود کردن شرایط تفسیر همانند متمرکز شدن بر روشی خاص و یا تفسیر نکردن از روی قرائن عقلی و نقلی به چنین تفسیر خطایی دچار میشود. این نوع از تفسیر از عصر نزول قرآن وجود داشته است و مصادیقی نیز دال بر وجود این برداشت در آن دوره و دوره پس از نزول نیز محرز است.

تفسیر به رأی در اصطلاح

تفسیر به رأی به نوعی از تفسیر گفته میشود که بر خلاف موازین علم لغت و ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی استوار است. به بیان دیگر، تفسیری که در آن مفسر آیات قرآن را بر اساس نظر و عقیده خویش تفسیر مینماید و ظواهر الفاظ و قرائن در تفسیر در نظر گرفته نمیشود. علاوه بر این، مفسر در تلاش است تا تفسیر را با پیش زمینه فرض خاص به پیش برد و از پیش فرض مستند به دلیل قطعی و یقینی استفاده کند.[۱] علاوه بر این، تفسیر براساس گرایش‌های فرقه‌ای و مذهبی نیز میتواند جزئی از تفسیر به رأی محسوب شود؛ چرا که مفسر ممکن است که قرآن را مطابق رأی و عقیده خود تأویل کند.[۲]

پیشینه تاریخی تفسیر به رأی

سیر کلی در تاریخ تفسیر به رأی را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول می‌توان بیان کرد. نخست، جریان شناسی تفسیر به رأی در عصر نزول است که در آن دوره، تفسیر به رأی همزاد فهم و تفسیر بوده است و فهم و تفسیر قرآن از آغاز نزول آن مطرح بوده است و محدودتر از دوران‌های بعدی میتوان مشاهده کرد. این محدود بودن به دلیل عواملی بوده است که یکی از این عوامل حضور شخص پیامبر (ص) بوده است. علاوه بر این، وجود قراینِ مربوط به نزول آیات، وحدت مذهبی و عدم شکل گیری فرقه‌ها و تعصبات فرقه‌ای و مذهبی گوناگون، محدودیت نیازها و پرسش‌های عمومی و اکتفای بیشتر مردم به فهم کلی آیات قرآن جزء عوامل محدود بودن تفسیر به رأی بوده است. همچنین، وجود تفسیر به رأی در عصر نزول شواهدی[۳] دارد که یکی از آنها روایات نهی از تفسیر به رأی بوده است که به طور عمده، از پیامبر اکرم (ص) نقل شده‌اند که این امر نشانه نگرانی آن حضرت از ابتلای برخی به تفسیر به رأی است.

علاوه بر این، شواهدی تاریخی از وجود تفاسیر نادرست توسط برخی از معاصران پیامبر(ص) حکایت دارند و چنان که نگرش بی‌اساس عایشه در فهم آیه 60 مؤمنون[۴] می‌تواند نمونه‌ای از تفسیر به رأی باشد که آن را به معنای اراده ارتکاب گناهان گرفته بوده است. البته، با تبیین پیامبر اکرم (ص) اشتباه او آشکار شد.

دوم، تفسیر به رأی پس از عصر نزول استکه فقدان هریک از موانع چهارگانه تفسیر به رأی حضور پیامبر (ص) وجود قراین، وحدت مذهبی و محدودیت نیازها، موجب شیوع تدریجی این پدیده شد. برخی محققان پیدایش آن را به همین عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوایل عهد تابعان رسانده‌اند؛ چنان که برخی نیز نهی از تفسیر به رأی را در روایات اهل بیت ناظر به رأی و قیاس در مذاهب اهل تسنن دانسته‌اند. می‌توان گفت که پس از عصر نزول از یک سو با رحلت پیامبر اکرم و بی‌مهری جامعه اسلامی به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله که به کتاب الهی و اسرار آن آگاهی داشتند، مرجعی محوری و مورد اتفاق برای حل شبهات و پرسش‌های قرآنی مطرح نبود و طبعاً راه تفسیر به رأی باز شد. از سوی دیگر، فاصله زمانی مردم از عصر نزول و ناآشنایی با قراین و فضای نزول آیات، امکان تفسیر انحرافی و ناپسند را فراهم می‌ساخت.

از سوی سوم، اختلافات مذهبی و تعصّبات فرقه‌ای که پس از پیامبر پدید آمد، زمینه بیشتری برای تفسیر به رأی ایجاد کرد که در پی آن، اصحاب هر فرقه در پی توجیه آرا و عقاید خود با آیات قرآن و سازگار کردن آن دو با یکدیگر برآمدند. در نهایت، مواجهه جامعه اسلامی با افکار و ایده‌های گوناگون، اوضاع تازه و احساس نیازهای نوظهور و ناتوانی از حل آن‌ها راه تفسیر به رأی را هموار ساخت. علاوه بر این، برخی نظریه پردازان با تأثر از مبانی فلسفی و کلامی جدید در باب زبان دین و قواعد فهم متون (هرمنوتیک) و یأس کامل از نیل به تفسیر صحیح از راه‌های مقدس دینی و در عین حال، وجود پرسش‌های فراوان عصری، پیشنهاد می‌کنند که مفسّران، علوم و اندیشه‌های بیرون دینی را پیشاپیش اتخاذ کنند و از زاویه بینش‌ها و انتظارات و طرز تلقی‌های حاصل شده، دین و قرآن را بفهمند. صاحبان این رویکرد، همه فهم‌ها و تفاسیر محصول این روش را معتبر می‌شمارند و صرفاً، فهم غیرروشمند و سطحی قرآن را تفسیر به رأی و نکوهیده می‌دانند. بر اثر عوامل فوق، تفسیر به رأی در حوزه‌های فکری خاصی رخ نمود که هر یک به گونه‌ای قرآن را دستاویز گرایش‌های فکری خود کرد. در رأس این جریانات می‌توان از پیدایش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنیه یاد کرد. وجه مشترک این جریانات، تأویل ناپسند و بی‌اساس آیات متشابه است.[۵]

وجوه تفسیر به رأی در اندیشه بزرگان اسلامی

آرای عالمان اسلامی را در تقسیم کلی می‌توان در دو دسته گزارش کرد که از دو جبهه رویاروی در شرح احادیث تفسیر به رأی حکایت دارند. آرایی که تفسیر به رأی را در برابر تفسیر روایی شمرده‌اند؛ سیوطی از ماوردی نقل می‌کند که برخی از اهل تورع بر پایه ظاهر احادیث تفسیر به رأی، هرگونه اجتهاد در فهم معانی قرآن را، هرچند با شواهدی همراه باشد و با نصّ صریحی معارض نباشد، ممنوع شمرده‌اند. شیخ طوسی نیز هرچند خود به تفسیر اجتهادی در صورت فقدان روایت، قائل است؛ اما ظاهر اولیه روایات مزبور را همان می‌داند که تفسیر قرآن جز بر اساس نقل صحیحی از پیامبر (ص) روا نیست که براساس همین معنای ظاهری، گروهی از تابعان و فقیهان مدینه مانند سعید بن مسیب، عبید سلمانی، نافع، محمد بن قاسم و سالم بن عبداللّه از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأی و نظر خود کراهت داشتند. این رأی مورد توجه اخباریان شیعه نیز قرار گرفت و براساس آن استنباط احکام از ظواهر غیر صریح قرآنی را جز به مدد روایات روا ندانسته یا اساساً تفسیر هر آیه‌ای را جز با روایت ممنوع شمرده‌اند. براساس این نظریه، تفسیر به رأی مطلق تفسیر اجتهادی را در برمی‌گیرد و در برابر تفسیر به مأثور (تفسیر نقلی) قرار دارد.

دومین دسته از آرای عالمان اسلامی که در نقد رأی نخست شکل گرفته، حاکی از تبیین هایی از معنای تفسیر به رأی‌ هستند که می‌توانند اطلاق نکوهیدگی و حرمت تفسیر غیر روایی را به چالش کشند. از جمله این اندیشمندان، طبری (م. ۳۱۰ق) است که با توجه به اخبار وارده، تأویل آن دسته از آیات قرآنی را که ناروا شمرده که بدون اسناد به بیان رسول خدا (ص) یا راهنمایی آن حضرت نمی‌توان شناخت. سخن چنین کسی توأم با یقین و علم قطعی نیست؛ بلکه بر گمان و حدس مبتنی است. از این رو، بر اساس کلام الهی[۶] حرام شمرده شده است. ابن انباری (م. ۳۲۸ق) نیز اندیشمند دیگری است که مراد از روایت ابن عباس را از تفسیر به رأی تبیین کرده است. وی بر این باور است که کسی تفسیر به رأی انجام میدهد که درباره قرآن چیزی بگوید که می‌داند حق غیر از آن است و نیز مراد از «‌رأی‌» را در روایت جندب آرای شخصی دانسته است. از این رو، کسی که درباره آیات قرآن نظری مطابق میل خود بدهد، بدون آنکه آن را از ائمه پیشین گرفته باشد، حتی اگر به نتیجه درستی برسد، به خطا رفته است. اندیشمند دیگر، راغب اصفهانی (م. ۵۰۲ق) است. وی بر این باور است که تفسیر کسی که علوم ده گانه (لغت، اشتقاق، نحو، قرائات، اخبار، سنن، اصول فقه، فقه، کلام و موهبت) را بشناسد، از جرگه تفسیر به رأی خارج می‌شود.

علاوه بر این، به گفته ابن عطیه (م. ۵۴۶ق) کسی که بدون توجه به نظر دانشمندان و به کارگیری قواعد علمی نظیر نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسیر کند، آن را به رأی خود تفسیر کرده است. همچنین، قرطبی (م. ۶۷۱ق) پس از برشمردن آرای گوناگون و ارزیابی آن‌ها، تفسیر به رأی را در دو مصداق منحصر دانسته است. شخص، قرآن را بر طبق میل و عقیده خود تفسیر کند. مفسر بدون آگاهی از احادیث مربوط به غرایب قرآن و دیگر دانش‌های مورد نیاز به تفسیر قرآن بپردازد.[۷] شیخ مفید (م. ۴۱۳ق) نیز تفسیر و تأویل کتاب الهی (قرآن) را بر اساس عقاید شخصیت‌ها و هواهای نفسانی و نیز بدون علم، ناروا شمرده و دیگران را از پیامدهای سوء آن برحذر داشته است. فیض کاشانی (م. ۱۰۹۱ق) نیز دو معنا برای تفسیر به رأی یادآور شده که به طور احتمالی، بیان وی برگرفته از سخن غزالی باشد.[۸]

مصادیق تفسیر به رأی

در تفاسیر امروزی از قرآن نمونهای از تفسیر به رأی را میتوان در اثر اخوان الصفا مشاهده کرد که آیه17 الحاقه[۹] را براساس هیئت بطلمیوسی تفسیر می‌نمایند و عرش را افلاک هشتگانه می‌دانند. نمونه دیگر تفسیر لطائفالاشارات از قشیری استکه واژه «یحبرون» را در آیه15 روم[۱۰] به سماع صوفیه تفسیر نموده است. نمونه دیگر از تفسیر به رأی، تفسیرهای التقاطی برخی گروههای سیاسی است که گرایشهای فکری و سیاسی خود را در تفسیر آیات اعمال می‌نمایند.

تفسیر سوسیالیستی از سوره ناس: بگو پناه می‌برم به سررشتهدار مردم، زمامدار مردم، ایدئال مردم (جامعه سوسیالیست مدنی)، از شر نظام افسونگر که در سینه مردمان می‌دمد.[۱۱] تفسیر سوره فلق: بگو پناه می‌برم به نوزایی قوانین، سررشته دار سپیده دمان، (سپیده انقلاب)، از شر آنچه کهنه شده‌ است. (ماخلق) از شر نظامی که هستی انسانها را فرا می‌گیرد. از شر قدرتهای افسونگر و دمنده در گره اراده خلق با وسایل تبلیغی[۱۲] از این نوع تفسیر به رأی محسوب می-شود.[۱۳] تفسیر ابابیل[۱۴] در سوره فیل به میکروب وبا یا تفسیر «والعصر» در سوره عصر به بمب اتم از مصادیق بارز تفسیر به رأی است.[۱۵] علاوه بر این، تفسیر «سماء» به معنای آسمان دیانت، «شمس» و «قمر» به معنای علوم و احکام و معارف الهی، طلوع آنها به معنای ظهور ادیان، غروب آنها به معنای ضلالت علما و نسخ شدن احکام شریعت سابق در آیه 40 معارج[۱۶] از نوع تفسیر به رأی برشمرده میشود. علاوه بر این، تفسیر المنار در ذیل آیه 243 سوره بقره[۱۷]، تفسیر آیه 260 سوره بقره[۱۸] نیز نوعی تفسیر به رأی دانسته شده است. [۱۹]

منابع

ابن بابويه، محمد بن على، (1376)، الأمالي( للصدوق)، تهران: کتابچی. ابن بابويه، محمد بن على، (1395)، كمال الدين و تمام النعمة، تهران: اسلامیه.

امامت پدیا

ایکنا

دائرة المعارف اسلامی

شعيري، محمد بن محمد، (بیتا)، جامع الأخبار(للشعيري)، نجف: مطبعه حیدریه.

ویکی بین

ویکی پدیا

ویکی پرسش

ویکی شیعه

ویکی فقه

ویکی وحدت

ارجاعات

  1. .ویکی پدیا؛ افراط و تفریط در توجه به قرآن و روایات در تفسیر صحیح نیست/ ۴ مرتبه در فهم قرآن؛ تفسیر قرآن به قرآن بهترین روش تفسیری است؛ مولف تفسیر روشن، دلالت ظنی یا قطعی قرآن را نسبی می‌داند ؛ تدبر راه عمل به قرآن است؛ روشهای بهره‌گیری از قرآن برای تولید علوم انسانی اسلامی؛ آشنایی با جلسه تفسیر ۵ ساله قرآن در دزفول/باید قرآن‌خوان شویم تا به ضرورت جلسات تفسیر برسیم ؛مروری بر زندگی و آثار آیت‌الله قرشی/ پنج دور تفسیر قرآن طی ۲۵ سال تدریس؛ امام خمینی (ره) مفسر واقعی قرآن را شارح مقصود آیات می‌دانست؛ موانع انس و درک مفاهیم قرآن از دیدگاه امام خمینی(ره)؛ ویکی وحدت؛ تأويل و تمثيل‌گرايی و تكيه بر معرفت قلبی و ذوقی، مورد اجماع عرفاست
  2. . ویکی شیعه؛ دائره المعارف اسلامی
  3. . مَنْ‏ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ لَمْ يُؤْجَرْ فَإِنْ أَخْطَأَ كَانَ إِثْمُهُ عَلَيْهِ (شعيري، بى تا، ص49) مَنْ‏ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِب‏ (ابن بابويه، 1395، ج1، ص257) مَا آمَنَ بِي مَنْ‏ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي وَ مَا عَرَفَنِي مَنْ شَبَّهَنِي بِخَلْقِي وَ مَا عَلَى دِينِي مَنِ اسْتَعْمَلَ الْقِيَاسَ فِي دِينِي (ابن بابويه، 1376، ص6)
  4. . وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ‏؛ «و كسانى كه آنچه را دادند [در راه خدا] مى‏دهند، در حالى كه دلهايشان ترسان است [و مى‏دانند] كه به سوى پروردگارشان بازخواهند گشت» (مؤمنون/60)
  5. . ویکی شیعه؛ دانشنامه حوزه
  6. . قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏؛ «بگو: «پروردگار من فقط زشتكاريها را- چه آشكارش [باشد] و چه پنهان- و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است؛ و [نيز] اينكه چيزى را شريك خدا سازيد كه دليلى بر [حقّانيّت‏] آن نازل نكرده؛ و اينكه چيزى را كه نمى‏دانيد به خدا نسبت دهيد» (اعراف/33)
  7. . ویکی شیعه؛ امامت پدیا؛ تحمیل نظریه بیرونی به قرآن تفسیر به رأی است؛ برداشت بی‌ضابطه تفسیر به رای و موجب وهن قرآن است؛ باید میان تفسیر به رأی و تفسیر نوآورانه مرز گذاشت؛ تفسير به رأی و برداشت‌ نادرست از آيات عامل دوری از معنای اصلی قرآن است؛ تفسیر به رأی قرآن عامل بسیاری از انحرافات در جهان اسلام است
  8. . ویکی شیعه؛ تفسیر به رأی قرآن کریم، اغراء به جهل است؛ علامه طباطبايی تفسير با ابزار فهم بشری صرف را تفسير به رأی می‌دانست؛ بررسی دلايل عدم جواز فهم قرآن؛ تحميل علوم بر قرآن كريم در تفسير علمی، تفسير به رأی است؛ ترجمه و تفسير به رأی قرآن توسط شاعر موجب تحريف آن می‌شود؛ عدم ارتباط روح معنا و ظاهر آیات دلیل تفسیر به رای است؛ آيت‌الله معرفت تفسير قرآن با تكيه بر معانی ظاهری آيات را تفسير به رأی می‌دانست؛ فهم آيات قرآن نيازمند استفاده از قرائن علمی است؛ تفسير به رأی از نظر علامه طباطبايی مربوط به روش تفسير است؛ معیارهای تفسیر درست قرآن و تفاوت آن با تفسیر به رأی؛ پردازش اطلاعات اندک و نسبت دادن آن به قرآن حرام است/ تفاوت تفسیر، تأویل و تفسیر به رأی چیست؟؛ آیا عمل به ظواهر قرآن مصداق تفسیر به رأی است؟؛
  9. . وَ الْمَلَكُ عَلى‏ أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ؛ «و فرشتگان در اطراف [آسمان‏] اند، و عرش پروردگارت را آن روز، هشت [فرشته‏] بر سر خود بر مى‏دارند» (الحاقه/17)
  10. . فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ‏؛ «امّا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند، در گلستانى، شادمان مى‏گردند»(روم/15)
  11. . قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ‏: وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ؛ «بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار سپيده دم، (1)از شرّ آنچه آفريده، (2)و از شرّ تاريكى چون فراگيرد، و از شرّ دمندگان افسون در گره‏ها، و از شرّ [هر] حسود، آن گاه كه حَسَد ورزد» (فلق/5)
  12. . قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ‏ إِلهِ النَّاسِ‏ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ‏ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ‏«بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبودِ مردم، از شرّ وسوسه‏گر نهانى؛ آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند، چه از جنّ و [چه از] انس.» (ناس/6-1)
  13. . ویکی پدیا؛ رعایت قواعد تفسیر قطعا منجر به تفسیر به رای نمی‌شود/ اختلاف قرائت، اصل و اساسی ندارد؛ پرداختن به مسائل روز؛ ویژگی تفسیر جامع و اجتهادی/ جرئت «نمی‌دانم» را داشته باشیم؛ تفسیر به رأی در آیه خمس جایز نیست/خمس را محدود به غنائم جنگی نکنیم؛ تفسير به رأی از آسيب‌های موجود در حوزه قرآن است؛ قواعد تفسیری و قلب پاک؛ موانع تفسیر به رای/ داعش به قرآن پشت کرده است؛ ریشه انحراف جوامع اسلامی در هواپرستی و تفسیر به رأی قرآن است؛ نقد هرمنوتيك، مايه رونق دانش تفسير اسلامی است؛ استفاده از آیات محکم برای فهم متشابهات؛ مهمترین راه برای تفسیر قرآن؛ قرآن نيازمند تفسيری علمی است
  14. . وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ‏؛ «و بر سر آنها، دسته دسته پرندگانى «ابابيل» فرستاد» (فیل/3)
  15. . گونه‌شناسی تفسیر به رأی؛ از تطبیق با دستاوردهای علمی تا برداشت‌های غالیانه؛ محصول مطالعات میان‌رشته‌ای بدون روش‌شناسی تفسیر به رأی است؛ زیرسؤال بردن فضیلت امام(ع) در آیه نجوا، مصداق تفسیر به رأی است
  16. . فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ‏؛ «[هرگز،] به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مى‏كنم كه ما تواناييم» (معارج/40)
  17. . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ‏؛ «آيا از [حال‏] كسانى كه از بيم مرگ از خانه‏هاى خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نيافتى؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپاريد» آن گاه آنان را زنده ساخت. آرى، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‏كنند» (بقره/243)
  18. . وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏؛ و [ياد كن‏] آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى‏كنى؟» فرمود: «مگر ايمان نياورده‏اى؟» گفت: «چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.» فرمود: «پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره‏اى از آنها را قرار ده؛ آن گاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى‏آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.» (بقره/260)
  19. [در کتاب «ایقان» در تفسیر آیه شریفه (فلااقسم برب المشارق و المغارب)%5b2%5d بعد از آن که حمله به علمای تفسیر می‌کند که چرا آن را به مشرق‌ها و مغرب‌های کره زمین تطبیق کرده‌اند و پس از آن که «سماء» را به معنای آسمان دیانت تفسیر می‌کند و «شمس» و «قمر» را به معنای علوم و احکام و معارف الهی و طلوع آنها را به معنای ظهور ادیان و غروب آنها را به معنای ضلالت علما و نسخ شدن احکام شریعت سابق می‌گیرد می‌گوید: این است معنی آیه مبارکه (فلااقسم برب المشارق و المغارب). «زیرا که از برای هر شمسی از این شموس مذکوره (علوم و معارف هر مذهب) محل اشراق و غروب است، و چون علمای تفسیر بر حقیقت این شمس‌های مذکوره اطلاع نیافتند، لهذا در تفسیر این آیه معطل شدند».%5b3%5d .دانشنامه پژوهه]