ترساندن (مترادف)

مترادفات قرآنی ترساندن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «خوّف»، «حذّر»، «ارهب»، «انذر»، «اوعد».

مترادفات «ترساندن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
خوّف ریشه خوف مشتقات خوف
أَلَيْسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُۥ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦ وَمَن يُضْلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنْ هَادٍ
حذّر ریشه حذر مشتقات حذر
لَّا يَتَّخِذِ ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلْكَٰفِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ ٱللَّهِ فِى شَىْءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُوا۟ مِنْهُمْ تُقَىٰةً وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفْسَهُۥ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلْمَصِيرُ
ارهب ریشه رهب مشتقات رهب
وَأَعِدُّوا۟ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا۟ مِن شَىْءٍ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ
انذر ریشه نذر مشتقات نذر
وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَآ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَٰتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا قَالُوا۟ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ ٱلْعَذَابِ عَلَى ٱلْكَٰفِرِينَ
اوعد ریشه وعد مشتقات وعد
وَلَا تَقْعُدُوا۟ بِكُلِّ صِرَٰطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَٱذْكُرُوٓا۟ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَٱنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلْمُفْسِدِينَ

معانی مترادفات قرآنی ترساندن

«خوّف»

الخوف‏- يعنى از نشانه‏اى پيدا و ناپيدار منتظر چيزى مكروه و ناپسند شدن همانطور كه- رجاء اميدوارى و چشم داشت به چيزى دوست داشتنى است از روى نشانه‏اى خيالى يا معلوم.

نقطه مقابل- خوف- امن است كه در كارهاى دنيوى و اخروى هر دو بكار مى‏رود.

خداى تعالى گويد: و يرجون رحمته و يخافون‏ عذابه‏- 57/ اسراء) و كيف أخاف ما أشركتم و لا تخافون أنكم أشركتم بالله‏81/ انعام).

خداى تعالى گويد: تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا- 16/ سجده).

يعنى: (از استراحتگاه و جاى آرام خويش پهلو بر مى‏دارند و خداى خويش رابا بيم و اميد مى‏خوانند و ياد مى‏كنند).

و آيات‏ و إن‏ خفتم‏ ألا تقسطوا- 3/ نساء) و و إن‏ خفتم‏ شقاق بينهما-/ 35 نساء).

كه عبارت خفتم به عرفتم تفسير شده است و حقيقت اينستكه مى‏گويد: اگر پس از شناختن آنها بيم آن داشتيد كه اختلافى ميانشان واقع شود، و مراد از (خوف از خدا) نه آنچيزى است كه از ترس و بيم در خاطر انسان مى‏گذرد، مثل شعور و فهم ترسيدن از شير، بلكه مراد خود دارى از گناهان و برگزيدن طاعات خداست، لذا گفته شده- تخويف‏- از سوى خداى تعالى تشويق به پروا داشتن و دور شدن از گناهان است و كسيكه گناهان را ترك نكرده خائف نيست، خداى تعالى گويد:

ذلك‏ يخوف‏ الله به عباده‏- 16/ زمر).

خداوند مردم را از ترساندن شيطان و اهميت دادن بترساندن او نهى مى‏كند كه نترسند مى‏گويد:

إنما ذلكم الشيطان يخوف أولياءه فلا تخافوهم و خافون إن كنتم مؤمنين‏- 175/ آل عمران).

يعنى: از وسوسه‏هاى شيطانى فرمان مبريد و باو توجه نكنيد و آنها را پى نگيريد بلكه فرمانبرداريتان براى خدا باشد و توجه و قصدتان هم به سوى او.

تخوفناهم‏- يعنى آنها را مذمت كرد و عيبشان بر شمرد كه اقتضاى ترسيدن داشتن نقص و عيب است.

خداى تعالى گويد: و إني خفت الموالي من ورائي‏ 5/ مريم).

پس بيم و خوف زكريا از سرنوشت خاندان يعقوب اين بود كه نكند شريعت را رعايت نكنند و نظام دين را حفظ و نگهدارى ننمايند نه اينكه زكريا مى‏خواست وارثى براى مالش داشته باشد آنطورى كه پاره‏اى از جهال و نادانها گمان كرده‏اند.

دستاوردها و اموال دنيوى براى پيامبران عليهم السلام و در نظر آنها پست‏تر از آن است كه براى آنها بيمناك شوند.

خيفة- حالتى است كه از خوف بر انسان عارض مى‏شود.

خداى تعالى گويد: فأوجس في نفسه خيفة موسى قلنا لا تخف‏- 67/ طه).

يعنى: (موسى (ع) در ضميرش از تغيير حالت عصاى خويش به ترس افتاد، گفتم مترس كه تو خود برترى).

و گاهى خيفة- بجاى خوف بكار مى‏رود در آيات زير:

و الملائكة من خيفته‏- 13/ رعد) و تخافونهم كخيفتكم أنفسكم‏- 28/ روم)، عبارت، كخيفتكم‏، در آيه اخير، يعنى مثل بيم و هراسان از يكديگر.

مخصوص كردن لفظ خيفة- به نفس و جان كه در باره آنها بكار رفته براى توجه باين امر است كه خوف و ترس حالتى بود كه از آنها دور نمى‏شد.

(يعنى: پيوسته در نقص و كمبود عقل و روانى بودند چنانكه در آغاز تفسير اين واژه گفت- ترس نوعى نقص است).

تخوف‏- ظاهر شدن ترس از انسان، در آيه‏ أو يأخذهم على تخوف‏- 47/ نحل).

(آيا ناباوران به عذاب نمى‏انديشند كه ناگهان در حالت وحشت، و ترسشان آنها را در ميان مى‏گيرد).[۱]

«حذّر»

الحذر يعنى دورى كردن و احتراز از چيز ترسناك و هراس آور، مى‏گويند:

حذر حذرا و حذرته‏- (ترسيد و از او ترسيدم).

خداى تعالى گويد: (يحذر الآخرة- 9/ زمر).

و إنا لجميع‏ حذرون‏- 56/ شعراء) كه‏ حاذرون‏ هم خوانده شده.

(و يحذركم‏ الله نفسه‏- 187/ آل عمران). (خذوا حذركم‏- 71/ نساء).

(يعنى آنچه را از سلاح كه در آن ترساندن دشمن هست برداريد، و برگيريد).

(هم العدو فاحذرهم‏- 4/ منافقون) (دشمنان‏اند، از ايشان حذر كن).

(إن من أزواجكم و أولادكم عدوا لكم‏ فاحذروهم‏- 14/ تغابن).

(بعضى از همسران و اولادانتان دشمنانتان‏اند، از آنها بر حذر باشيد).

حذار- يعنى بر حذر باش مثل- مناع- يعنى مانع شود.[۲]

«ارهب»

الرهبة و الرهب‏: ترس و خوف با دور انديشى و احتياط و اضطراب، در آيات: (لأنتم أشد رهبة- 13/ حشر) و (جناحك من‏ الرهب‏- 32/ قصص) كه- الرهب‏- هم خوانده شده يعنى بيم و ترس.

(تمام آيه چنين است- لأنتم أشد رهبة في صدورهم من الله ذلك بأنهم قوم لا يفقهون‏- 13/ حشر- شما در دلهايشان از خدا پر مهابت‏تريد زيرا ايمان به خدا ندارند و نمى‏فهمند و از شما بيمناك مى‏شوند).

مقاتل‏ مى‏گويد: الرهب يعنى آستين، چنانكه روزى به صحرا رفتم تا تفسير درست رهب- را از عربهاى اصيل بدانم داشتم غذا مى‏خوردم كه عربى گفت: گفت‏ اى بنده خدا به من هم چيزى بده دستم را از غذا پر كردم كه به او بدهم گفت- ههنا فى‏ رهبي‏- يعنى اينجا در آستينم بريز.

معنى اول- رهب- در آيه: (جناحك من الرهب‏- 32/ قصص) صحيح‏تر است.

آيات: (رغبا و رهبا- 90/ انبياء) و (ترهبون‏ به عدو الله‏- 60/ انفال) و (و استرهبوهم‏- 116/ اعراف) يعنى به ترس و بيم وادارشان كرده.

و آيه: (و إياي‏ فارهبون‏- 40/ بقره) يعنى ترسيدند.

الترهب‏: در معنى به عبادت پرداختن، همان بكار بردن- رهبة است.

رهبانية: زياده روى در تحمل عبادات از فرط بيم و خوف.

و آيه: (و رهبانية ابتدعوها- 27/ حديد) رهبان‏- هم بصورت جمع و مفرد بكار مى‏رود.

آنكه رهبان را مفرد بداند به- رهابين‏- جمع مى‏بندد ولى واژه‏ رهابنة در معنى جمع باشد شايسته‏تر است.

إرهاب‏: ترسيدن شتران كه از- أرهبت‏- است.

الرهب من الابل- از همين معنى- إرهاب- است.

عرب مى‏گويد: رهبوت‏ خير من رحموت‏: (بيم داشتن و در صدد چاره بودن بهتر از مورد رحم قرار گرفتن و خوار شدن است).[۳]

«انذر»

نذر- يعنى در كارى كه پيش ميآيد انسان چيزي را بر خودش واجب كند كه در واقع واجب نيست، ميگويند- نذرت‏ لله أمرا- كاري را براي خدا بر خود نذر كردم كه انجام دهم. در آيه گفت:

إني‏ نذرت‏ للرحمن صوما- مريم/ 26 براي خداي رحمن بر خودم روزه‏اى نذر كرده‏ام. و گفت:

و ما أنفقتم من نفقة أو نذرتم من نذر- البقره/ 27 كه در همان معنى است.

إنذار- خبري است كه ترس و بيم در آن باشد چنانكه تبشير- اخباريست كه در آن سرور و شادى نهفته است. آيه:

فأنذرتكم نارا تلظى‏- الليل/ 14 و أنذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود- فصلت/ 13 و و اذكر أخا عاد إذ أنذر قومه بالأحقاف‏- الاحقاف/ 21 و و الذين كفروا عما أنذروا معرضون‏- الاحقاف/ 3 لتنذر أم القرى و من حولها و تنذر يوم الجمع‏- الانعام/ 92 و آيه‏ لتنذر قوما ما أنذر آباؤهم‏- يس/ 6 نذير- هم همان‏ منذر يا بيم دهنده است كه بر هر چيزي كه بيم دادن يا انذار در آن باشد واقع ميشود خواه انسان يا غير از انسان، در آيات:

إني لكم نذير مبين‏- هود/ 25 و إني أنا النذير المبين‏- الحجر/ 89 و و ما أنا إلا نذير مبين‏- الاحقاف/ 9 و و جاءكم النذير- فاطر/ 37 و نذيرا للبشر- المدثر/ 37 جمع نذير نذر است در آيه گفت: هذا نذير من النذر الأولى‏- النجم/ 56 يعنى اين بيم دهنده و پيامبر هم از همان پيامبران و بيم دهندگانى است كه قبلا بوده‏اند و گفت: كذبت ثمود بالنذر- القمر/ 23 و و لقد جاء آل فرعون النذر- القمر/ 41 و فكيف كان عذابي و نذر- القمر/ 16 فعل‏ نذرت‏- يعنى دانستم و دورى كردم.[۴]

«اوعد»

وعد هم در خوبى و هم در بدى مى‏باشد- وعدته‏ بنفع و ضر وعدا و موعدا و ميعادا- كه سه مصدر دارد يعنى او را به سود و زيان وعده دادم، اما- وعيد- فقط در بدى و شر و زيان است مصادرش- معاودة و تواعد- است خداى تعالى فرمود: إن الله‏ وعدكم‏ وعد الحق‏- ابراهيم/ 22 و أ فمن‏ وعدناه‏ وعدا حسنا- طه/ 86 و وعدكم الله مغانم كثيرة- الفتح/ 20 و وعد الله الذين آمنوا- المائده/ 9 و آيات ديگر و اما در مورد- شر و زيان آيات: و يستعجلونك بالعذاب و لن يخلف الله‏ وعده‏- الحج/ 47 چون براى رسيدن عذاب شتاب مى‏ورزيدند- وعده- در اينجا همان وعيد است.

قل أ فأنبئكم بشر من ذلكم النار وعدها الله الذين كفروا- الحج/ 72 و إن‏ موعدهم‏ الصبح‏- هود/ 81 و فأتنا بما تعدنا- الاعراف/ 70 و و إما نرينك بعض الذي‏ نعدهم‏- يونس/ 46 و فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله‏- ابراهيم/ 47 و الشيطان‏ يعدكم‏ الفقر- البقره/ 268 اما آن آياتى كه هر دو معنى را در بردارد مثل:

ألا إن وعد الله حق‏- يونس/ 55 اين وعده‏اى است در قيامت و آخرت و پاداش بندگان است اگر كارشان خير بوده پاداش نيكو و اگر شر بوده جزاى بدى خود را مى‏بينند.

موعد و ميعاد- هم مصدرند و هم اسم در آيه گفت: فاجعل بيننا و بينك موعدا- طه/ 58 و بل زعمتم ألن نجعل لكم موعدا- الكهف/ 48 و قل لكم ميعاد يوم‏- السبأ/ 30 و و لو تواعدتم‏ لاختلفتم في الميعاد- الانفال/ 42 و إن وعد الله حق‏- لقمان/ 33 اين وعده يعنى برانگيختن در قيامت.

إن ما توعدون‏ لآت‏- الانعام/ 134 و بل لهم موعد لن يجدوا من دونه موئلا- الكهف/ 58 اما آيات مربوط به- مواعدة:

و لكن لا تواعدوهن‏ سرا- البقره/ 235 و و واعدنا موسى ثلاثين ليلة- الاعراف/ 142 و واعدنا موسى أربعين ليلة- البقره/ 51 در اين دو آيه- ثلاثين و اربعين- مفعول هستند نه ظرف زمان يعنى پايان سى و چهل شب بر اين معنى آيه:

و واعدناكم‏ جانب الطور الأيمن‏- طه/ 80 و و اليوم‏ الموعود- البروج/ 2 كه اشاره‏اى به قيامت است مثل آيه:

لميقات يوم معلوم‏- الشعراء/ 38 اما آياتى كه از- ايعاد- يا وعيد يعنى ترساندن و بيم دادن بحث ميكند.

و لا تقعدوا بكل صراط توعدون‏ و تصدون عن سبيل الله‏- الاعراف/ 86 و ذلك لمن خاف مقامي و خاف‏ وعيد- ابراهيم/ 14 و فذكر بالقرآن من يخاف وعيد- ق/ 45 با عبارت- رأيت أرضهم‏ واعدة- يعنى در سرزمين آنها اميد سبزه و گياه هست، يوم‏ واعد- روزى كه دو حالت گرما و سرماى شديد دارد، وعيد الفحل سر و صداى حيوان مادينه اما در آيه: وعد الله الذين آمنوا تا ليستخلفنهم‏ تفسيرى از وعد است چنانكه در آيه: للذكر مثل حظ الأنثيين‏- النساء/ 176 تفسير وصيت است و: و و إذ يعدكم الله إحدى الطائفتين أنها لكم‏- الانفال/ 7 كه عبارت- أنها لكم‏ در آيه بدل از إحدى الطائفتين‏ است تقديرش اين است كه خداوند به شما وعده داده كه يكى از دو گروه يا خير و يا شر براى شما خواهد بود.

عدة از وعد است كه جمعش- عدات‏ است و وعد جمع ندارد مصدر است.

وعدت‏- دو مفعولى است كه مفعول دومش مكان يا زمان است يا كارى از كارها مثل- وعدت زيدا يوم الجمعه- و يا مكان كذا- يا و أن أفعل كذا- پس‏ أربعين ليلة در آيه گذشته جائز نيست كه مفعول دوم باشد زيرا- وعد- در أربعين واقع نمى‏شود بلكه پايان آن است و سخن جز با آن زمان صحيح نيست.[۵]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 649-647
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 460
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 112-111
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 308-307
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 468-645