تاج و تخت (مترادف)

مترادفات قرآنی تاج و تخت

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عرش»، «ارائک»، «سُرر».

مترادفات «تاج و تخت» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
عرش ریشه عرش مشتقات عرش
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى ٱلْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُۥ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِىٓ إِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ ٱلسِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ ٱلْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّيْطَٰنُ بَيْنِى وَبَيْنَ إِخْوَتِىٓ إِنَّ رَبِّى لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلْعَلِيمُ ٱلْحَكِيمُ
ارائک ریشه ارک مشتقات ارک
مُّتَّكِـِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلْأَرَآئِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا
سُرر ریشه سرر مشتقات سرر
عَلَىٰ سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ

معانی مترادفات قرآنی تاج و تخت

«عرش»

العَرْش‏: در اصل چيزى است كه سرش پوشيده و سقف دارد، جمع آن- عُرُوش‏.

گفت: (وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها- 259/ بقره). (سقف‏هايش و سپس ديوارهايش بر روى آن فرود آمد) و از اين معنى عبارت: عَرَشْتُ‏ الكَرْمَ- است يعنى براى تاك و درخت انگور داربست ساختم.

عَرَّشْتُهُ‏: شكلى سقف مانند برايش قرار دادم كه آن را- معرّش گويند.

در آيات: (مَعْرُوشاتٍ‏ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ‏- 141/ انعام) (وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ‏- 68/ نحل) (وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ‏- 137/ اعراف) ابو عبيدة: گفته است- يَعْرِشُونَ‏ در آيه اخير- يبنون- است. يعنى: آنچه مى‏سازد و بنا مى‏كنيد. اعْتَرَشَ‏ العنبَ: تاك را بر دار بست بالا برد.

العَرْش‏: چيزى است مثل هودج و تخت روان براى زن كه شبيه دار بست تاك است. عَرَّشْتُ‏ البئرَ: براى چاه سايبان و عريش ساختم. جايگاه زمامدار هم اعتبار اينكه‏ بر بلندى قرار دارد- عَرْش‏- ناميده شده، در آيات: (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى‏ الْعَرْشِ‏- 100/ يوسف) (أَيُّكُمْ يَأْتِينِي‏ بِعَرْشِها- 41/ نمل) (أَ هكَذا عَرْشُكِ‏- 42/ نمل) واژه- عَرْش- براى بزرگى و قدرت و كشور دارى هم كنايه شده است: فلانٌ ثُلَ‏ عَرْشُهُ‏: عزّت و قدرتش از دست رفت و هلاك شده.

روايت شده كه عمر (رض) را در خواب ديدند و به او گفته شد پروردگارت با تو چه كار كرد؟ گفت: اگر رحمتش بمن نمى‏رسد هلاك شده بودم.

«و روي‏ أنّ عمر رضي اللَّه عنه رؤي في المنام، فقيل: ما فعل بك ربّك؟ فقال: لو لا أن تداركني برحمته لَثُلَ‏ عَرْشِي‏».

عَرْشُ‏ اللَّهِ: چيزى است كه در حقيقت بشر آن را نمى‏شناسد و نمى‏داند مگر بوسيله اسم آن و اين چنين نيست كه اوهام و خيالات عامّه مردم به آن توجّه كرده و پنداشته‏اند، زيرا اگر آنچنان باشد بايستى عرش حامل خداى، كه متعالى از آن است باشد نه محمول.

خداى تعالى گويد: (إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ‏- 41/ فاطر)قومى گفته‏اند- عَرْش همان فلك الأعلى‏ است و كرسى فلك ستارگان و به‏ روايتى كه از رسول اللَّه (ص) رسيده است استدلال كرده‏اند كه فرمود

«ما السّماوات السّبع و الأرضون السّبع في جنب الكرسيّ إلّا كحلقة ملقاة في أرض فلاة) (آسمانها و زمين هفتگانه در جنب كرسى نيستند مگر مانند حلقه‏اى كه در صحرايى فراخ و وسيع افتاده باشد). كرسى هم در برابر عرش آنچنان است.

در آيه: (وَ كانَ‏ عَرْشُهُ‏ عَلَى الْماءِ- 7/ هود) گاهى مبنى بر اين است كه عرش از آغاز ايجاد و پيدايشش بر آب برآمده است، و در آيات:

(ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ- 15/ بروج) (رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ‏- 15/ غافر) آيه اخير، يعنى خداوندى كه بلند مرتبه و صاحب عرش و هر چيزى است كه در حكم آن باشد كه گفته شده اشاره‏اى است به شكوهمندى و قدرت او نه اينكه اشاره به جايى براى او باشد كه او از اين متعالى است.[۱]

«ارائک»

أريكة يا حجله روى تخت، جمعش (أرائك‏) است، ناميدن حجله و تخت به اريكه يا از اين جهت است كه ارائك در زمينى ساخته مى‏شود كه درخت (أراك‏) در آنجا مى‏رويد و از آن درخت ساخته مى‏شود، و يا از اين جهت كه تخت و اريكه جاى نشستن و اقامت است چنانكه گفته‏اند- أَرَكَ‏- بالمكان‏ أُرُوكاً- و اصل أروك بمعناى اقامت و نشستن بر درخت اراك است. و سپس به اقامت در ساير مكانها نيز لفظ (اراك) طلاق شده است.[۲]

«سُرر»

الإسْرَار، يعنى پنهان داشتن، نقطه مقابل اعلان: آشكار كردن.

خداى تعالى گويد: (سِرًّا وَ عَلانِيَةً- 274/ بقره) و (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ‏ وَ ما يُعْلِنُونَ‏- 77/ بقره).

و آيه: (وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ‏- 13/ ملك) (سخنان را پنهان كنيد يا آشكارا) واژه- سرّ- در مخفى كردن مواد محسوس و مادّيّات يا معانى، هر دو به كار مى‏رود.

و- السّرّ: سخن پوشيده و پنهان در دل، خداى تعالى گويد: (يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏- 7/ طه) و (أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ‏- 78/ توبه).

سَارَّه‏: سفارشش كرد كه پنهانش دارد.

تَسَارَّ القومُ: آن قوم پنهانى با هم سخن گفتند.

در آيه: (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ- 54/ يونس) يعنى: پشيمانى را كتمان داشتند، گفته شده اظهارش كردند به دلالت آيه: (يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا- 27/ انعام).

(در آن آيه ندامت و پشيمانى اظهار شده است كه واى بر ما كاش ما را به دنيا باز مى‏گرداندند و ديگر آيات خداى را تكذيب نمى‏كرديم) كه اين طور نيست زيرا پشيمانى و ندامتى كه پنهانش داشته‏اند و در آيه (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ- 54/ يونس) گفته شده، اشاره به آن چيزى كه اظهار كرده‏اند نيست كه در آيه: (يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا- 27/ انعام) آمده است.

أَسْرَرْتُ‏ إلى فلان حديثا: سخن را پنهانى به او رساندم.

در آيات: (وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُ‏- 3/ تحريم) و (تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ- 1/ ممتحنه) يعنى به محبّتى كه در دل نسبت به آنها دارند آگاه‏شان نموده‏اند و اين معنى به- يظهرون- يعنى‏ دوستى را بر آنان آشكار مى‏كنند تفسير شده است و اين معنى صحيح است زيرا- إسْرَار- سرّ گفتن به غير اقتضاء، آشكار كردن آن است براى كسيكه راز به او مى‏رسد هر چند كه معنى صحيح- سرّ- اينستكه كسى آن را از غير خويش پنهان دارد پس وقتى مى‏گويند- أَسْرَرْتُ‏ الى فلان- از جهتى پنهان داشتن و از جهتى ديگر اظهار كردن آن را، اقتضاء مى‏كند و بر اين اساس، آيه: (وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ‏ إِسْراراً- 9/ نوح) است.

سِرّ- به طور كنايه يعنى نكاح، به جهت اين كه پوشيده و مخفى از نظرها انجام مى‏شود (نكاح دو معنى حقيقى و مجازى دارد:

1- عقد ازدواج و همسرى كه آشكار است.

2- مقاربت كه مخفى و پوشيده از انظار ديگران است).

سرّ: به طور استعاره در مورد خالص و پاك بودن چيزى به كار مى‏رود مثل عبارت: هو من‏ سِرّ قَوْمِهِ: او از پاكان قوم خويش است.

سِرُّ الوادي و سِرَارَتُه‏: جاى خوش آب و هواى دره كوهستان.

سُرَّة البطن‏ نافى كه نوزاد بعد از بريدن نافش باقى مى‏ماند و در قسمت پوست شكم پوشيده مى‏شود.

سُرّ و سُرَر: آنچه كه از چيزى قطع مى‏شود.

أَسِرَّة الرَّاحَة: خطوط ميانى كف دست.

أَسَارِير الجبهة: خطوط پيشانى.

سَرَار: روزى كه در آخر ماه، قمر پوشيده است و ديده نمى‏شود.

سُرُور: شادمانى و آنچه كه از شادى در خاطر پوشيده است (شادى تازه روئى و شادمانى).

خداى تعالى گويد: (وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً- 11/ انشقاق) (يعنى تازه روئى وشادمانى).

و آيه: (تَسُرُّ النَّاظِرِينَ‏- 69/ بقره) (بينندگان را شادمان مى‏دارد) و در باره بهشتيان مى‏گويد: (يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ‏ مَسْرُوراً- 9/ انشقاق).

آگاهى بر اين امر است كه سرور در آخرت، ضدّ سرور دنيائى است‏

سَرِير:چيزى است كه شادمانه بر آن مى‏نشينند (تخت) زيرا سرير براى منعمين است و جمع آن‏ أَسِرَّة و سُرُر است، خداى تعالى گويد (مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ- 20/ طور).

و (فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ- 13/ غاشيه) و (وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ‏- 34/ زخرف).

سَرِير المَيِّت: تابوت، تشبيه ظاهرى به تخت است كه به خاطر فال نيك زدن براى‏ شادى روح ميّت چنين گفته‏اند كه ميّت با رجوع به جوار و پيشگاه خداى تعالى به شادى مى‏رسد و به خاطر خلاصى او از زندان دنيائيش كه پيامبر (ص) به آن اشاره فرموده كه‏ (الدُّنْيا سِجْنُ المُؤمِن) يعنى: (دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است).[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 580-577
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 169-168
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 204-201