بی نیاز (مترادف)

مترادفات قرآنی بی نیاز

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غنی»، «صمد».

مترادفات «بی نیاز» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
غنی ریشه غنی مشتقات غنی
لِلْفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحْصِرُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِى ٱلْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ ٱلْجَاهِلُ أَغْنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَٰهُمْ لَا يَسْـَٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُوا۟ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ
صمد ریشه صمد مشتقات صمد
ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ

معانی مترادفات قرآنی بی نیاز

«غنی»

الغِنَى‏، در گونه‏ها و اقسامى مختلف بكار مى‏رود:

اوّل- در معنى بى‏نيازى مطلق و اين نيست مگر براى خداى تعالى و همانست كه در آيات زير بيان شده است:

(إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُ‏ الْحَمِيدُ- 64/ حجّ) (أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُ‏ الْحَمِيدُ- 15/ فاطر) دوّم- كم نيازى و احتياجات كم و اندك و همانست كه در آيه: (وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏- 8/ ضحى) اشاره شده است و اين همان غنايى است كه در سخن پيامبر (ص) يادآورى شده است كه فرمود:

«الغنى، غنى النّفس». (بى‏نيازى واقعى، عزّت نفس و بى‏نيازى روحى و نفسانى است) سوّم- غنى- در معنى زيادى دستآورده‏ها بر حسب گونه گونى مردم، مثل آيات: (وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ‏

- 6/ نساء) (الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ

- 93/ توبه) (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ- 181/ آل عمران)اين مطلب، يعنى مفهوم آيه اخير را وقتى كه آيه: (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً- 245/ بقره) نازل شد گفتند (يعنى خدا از ما قرض مى‏خواهد؟ و اين مطلب نهايت كوتاه بينى چنان كسان را مى‏رساند كه يارى و وام دادن به مستضعفين را بحساب قرض و وام دادن به ذات خدا تلقّى كردند). و آيه: (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ‏- 273/ بقره) داراى عزّت نفس و بى نيازى معنوى هستند بطوريكه شخص نادان آنها را اغنياء مى‏پندارد زيرا در آنها پارسائى و خوددارى از حرام و لطف و مهربانى مى‏بينند و بر اين معنى است سخن پيامبر عليه السّلام به «معاذ بن جبل»كه فرمود:

«خذ من اغنيائهم و ردّ فى فقرائهم».

(از اغنياء و بى‏نيازان‏شان بگير و به نيازمندانشان رد كن).

و اين معنى همانست كه شاعر گويد: (قد يكثر المال و الانسان مفتقر(مال فراوان مى‏شود ولى انسان نيازمند) غَنَيْتُ‏ بكذا غِنْيَاناً و غِنَاءً و اسْتَغْنَيْتُ‏ و تَغَنَّيْتُ‏ و تَغَانَيْتُ‏: صور افعال اين فعل است، يعنى از آن بى نياز شدم و به آن بسنده كردم، خداى تعالى گويد: (وَ اسْتَغْنَى‏ اللَّهُ‏- 6/ تغابن) (وَ اللَّهُ‏ غَنِيٌ‏ حَمِيدٌ- 16/ تغابن) (اغنانِي‏ بكذا و أَغْنَى‏ عنه كذا: وقتى است كه او را كفايت كند.

در آيات: (ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ‏- 28/ حاقّه)(ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ‏- 2/ مسد)(لَنْ‏ تُغْنِيَ‏ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً- 10/ آل عمران)(ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ‏- 207/ شعراء) (لا تُغْنِ‏ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ‏- 23/ يس)(وَ لا يُغْنِي‏ مِنَ اللَّهَبِ‏- 31/ مرسلات)

الغَانِيَة: زنى كه در برابر شوهرش از زينت و آرايش بى‏نياز است يا بخاطر زيبائيش مستغنى از زيور و زينت است.

غَنَى‏ فى مكان كذا: وقتى است كه كسى ماندنش در جايى طولانى شود و از غير آن مكان بى نياز باشد در آيه: (كَأَنْ لَمْ‏ يَغْنَوْا فِيهَا- 92/ 1/ اعراف)

مَغْنِيّ‏: براى اسم مكان و مصدر هر دو هست.

غَنَّى‏، أُغْنِيَةً و غِنَاءً: آواز خواند، گفته شده- تَغَنَّى‏ به معنى استغنى- است و حديث‏ پيامبر عليه السّلام كه فرمود: «من لم‏ يَتَغَنَ‏- بالقرآن»[۱]

«صمد»

الصَّمَد: بزرگوارى، كه در كارها به او توجّه مى‏شود و به سوى او قصد مى‏شود.

صَمَدَ صَمْدَهُ‏: در حالى كه به او اعتماد داشت قصد او كرد و به او توجّه كرد.

گفته شده- صَمَد- چيزى است كه تو خالى نباشد و آنچه تو خالى نباشد دو چيز است: اوّل- چيزى كه مادون انسان باشد، مثل: جمادات.

دوّم- آنچه از انسان برتر و متعالى‏تر باشد، مثل خداى بارى و فرشتگان. و مقصود از آيه: (اللَّهُ‏ الصَّمَدُ- 1- اخلاص) آگاه و هشدارى است كه خداى بارى بر خلاف كسى است كه برايش الوهيّت قائلند و اثبات مى‏كنند، و مثل اين معنى را در آيه:

(وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ‏- 75/ مائده) اشاره نموده است‏[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 721-717
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 420