انتقام گرفتن (مترادف)

مترادفات قرآنی انتقام گرفتن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عاقب»، «انتقم»، «انتصر».

مترادفات «انتقام گرفتن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
عاقب ریشه عقب مشتقات عقب
وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا۟ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِۦ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّٰبِرِينَ
انتقم ریشه نقم مشتقات نقم
وَمَا نَقَمُوا۟ مِنْهُمْ إِلَّآ أَن يُؤْمِنُوا۟ بِٱللَّهِ ٱلْعَزِيزِ ٱلْحَمِيدِ
انتصر ریشه نصر مشتقات نصر
وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلْبَغْىُ هُمْ يَنتَصِرُونَ

معانی مترادفات قرآنی انتقام گرفتن

«عاقب»

العَقِب‏: پشت پا كه- عَقْب‏- هم گفته شده، جمعش‏ أَعْقَاب‏ است، روايت شده است كه: «ويل‏ للأَعْقَاب‏ من النّار» چه دردمند است پيامدهاى آتش عذاب).

عَقِب‏: در باره فرزند و فرزند فرزند، استعاره شده است خداى تعالى مى‏گويد: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي‏ عَقِبِهِ‏- 28/ زخرف)

عَقِبُ‏ الشّهرِ: پايان ماه. جاء في عَقِبِ الشّهرِ: آخر ماه آمد.

جاء فى‏ عَقِبِهِ‏: وقتى است كه چيزى از او باقى مانده باشد.

رجع على‏ عَقِبِهِ‏: وقتى است كه به عقب برگردد.

انقلب على‏ عَقِبَيْهِ‏: مثل عبارت- رجع على حافرته- است يعنى عقب گرد كرده و مثل آيه: (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً- 64/ كهف).

(حضرت موسى و همراهش بر نشانه‏هاشان با پى جويى بازگشتند) رجع عوده على بدئه: به آغاز راه و اوّلش بازگشت، آيات:

(وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا- 71/ انعام)(انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ‏- 144/ آل عمران) (وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏- 144/ آل عمران) (نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏- 48/ انفال)(فَكُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ‏- 66/ مؤمنون)

عَقَبَهُ‏: مثل واژه‏هاى- دَبَرَهُ و قَفَاهُ- است يعنى پشت سرشان آمد. عُقْب‏ و عُقْبَى‏:

هر دو واژه اختصاص به ثواب پاداش خير و نيكو دارد، مثل آيات: (خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً- 44/ كهف) (أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ- 22/ رعد) ولى واژه- عَاقِبَة- اگر بدون اضافه باشد مخصوص ثواب است مثل آيه: (الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏- 128/ اعراف).

امّا واژه- عاقبة- در حال اضافه شدن، در عقوبت و مجازات بكار مى‏رود، مثل آيه: (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا- 10 روم).

و سخن خداى تعالى كه: (فَكانَ‏ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ- 17/ حشر) و اين معنى در واژه- عاقبة- اگر بصورت استعاره و نقطه مقابلش و ضدّش نباشد نيز صحيح است مثل آيه: (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏- 21/ آل عمران) يعنى- عاقبة استعاره از- عذاب اليم باشد (پاداش ستمگران يعنى ابليس و كسى كه از روشهاى شيطانى پيروى مى‏كند اين است كه سر انجامش جاودانگى در دوزخ است). عُقُوبَة، مُعَاقَبَة و عِقَاب‏: هر سه ويژه عذاب است، در آيات (فَحَقَّ عِقابِ‏- 14/ ص) (شَدِيدُ الْعِقابِ‏- 196/ بقره) (وَ إِنْ‏ عاقَبْتُمْ‏ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ‏ بِهِ‏- 126/ نحل)(وَ مَنْ‏ عاقَبَ‏ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ‏ بِهِ‏- 60/ حجّ) (هر كس بايستى باندازه‏اى كه عقوبت شده است عقوبت كند ولى اگر بر او ستم كنند خداوند او را بر ظالم پيروزيش دهد).

تَعْقِيب‏: آوردن چيزى از پى ديگرى.

عَقَّبَ‏ الفرسُ في عدوه: آن است از دويدنش عقب ماند.

در آيه: (لَهُ‏ مُعَقِّباتٌ‏ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ‏- 11/ رعد) فرشتگانى او را در حالى كه نگهدارش هستند دنبال مى‏كنند.

و در آيه: (لا مُعَقِّبَ‏ لِحُكْمِهِ‏- 41/ رعد)يعنى هيچكس او را تعقيب نمى‏كند و از فعلش پى جوئى نمى‏كند، اين معنى از عبارتى است كه مى‏گويند:

عَقَّبَ‏ الحاكمُ على حكم من قبله: در وقتى كه حاكم از حكم قبلى پيروى كند، شاعر گويد:و ما بعد حكم اللّه تعقيب‏ (بعد از حكم و فرمان خداى پيروى كردن از حكم غير جايز نيست) جايز است كه معنى فوق نهى مردم از خوض و فرو رفتن در گفتگو از حكم و حكمت خداى در وقتى كه بر آنها پوشيده است باشد حكم اين موضوع مثل نهى از خوض كردن در اسرار (قدر) است.

آيه: (وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ‏ يُعَقِّبْ‏- 10/ نمل) به پشت سرش توجّه نكرده است. اعْتِقَاب‏: در آمدن چيزى از پى چيز ديگر مثل از پى هم در آمدن شب و روز.

عُقْبَة: دو تركه بر پشت ستور سوار شدن.

عُقْبَةُ الطّائرِ: بالا و پائين رفتن پرنده.

اعقَبَهُ‏ كذا: آن را جانشين و وصىّ خود گردانيد، در آيه گفت: (فَأَعْقَبَهُمْ‏ نِفاقاً- 77/ توبه)شاعر گفت:له طائف من جنّة غير مُعْقِبٍ‏ جنّه: حالتى است از بيهوشى كه هشيارى در پى ندارد. فلان لم‏ يُعْقِبْ‏: بدون فرزند است و فرزنددار نشده است.

أَعْقَابُ‏ الرّجلِ: فرزندان مرد. لغت شناسان گفته‏اند در معنى أعقاب- فرزند دختر (نوه دخترى) داخل نمى‏شود زيرا دختر نسب و تبارى را در پى ندارد ولى هر گاه مرد ذرّيه‏اى داشته باشد اولاد دختر (نوه دخترى) در معنى آن داخل مى‏شود

امرأةٌ مِعْقَابٌ‏: زنى كه يكبار پسر مى‏زايد. و يك بار دختر.

عَقَبْتُ‏ الرّمحَ: سر نيزه را با نى محكم كردم، مثل- عصبته: با زه بستمش. عَقَبَة: راه دشتوار در كوهستان، جمع آن- عُقُب‏ و عِقَاب‏ است. عُقَاب‏: چون سوى شكار بسرعت‏ مى‏رود چنين ناميده شده، پرچم هم در صورت و شكل، به- عُقَاب- تعبير شده است مثل نام پرچم جنگى پيامبر (ص) و نيز سنگ دو طرف چاه و بند گوشواره.

يَعْقُوب‏: كبك نر، چون با جست و خيز مى‏دود (مثل دويدن زاغ و كلاغ).[۱]

«انتقم»

نَقِمْتُ‏ الشي‏ءَ و نَقَمْتُهُ‏- آن چيز را زشت شمردم و بد دانستم يا با زبان و يا با عقوبت دادن و انكار آن. خداى تعالى فرمود:

وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ‏- التوبه/ 74 و وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ‏- البروج/ 8 و هَلْ‏ تَنْقِمُونَ‏ مِنَّا- المائده/ 59 نِقْمَة- همان عقوبت است.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِ‏- الاعراف/ 136 و فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا- الروم/ 47 و فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‏- الزخرف/ 25[۲]

«انتصر»

نَصْر و نُصْرَة يعنى يارى و معاونت در آيه گفت:

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ‏- الصحف/ 13 و إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏- القصص/ 1 وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ‏- الانبياء/ 68 و إِنْ‏ يَنْصُرْكُمُ‏ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ‏- آل عمران/ 160 و وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ‏- البقره/ 250 و وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‏- الروم/ 47 و إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا- الغافر/ 51 و وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ- التوبه/ 74 و وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ نَصِيراً- النساء/ 45 و ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ- البقره/ 107 و فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ‏ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- الأحقاف/ 28 يعنى، چرا معبودانى كه بآنها تقرب ميجستند ياريشان نكردند!؟) و ساير آياتى از قبيل آيات فوق، يارى و نصرت خداوند بخوبى روشن است‏ اما يارى‏ او و دورى كردن از نواهى اوست، در آيه فرمود:

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ‏ يَنْصُرُهُ‏- الحديد/ 25 و إِنْ‏ تَنْصُرُوا اللَّهَ‏ يَنْصُرْكُمْ‏- محمد/ 7 و كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ‏- الصف/ 14 انْتِصَار و اسْتِنْصَار- يارى خواستن است فرمود:

وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ‏ يَنْتَصِرُونَ‏- الشورى/ 39 و وَ إِنِ‏ اسْتَنْصَرُوكُمْ‏ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ‏ النَّصْرُ- الانفال/ 72 و وَ لَمَنِ‏ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ‏- الشورى/ 41 و فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ‏ فَانْتَصِرْ- القمر/ 10 (اين آيه دعاى حضرت نوح است كه در برابر قوم جفاكارش از خداوند يارى ميطلبد) در اين آيه از واژه- انتصار- بجاى- نصر و نصرت بكار رفته و نگفته است- انصر- ياريم كن، تا آگاهى و هشدارى باشد بر اينكه- نصر و نصرت- به شخص بر ميگردد اما- فانتصر- يعنى آنچه از يارى به من ميرسد در حقيقت يارى تو و دين تو است زيرا من به امر تو دعوت نمودم پس اگر ياريم كنى خود را و دينت را يارى نموده‏اى.

تَنَاصُر- همان تعاون و هميارى است. گفت:

ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ‏- الصافات/ 25 چه شده است كه هميارى نداريد.

نَصَارَى‏- اصحاب حضرت عيسى عليه السّلام هستند كه گفته اين نام از آيه:

كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ‏ أَنْصارِي‏ إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ‏- آل عمران/ 52 و نيز گفته‏اند نصارى- به نام قريه‏ نَصْرَان‏- منسوب است- نَصْرَانِيّ‏- همين نسبت را ميرساند و جمعش- نَصَارَى‏- است.

قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ‏ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ- البقره/ 113 نُصِرَ أرضُ بنى فلانٍ- يعنى زمين آنها باران خيز است. زيرا- مطر- كه همان باران است- نُصْرَةُ الأرضِ- نَصَرْتُ‏ فلاناً- به او بخشش نمودم، كه اين معني يا از- همان- نَصْرُ الأرض- و يا از يارى و كمك مشتق شده.[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 626-622
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 393
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 349-346