آزمایش (مترادف)

مترادفات قرآنی آزمایش

راه‌هاى گوناگون براى پى بردن به حقيقت چيزى؛ عملى كه براى كشف موضوعى يا روشن ساختن حقيقتى انجام مى‌شود مانند اعمال آزمايشگاه‌ها[۱]. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اِمتَحَنَ»، «بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً»، «فَتَنَ».

مترادفات «آزمایش» در قرآن

واژه مشاهده ریشه و مشتقات نمونه قرآنی
اِمتَحَنَ ریشه و مشتقات محن
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَٰتَهُمْ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمْتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ
بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً ریشه و مشتقات بلو
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى ٱلْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
فَتَنَ ریشه و مشتقات فتن
يَوْمَ هُمْ عَلَى ٱلنَّارِ يُفْتَنُونَ

معانی مترادفات قرآنی آزمایش

«امتحن»

مَحْن‏ و امْتِحَان‏ مانند- ابتلاء- است خدا فرمود (فَامْتَحِنُوهُنَ‏) كه در واژه ابتلاء توضيح داده شد و گفت: أُولئِكَ الَّذِينَ‏ امْتَحَنَ‏ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏- الحجرات 3. مثل آيه‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً. و اين همان معنى آيه: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏- الاحزاب/ 33 است‏.[۲]

«بلی»

كهنه شد، مى‏گويند: بَلِيَ‏ الثّوب‏ بَلًى‏ و بَلَاءيعنى آن جامه و لباس كهنه شد، بكسى كه سفر كرده است مى‏گويند- بَلَاهُ‏ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى‏ أَبْلَاهُ‏ السّفرُ).

و بَلَوْتُهُ‏- او را آزمودم، مثل اينست كه از زيادى آزمايش خسته‏اش كردم و آيه بعد اينطور خوانده شده (هُنالِكَ‏ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) يعنى حقيقت كار هر نفسى و هر كسى را مى‏شناسيم و لذا گفته مى‏شود- أَبْلَيْتُ‏ فلانا- يعنى- اختبرته- او را آزمودم و با آزمايش باو آگاهى يافتم و گفته مى‏شود غم و اندوه نيز- بَلَاء- ناميده شده، از آن جهت كه جسم را فرسايش مى‏دهد، خداى تعالى گويد: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏- 155/ بقره) و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:

اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.

دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف، هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:

اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.

دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ‏- 31/ محمّد) (ناپايداران و كوشندگانتان را در آزمايشات و ابتلائات باز شناسيم).

سوّم- اينكه آزمون خداى تعالى از بندگان گاهى با مسرّت و سرورست تا سپاس گزارند و شكر كننده و گاهى نيز با ضررها و زيان‏هاست تا پايدارى و صبر پيشه كنند[1] پس محنت و منحت يعنى زحمت و رحمت، يا كوشش با رنج و كشش با بخشش، همگى آزمون و بلاء است.

پس رنج و محنت صبر، افزون‏تر از بخشش شكر آفرين است ولى قيام كردن بر حقّ شكر گزارى و از اينروى در آسايش بودن و نعمت داشتن بلائى و آزمايشى است بس بزرگتر، لذا عمر گفت‏

«بُلِينَا بالضّرّاء فصبرنا و بُلِينَا بالسّرّاء فلم نصبر».

(به سختى‏ها مبتلا شديم صبر كرديم ولى با شاديها آزمايش شديم پايدار نبوديم و صبر نكرديم).

و لذا امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد:

(من وسّع عليه دنياه فلم يعلم أنّه قد مكر به‏ فهو مخدوع عن عقله).

(كسى كه دنيايش بر او فراخ و پر نعمت شد، و نفهميد كه آنها او را مى‏فريبند او بخدعه و فريب عقلش دچار شده است).

و خداى فرموده: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- 35/ انبياء) و (وَ لِيُبْلِيَ‏ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً- 17/ انفال) و خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) (در باره بنى اسرائيل است) و اين معنى در آيه اخير بد و امر بر مى‏گردد يا بسوى محنت و سختى كه گفت (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ‏- 49/ بقره) و يا به نعمت و لطفى كه باعث نجاتشان شده، و همچنين فرمود (وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ‏- 33/ دخان) كه به هر دو امر اشاره مى‏كند، چنانكه قرآنش را وصف كرد و گفت (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ- 44/ فصّلت).

وقتى كه گفته مى‏شود- ابْتَلَى‏ فلان كذا و أَبْلَاهُ‏- اين ابتلاء متضمّن دو امر است:

اوّل- اينكه شناختن حال او بخودش و آگاهى بر آنچه را كه نمى‏داند و برايش مجهول است.

دوّم- ظهور و نماياندن خوبى يا بدى و يا نيكوكارى و زشتكاريش. چه بسا كه در آزمايش يكى از اين دو موضوع يا تنها يكى از آنها مورد نظر باشد پس اگر در باره آزمون خداى گفته شود- بَلَا كذا أو أَبْلَاهُ‏- او را آزمايش كرد يا مبتلا كرد، مقصود از آن چيزى نيست مگر ظهور و نمايان شدن نيكى و زشتى او بدون اينكه شناختن حال يا آگاهى به نادانسته‏هاى كارش در ميان باشد، زيرا خداوند علّام الغيوب است.

و بر اين معنى فرمايد: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‏- 124/ بقره) (خداوند ابراهيم (ع) را با سخنانى و فرمانى چند بيازمود و آن را فرو نگذاشت و به إتمام رساند و گفت من ترا براى مردم پيشواى در دين قرار دادم او گفت آيا از فرزندان من هم، خداوند گفت عهد من در دين به ستمكاران نمى‏رسد كه- أتمّهنّ- در آيه امامت ابراهيم (ع) پس از پيامبرى است).

أَبْلَيْتُ‏ فلانا يمينا- در وقتى بكار مى‏رود كه كسى را با سوگند بيازمائى و او را در معرض آن قرار دهى.

بَلَى‏، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى، مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- 80/ بقره) (بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مى‏كند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.

يا اينكه‏ بَلَى‏ در جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى‏- 172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مى‏كند ولى واژه- نعم- در پاسخ استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ‏- 28/ نحل) (آيا وعده خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.

امّا اگر گفته شود ما عندى شي‏ء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او را رد كرده‏اى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و تأكيد كرده‏اى، يعنى كه نيست.

خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ‏- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى‏- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏- 50/ غافر).[۳]

«فتن»

اصل- فَتْن‏- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:

يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ‏ (13 ذاريات). ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ‏ (14 ذاريات) يعنى عذابتان را بچشيد. مثل آيات: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ‏ (56/ نساء). النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها ... (46/ غافر). و گاهى آنچه را كه از آن عذاب حاصل ميشود فتنه مى‏نامند پس در آن‏ مورد بكار ميرود، مثل آيه‏ أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه).

و زمانى- فتنه- به معنى آزمون است، مثل آيه: وَ فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً (40/ طه).

واژه- فِتْنة- مثل واژه- بلاء- است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند ولى معنى فتنه و بلا- در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، در باره هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء). و در مورد سختى و شدت گفت: إِنَّما نَحْنُ‏ فِتْنَةٌ (102/ بقره). وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره). وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقره). و گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‏ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه). يعنى مرا گرفتار منماى و عذابم مكن، و اين مطلب را از آن جهت گفتند كه در بليه و عذاب افكنده شدند، و در آيه گفت: فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ‏ يَفْتِنَهُمْ‏ (83/ يونس) يعنى به بلايا، مبتلا و عذابشان مى‏نمايد. و گفت: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ‏ يَفْتِنُوكَ‏ (49/ مائده).

وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ‏ (73/ اسراء). يعنى: تو را با منصرف كردن از آنچه كه به تو وحى شده است در بليه و سختى مى‏افكنند. و آيه: فَتَنْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ (14/ حديد) يعنى نفس و جانتان را در بليه و عذاب افكنديد و بر اين اساس: آيه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (25/ انفال) و در آيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28/ انفال) فرزندان و اموال را در اين آيه به اعتبار آنچه را كه از آزمودن آنها به انسان ميرسد «فِتْنة» ناميده است و همچنين آنها را دشمن نيز ناميده است.

در آيه: إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ‏ (14/ تغابن) به اعتبار چيزهايى كه از آنها سر ميزند. و در آيه ديگر زنان و فرزندان را براى انسان زينت قرار داده مى‏گويد:

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ .... (14/ آل عمران) كه اشاره به تمام لوازم زندگى دارد آيه اخير اشاره به حالات گوناگون‏ در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.

و آيه: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ (1/ عنكبوت) يعنى مردم چنين مى‏پندارند كه به حال خود رها شده هستند و مبتلا و آزموده نميشوند تا خبيث و ناپاكشان از پاكانشان جدا شود!؟ چنانكه گفت: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ (37/ انفال).

و آيه: أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ‏ (116/ توبه) اشاره به چيزى است كه در آيه:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ (155/ بقره) بيان شده است و لذا فرمود:وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ (71 ط مائده).

واژه «فتنه» از افعالى است كه هم از خداى تعالى و هم از بندگان است مثل بليه و مصيبت و قتل و عذاب و غير از اينها از افعال ناپسند و كريه.

هر گاه فتنة از خداى تعالى باشد به مقتضاء و وجه حكمت است و اگر فتنه از انسان بدون امر و حكم خداى سر بزند نقطه مقابل حكمت الهى است و لذا خداوند انسان را در ايجاد انواع فتنه ها در هر جا و مكان مذمت مى‏كند، مثل آيات: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره) إِنَّ الَّذِينَ‏ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ‏ (10/ بروج).

و آيه: ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ‏ بِفاتِنِينَ‏ (162/ صافات) يعنى شما براى او به مصداق گمراهان نيستند.

و در آيه: بِأَيِّكُمُ‏ الْمَفْتُونُ‏ (6/ قلم)، اخفش گفته است- الْمَفْتُونُ‏- در اينجا همان- فتنه- است، چنانكه مى‏گويى- ليس له معقول- يعنى عقلى ندارد و عبارت:

و خذ ميسوره و دع معسوره: سهل و آسانش را بگير و ناگوار و سختش را رها كن و واگذار، پس تقديرش بِأَيِّكُمُ‏ الْفُتُونُ‏ است.

ديگرى غير از اخفش گفته است در آيه: (بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏- 6/ قلم) حرف (ب) زايد است مثل حرف (ب) در آيه‏ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً 79/ نساء) يعنى خداى از نظر شهادت كافى است.

و آيه: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ‏ (49/ مائدة). كه با حرف (عن) متعدّى شده است و به معنى- خدعوك- است چنانكه معنى آن را با- عن- براى متعدى شدن اشاره كرده است‏[۴]

ارجاعات

  1. لغت نامه دهخدا , ص33
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 206-207
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 309-313
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 9-13