بصر (ریشه)

نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۶ توسط Tabasi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''ریشه «بصر»''' (BṢR)؛ (جدا کردن) دیدن، بینایی. این ریشه و مشتقاتش 148 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است. == معنای لغوی == بَصَرٌ: قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد). در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مي‌شود و هم به قوه ب...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ریشه «بصر» (BṢR)؛ (جدا کردن) دیدن، بینایی. این ریشه و مشتقاتش 148 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است.

معنای لغوی

بَصَرٌ: قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد). در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مي‌شود و هم به قوه بينائى (قاموس قرآن، ج1، ص195)‏

ساخت‌های صرفی در قرآن

بَصَر (اسم): 48 بار

بَصیر (صفت فعیل): 52 بار

بَصُرَ (فعل مجرد): 3 بار

بَصَّرَ (فعل باب تفعیل): 1 بار

تَبصِرَة (مصدر تُفعِله): 1 بار

اَبصَرَ (فعل باب افعال): 27 بار

مُبصِر (اسم فاعل باب افعال): 7 بار

مُستَبصِر (اسم فاعل باب استفعال): 1 بار

اَبصِربِهِ (صیغه تعجب): 2 بار

بَصیرَة (مصدر): 6 بار

ریشه‌شناسی

زبان واژه آوانگاری معنا توضیحات ارجاع
فارسی بین‌المللی فارسی انگلیسی
آفروآسیایی باستان
سامی باستان
عبری בָּצַר باصَر bāṣar قطع کردن، غیر قابل دسترس کردن

(به ویژه با استحکامات)، محصور کردن

cut off, make inaccessible

(esp. by fortifying), enclose

قس: عربی. بُصرٌ: لبه، کناره. بِصرٌ: سنگ سخت.

أرضٌ بَصِرَۀٌ: زمین دارای سنگ‌های تیز

Gesenius, 130
عبری جدید mebaṣṣēr مبَصِّر محک طلا رابطه؟ Zammit, 95
اوگاریتی bṣr I بصر (1) دیدن، تماشا کردن.

(انفعال.) ظاهر شدن، اجازه دادن برای دیده شدن(؟)

G: "to watch"; N: "to appear, allow oneself to be seen"(?) عربی. بَصِرَ DelOlmo, 241-242
bṣr II بصر (2) قطع کردن، جدا کردن to sever عبری، آرامی، اکدی. bṣr
آرامی בָּצַר باصَر bāṣar بریدن (انگورها) to cut grapes Jastrow, 185
בָּצֵר باصِر bāṣēr کاهش یافتن to be diminished
בְּצַר بصَر bṣar بریده شدن، کم شدن، کوچک بودن، خواستن.

(تفعیل.) قطع کردن، کم کردن، کسر کردن

to be cut, lessened, to be small, to want.

Pa. to cut off, to diminish, deduct

سریانی ܒܨܪ بصر bṣr برداشتن، کم کردن، کاهش دادن

(تفعیل.) پایین آوردن، کم کردن، از بین بردن، تفریق کردن

to take away, subtract, lessen

PA. to make less, diminish, take away, subtract

PayneSmith, 52
مندایی BṢR بصر فقدان، کم کردن، کاستن، کم شدن، شکست خوردن، بد بودن، بردن to lack, lessen, diminish, be diminished, fail, be mean, take away Macuch, 68
فنیقی - Krahmalkov, -
اکدی/آشوری baṣāru بَصارو پاره کردن، کندن to tear off Black, 40
حبشی baṣara بَصَرَ تفکیک کردن، جدا کردن، پاره کردن separate, detach, tear عربی. بَصَرَ: بریدن Leslau, 112
سبائی - Beeston, -
عربی بَصَر

بَصُرَ

بینایی

دیدن، بریدن

مشکور، 71

Zammit, 95

منابع

بصر (واژگان)

منابع ریشه شناسی