فلسفه اسلامی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۲ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

فلسفه اسلامی؛ یکی از شاخه‌های علوم اسلامی محسوب می‌شودکه روابط جهان، انسان و خدا را در سطح نظری و عملی و با روش عقلی و برهانی بررسی می‌کند. خاستگاه این فلسفه، از زمان عباسیان و با ترجمه کتاب‌های یونانی به عربی بوده است و با تغییر و تحول در مبانی یونانی و تلفیق مبانی اسلامی به شکل مستقلی درآمده است. به تدریج، مبانی مستقل اسلامی با بهره‌گیری از مبانی قرآنی، روایی، عرفانی و عقلی تکامل یافتندکه در نتیجه آن، مکاتب فلسفی مختلفی شکل گرفت. مکاتبی همانند مکتب مشاء ، مکاتب عرفانی، مکتب اشراق و حکمت متعالیه از مهمترین مکاتب اسلامی بوده‌اند. آخرین مکتب اسلامی، حکمت متعالیه است که در قرون اخیر توسط علامه طباطبایی و شاگردانش ادامه پیدا کرد؛ اما توسط فیلسوفان کنونی اسلام بروزرسانی نشد تا با توجه به نیازهای روز جامعه به حل مشکلات کمک کند. دلایل ناکارآمدی فلسفه اسلامی بویژه مکتب ملاصدرا عبارتنداز: عدم پیشرفت فلسفه اسلامی همپا با فلاسفه غربی، ورود نکردن فلسفه اسلامی به مسائل مهم جهان امروز همانند محیط زیست، مدیریت امور سیاسی و آموزش و پرورش، محصور کردن مسائل فلسفه اسلامی به مسائل مابعد الطبیعه و اخروی و کمرنگ شدن مباحث عقلی و استدلالی در برخی از مناطق اسلامی همانند مکه و مدینه و تسری افکار وهابی به سایر نقاط اسلامی.

چیستی فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی شاخه ای از علوم اسلامی است‌که به تفسیر مسائل متافیزیک اسلامی[۱] با روش عقلی و برهانی می‌‌پردازد. مسائل متافیزیک درباره مسائل کلی هستی مانند وجود و ماهیت و علیت و در مورد معرفت، نفس، خدا و دین‌ بحث می‌کنند.[۲] فلسفه اسلامی متولی تبیین منطقی و عقلی جهان، انسان و خدا است‌که هم در بخش نظری و هم عملی فعالیت دارد. در بخش نظری، تبیین نظام شناخت شناسی و هستی شناسی توحیدی و در بخش عملی تبیین نظام تدبیر زندگی فرد و جامعه را برعهده دارد.[۳]

تاریخچه فلسفه اسلامی

خاستگاه فلسفه اسلامی، یونان باستان است. مسلمانان از قرن دوم هجری، ترجمه آثار فلسفی را آغاز کردند. در این قرن بخش زیادی از تألیفات ارسطو و شارحان مدرسه اسکندریه و بسیاری از کتب جالینوس و برخی مکالمات افلاطون به عربی ترجمه شد.[۴] در عین حال، فلسفه اسلامی در کاملترین معنای خود در قرن سوم هجری شروع شد. استیلای عباسیان بر بنی امیه به پیشروی رو به شرق امپراطوری اسلامی و انتقال پایتخت از دمشق به بغداد منجر شد. همچنین در این زمان، اسلام بر سرزمین‌هایی چون مصر، سوریه و ایران تسلط یافت که همه آنها مناطقی بودند که فرهنگ یونانی را کاملا تغییر داده بودند. بخش مهمی از این علم عمدتا، عملی و مبتنی بر علومی نظیر طب، ستاره شناسی، علم هیات، ریاضیات و مهندسی بود. نباید پنداشت که این ترجمه‌ها بحث برانگیز نبودند. بسیاری از مسلمانان ضرورت مطالعه فلسفه را برای مسلمانان به‌طور کلی زیر سؤال بردند؛ زیرا اسلام مدل کاملی درباره ماهیت حقیقت به صورت عملی و نظری ارائه می‌کند. مسلمانان نه تنها قرآن را داشتند که به آنها کمک می‌کرد تا به زندگی و پرسش‌های نظری خود سامان بخشد، بلکه حدیث، سنت، عرف جامعه، را نیز داشتند.[۵]

گستره موضوعی فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی در گذشته، شامل همه علوم بوده است و مشمول کل علوم طبیعیات، ریاضیات و الهیات در فلسفه بوده است. به عنوان نمونه، شفای ابن سینا با تعابیری مانند طبیعیات شفا، ریاضیات شفا و الهیات شفا شناخته می‌ شود. بعدها، بحث‌های فلسفه اسلامی تخصصی می‌شود و برخی از مباحث به عنوان موضوعات عام و برخی دیگر به عنوان خاص مطرح می-شود.[۶] برخی از امور عام عبارتند از: احوال کلی وجود، مواد ثَلاث (وجوب، امکان، امتناع)، جعل، ماهیت، وحدت و کثرت، علیت، قوه و فعل، عالِم و معلوم و مَقولات عشر. برخی از امور خاص عبارتنداز: اثبات ذات خدا، صفات خدا، افعال خدا، نفس، حقیقت مرگ، معاد، عالم برزخ، حشر، قیامت، میزان و حساب، سعادت و شقاوت، بهشت و جهنم، وحی، نبوّت.[۷]

تطور مکاتب فلسفه اسلامی

در تاریخ فلسفه اسلامی، مکاتب تاریخی و جریان‌های مؤثری بوده اند که سبب پیدایش و توسعه فلسفه اسلامی شده-اند. مکتب فلسفی مشاء یکی از مکاتب اولیه و تأثیر گذار در فلسفه اسلامی است. در این روش فقط از استدلال و برهان عقلی و منطقی استفاده می‌شود.[۸] با وجود اینکه ارسطو فیلسوف یونان، بنیانگذار این نوع از فلسفه بوده است؛ اما راه ایشان توسط فیلسوفان مسلمان ادامه پیدا می‌کند و با تغییرات بسیار با نام فلسفه اسلامی جریان پیدا می‌کند. فلسفه اسلامی از زمان فارابی در جهان اسلام مطرح می‌شود که آثاری را با توجه به آثار باقی مانده از دوران یونان‌ و آثار جدید توانست تولید کند. از دیگر فلاسفه مشائی اسلامی می‌توان به ابویوسف کندی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، میرداماد، ابن رشد، و ابن باجه اشاره کرد.[۹] از میان فیلسوفان مشائی در فلسفه اسلامی، ابن سینا توانست موجبات رشد فلسفه اسلامی را فراهم آورد. پس از ابن سینا نیز شاگردان او فلسفه مشاء را پیش بردند تا این که نوبت به مکاتب عرفانی رسید. در این روش از تهذیب و تصفیه نفس برای «رسیدن به حقیقت» و نه کشف و معرفی حقیقت استفاده می‌شود. از عارفان می‌توان به ابن عربی (بنیانگذار)، بایزید بسطامی، ذوالنون مصری، ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبدالله انصاری، ابوالقاسم قشیری اشاره کرد.[۱۰]

مکاتب عرفانی راه خود را ادامه داد تا اینکه مکتب فلسفی اشراق بروز پیدا کرد. شیخ اشراق مبنای جدیدی را در فلسفه مطرح کرد که مبنایش نور و نور الانوار بود. شیخ اشراق خداوند را به عنوان نور الانوار و موجودات مجرد را به عنوان انوار طولی و عرضی مطرح می‌کند و عالم طبیعت از نظر وی عالم تاریکی‌ها لقب می‌گیرد. در این روش، از فکر، تهذیب و تصفیه نفس برای مکاشفه استفاده می‌شود. علاوه بر شهاب‌الدین یحیی سهروردی، قطب‌الدین شیرازی و شمس‌الدین شهرزوری هم از جمله فلاسفه اشراقی بوده‌اند.[۱۱] این چند جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تا در یک نقطه به یکدیگر رسیدند و جمعاً جریان واحدی را به نام «حکمت متعالیه» به وجود آوردند.[۱۲] حکمت متعالیه فلسفه ای است که قرآن، برهان، عرفان و کلام را بر مبنای اصالت وجود قرار می‌دهد. اصالت وجود یکی از برجستگی‌های مهم فلسفه صدرایی است که پیشرفت قابل تأملی را در فلسفه اسلامی با نوآوری‌هایی همانند حرکت جوهری، تجرد خیال و اثبات معاد ایجاد کرد و این فلسفه را نسبت به سایر فلسفه‌های قبل از خود متمایز و ممتاز نمود.[۱۳] این مکتب، بیشترین بهره‌گیری را در حکمت متعالیه در طرح و تبیین مسائل فلسفی خود از معارف قرآنی داشته است. خود ملاصدرا وارد تفسیر قرآن کریم شد و آثاری همانند شرح اصول کافی، عرشیه مشاعر، مفاتیح، اسفار اربعه و شواهد ربوبیه بر جای گذاشت[۱۴][۱۵] پس از ملاصدرا، ملاهادی سبزواری؛ فیلسوف قرن سیزدهم قمری است که فلسفه صدرائی را ادامه داده است. قرن‌های بعد، این فلسفه، تبدیل به فلسفه درسی و متداول حوزه‌های علمیه شد.[۱۶] سیدمحمدحسین طباطبائی از تأثیرگذارترین عالمان شیعه در فضای فکری و مذهبی ایران در سده ۱۴ش بوده است. بسیاری از مدرسان بعدی فلسفه در حوزه علمیه قم، شاگردان او بوده‌اند. وی با آثاری نظیر نهایةالحکمه و المیزان، نقطه عطفی برای گسترش حکمت متعالیه در جهان امروز بوده است و با مارکسیسم و فلسفه‌های ‌تجربی وارد یک دیالوگ شد.[۱۷] همچنین، شخصیت‌هایی دیگری همانند امام خمینی(ره)[۱۸] آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی و همنوعانش همگی از ادامه دهندگان راه فلسفه اسلامی محسوب می-شوند.[۱۹][۲۰]

دلایل ناکارآمدی فلسفه اسلامی در جهان معاصر

علامه طباطبایی و شاگردانش ادامه دهنده راه فلسفه اسلامی و کارآمدی آن در دوره قرون اخیر بوده‌‌اند. حائری یزدی هم از جمله کسانی است که در این جهت کوشش‌هایی در کتاب علم حضوری و در کتاب حکمت و حکومت داشته‌اند تا فلسفه اسلامی را با نیازهای روز منطبق کند؛ اما این جریان در دوره کنونی متوقف شده است و متجددان و فیلسوفان دوره کنونی نیز کاری انجام نداده‌ و هنوز فلسفه اسلامی مطابق با این دوره شکل نگرفته است.[۲۱] دلایل مختلفی برای توقف این جریان وجود دارد که این دلایل سبب شد تا فلسفه اسلامی از زندگی روزمره و عادی جهان معاصر خارج شود و قابلیت به روز رسانی خود را از دست بدهد. یکی از دلایل این بود که فلاسفه بعدی فکر کردند که فلسفه اسلامی به کمال رسیده و دیگر به فلسفه‌های جدید که ظهور کردند، توجه نکردند.[۲۲] بی‌توجهی به فلسفه‌های جدید در دوره معاصر سبب شد که فلسفه اسلامی از زندگی روزمره جهان معاصر بیرون رود و ضرورتی برای کاربردی شدن و به روز رسانی آن نباشد. [۲۳] یکی دیگر از این دلایل، غلبه تفکر ظاهرگرایی و نفی استدلال و تعقل در برخی از مناطق مهم اسلامی است. نمونه عینی آن وضع مکه و مدینه در جهان معاصر است که با غلبه تفکر وهابی، باب هرگونه تعقل و استدلال را در فلسفه اسلامی بسته است. مکه و مدینه امروز با غلبه تفکر سلفی نماد ارتجاع شده است. یکی دیگر از دلایل ناکارآمدی فلسفه اسلامی در جهان معاصر، محصور کردن فلسفه اسلامی به امور متافیزیکی است.[۲۴] همین امر سبب می‌شود تا فلسفه اسلامی در مراکز علمی و دانشگاهی و یا زندگی عادی افراد قابلیت به روزرسانی نداشته باشد؛ در صورتی که باید کارکردهای فلسفه اسلامی را با توجه نیازهای روز گسترش داد و ارتقاء بخشید.[۲۵] از دلایل دیگر، محدود شدن فیلسوفان معاصر به نگارش آثار غیرکاربردی است که منجر به نظریه سازی و کاربرد آن در زندگی نمی‌شود. به عنوان نمونه، با وجود اینکه فلاسفه غربی در بیشتر موارد با کمرنگ کردن مبانی وحیانی و الهی به بن بست خورده‌اند؛ اما حداقل با نگارش کتاب و نظریه پردازی، فلسفه را وارد طبیعت و زندگی مردم کرده اند؛ درصورتی که فلسفه اسلامی در دوره کنونی در رکود به سر می‌برد و فلاسفه اسلامی بنیادهای نظری و عملی قابل توجهی با توجه به نیازهای روز تعریف نکرده‌اند تا در مقابل فلسفه رقیب از نظریات کاربردی و برتری برخوردار باشد. [۲۶]درواقع، برای انسان معاصر ضروری است تا شیوه ساماندهی فلسفه اسلامی را در مورد مسائل بسیار بنیادینی مانند هوا، آب و محیط زیست و مدیریت امر سیاسی، آموزش و پرورش و آشفتگی دانشگاه‌ها بداند. [۲۷] به روزرسانی و کارآمد کردن فلسفه اسلامی در دوره معاصر توانایی می‌خواهد که تسلط کافی بر نظریه‌های فلسفه اسلامی و وضع موجود انسان معاصر داشته باشد.[۲۸] در این شرایط، به جای اینکه فلسفه در خدمت شریعت باشد و دین صورت بندی عقلانی پیدا کند، این فلسفه است که یک صورت بندی دینی پیدا کرده است.[۲۹]

منابع

ایکنا.

ویکی پدیا.

ویکی شیعه.

ویکی فقه

پاورقی‌ها

  1. . ویکی پدیا.
  2. . ویکی شیعه.
  3. . شکاکیت، خداگریزی و اومانیسم الحادی؛ دستاورد فلسفه مدرن/ انحطاط تمدن با دوری از مبانی فلسفه اسلامی
  4. . ویکی شیعه.
  5. . ویکی فقه.
  6. . تغییر سرنوشت علم در غرب با توسعه رویکرد فایده‌گرایی/ روح معنوی؛ شاخص ارزش فلسفه اسلامی بر فلسفه‌های غرب
  7. . ویکی شیعه؛ تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  8. . تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  9. . تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  10. . ویکی پدیا
  11. . تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  12. . ویکی پدیا؛ تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  13. . تغییر سرنوشت علم در غرب با توسعه رویکرد فایده‌گرایی/ روح معنوی؛ شاخص ارزش فلسفه اسلامی بر فلسفه‌های غرب.
  14. . ویکی شیعه؛ ویکی فقه؛ خدمات متقابل قرآن و فلاسفه مسلمان / مسیر اسلامی‌سازی علوم از فلسفه می‌گذرد.
  15. . فلسفه اسلامی به دلیل پیوند با امر قدسی با نیهیلیزم مواجه نشد.
  16. . تغییر سرنوشت علم در غرب با توسعه رویکرد فایده‌گرایی/ روح معنوی؛ شاخص ارزش فلسفه اسلامی بر فلسفه‌های غرب.
  17. . نوآوری در گرو گفت‌وگو با فلسفه غرب است/ علامه طباطبایی نقطه عطفی که تداوم نیافت؛ ثمره مدرنیته رفاه بدون رضایتمندی است/ شباهت‌های تکنولوژی غربی به حمله مغول‌ها؛ فلسفه؛ مبنای بینش‌ها و کنش‌ها/ عدم توجه جریان روشنفکری به فلسفه.
  18. . تغییر سرنوشت علم در غرب با توسعه رویکرد فایده‌گرایی/ روح معنوی؛ شاخص ارزش فلسفه اسلامی بر فلسفه‌های غرب.
  19. . تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه/ در نظام فلسفه اسلامی تهافتی میان متافیزیسن و مهندس نیست.
  20. . فلسفه؛ مبنای بینش‌ها و کنش‌ها/ عدم توجه جریان روشنفکری به فلسفه
  21. . تکنولوژی بدون فلسفه توسعه و سازماندهی نمی‌یابد/ فلسفه دوران ما هنوز شکل نگرفته و متن‌های خوبی ننوشته‌ایم
  22. . نوآوری در گرو گفت‌وگو با فلسفه غرب است/ علامه طباطبایی نقطه عطفی که تداوم نیافت؛ ثمره مدرنیته رفاه بدون رضایتمندی است/ شباهت‌های تکنولوژی غربی به حمله مغول‌ها.
  23. . فلسفه؛ مبنای بینش‌ها و کنش‌ها/ عدم توجه جریان روشنفکری به فلسفه
  24. . شکاکیت، خداگریزی و اومانیسم الحادی؛ دستاورد فلسفه مدرن/ انحطاط تمدن با دوری از مبانی فلسفه اسلامی
  25. . خدمات متقابل قرآن و فلاسفه مسلمان / مسیر اسلامی‌سازی علوم از فلسفه می‌گذرد
  26. . فلسفه اسلامی در خواب است و سؤال جدیدی مطرح نمی‌کند/ بازآموزی فلسفه غرب و بازسازی فلسفه اسلامی
  27. . فلسفه در فرامحسوس از هویت فاصله می‌گیرد/ موانع تفکر فلسفی در فضای عمومی
  28. . فلسفه در فرامحسوس از هویت فاصله می‌گیرد/ موانع تفکر فلسفی در فضای عمومی
  29. بدون نگاه فلسفی و صورت‌بندی عقلانی تحول بنیادین ممکن نیست/ نیاز امروز به یک فارابی دیگر