پشیمانی (مترادف)

نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۱ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی پشیمانی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ندم»، «حَسرَ»، «سقط».

مترادفات «پشیمانی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ندم ریشه ندم مشتقات ندم
فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأْتِىَ بِٱلْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِۦ فَيُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّوا۟ فِىٓ أَنفُسِهِمْ نَٰدِمِينَ
حَسرَ ریشه حسر مشتقات حسر
قَدْ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتْهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا۟ يَٰحَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ
سقط ریشه سقط مشتقات سقط
وَلَمَّا سُقِطَ فِىٓ أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا۟ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا۟ قَالُوا۟ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلْخَٰسِرِينَ

معانی مترادفات قرآنی پشیمانی

«ندم»

نَدْم‏ و نَدَامَت‏ حسرت و افسوسى است براى تغيير فكر و رأى در باره كارى كه گذشته است. خداى تعالى فرمود:

فَأَصْبَحَ مِنَ‏ النَّادِمِينَ‏- المائده/ 31 و آيه‏ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ‏- المؤمنون/ 4 و اصلش از فراگيرى و پيوستگى غم و اندوه بر كسى است.

نَدِيم‏- نَدْمَان‏ و مُنَادِم‏- در معنى بهم نزديكند و همان هم نشين است. و در واقع از همان مداومت عده‏اى گفته‏اند واژه- شريب يا شريبان، نديم يا نديمانى هستند كه در ميخوارگى بخاطر پى آمدها و عواقب زشت كارشان به ندامت و پشيمانى ميرسند[۱]

«حَسرَ»

الحَسْر، برهنه كردن و برداشتن پوشش از چيزى كه بر آن قرار گرفته، گفته مى‏شود: حَسَرْتُ‏ عن الزّراع- از آستين و زره برهنه شدم.

حَاسِر- كسى است كه زره‏اى و خودى، بر تن و سر او نيست.

مِحْسَرَة- يعنى جاروب.

فلان كريم‏ المَحْسِر- كنايه از آگاهى و آزمودگى اوست.

ناقة حَسِير- شترى است كه نيرو و گوشت او از بين رفته و ضعيف شده.

نوق‏ حَسْرَى‏- همانگونه شتران ضعيف كه گفته شد.

الحَاسِر- كسى كه همه قوايش از بين رفته كه او را- حاسر و محسور هر دو گويند (هم اسم فاعل و هم اسم مفعول) امّا گفتن- حاسر- به شخص كوفته و خسته و از پا در آمده باين تصوّر است كه قواى بدنيش را از دست داده و امّا ناميدن چنين شخص به- مَحْسُور- باين تصوّر است كه رنج و زحمت، نيرو و توان او را بكلّى از او گرفت.

خداى تعالى گويد: (يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ- 4/ ملك). نمى‏بينى باز بنگر و ديگر باز بنگر ديدگانت خسته مى‏شود و تفاوتى نمى‏بينى و از ديدن باز خواهد ايستاد).

حَسِيرٌ- در آيه گذشته بمعنى حاسر است- يعنى از ديدن باز مى‏ماند يا محسور- يعنى باز مانده شده، كه هر دو صحيح است، خداى تعالى گويد: (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً- 29/ اسراء).

حَسْرَة- كه مصدر فعل است، غم و اندوه خوردن بر چيزى است كه فوت شده و از دست رفته است و پشيمانى دست مى‏دهد، گوئى آن جهل و نادانى كه او را بر ارتكاب آن عمل فوت شده وادار نموده بود از بين رفته است كه پشيمان شده است و فهميده يا اينكه نيرو و قوايش از فرط غم و اندوه تحليل رفته و يا اينكه مجدّدا آگاهى و هشيارى باو رسيده كه مى‏خواهد جبران از دست رفته كند و آن را دوباره تدارك نمايد. لذا مى‏گويد (تو در آنصورت يعنى در حالت فراخ دستى بسيار و همه چيز از دست دادن براى نفقه خودت هم نكوهيده خواهى بود، پس- (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً- 29/ شورى) و حسرت زده بنشينى، زيرا- (إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً- 30/ اسراء).

خداى تعالى گويد: (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ‏ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ‏- 156/ آل عمران).

(وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ‏- 50/ حاقه).

(يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ‏- 56/ زمر).

(كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ‏ حَسَراتٍ‏ عَلَيْهِمْ‏- 167/ بقره).

(يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ- 7/ يس).

و در وصف فرشتگان گويد: (لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ‏- 19/ انبياء).

واژه- يَسْتَحْسِرُونَ‏- از اين كه مى‏گوئى- لا يحسرون- بليغ‏تر و رساتر است.[۲]

«سقط»

السُّقُوط: افتادن و افكنده شدن چيزى يا از مكان بلند به مكان پائين مثل افتادن انسان از بام.

خداى تعالى گويد: (أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا- 49/ توبه) (بدانيد كه در فتنه و گناه افتادند) و- سقوط منتصب القامة: خميدگى و دو تا شدن كسى كه پير شده است و قامتى افراشته داشته است.

خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطا 44/ طور) و (فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ- 187/ شعراء).

(سخن كفّار و ستمگران است كه با غرور مى‏گويند بر سر ما آسمان را فرود آر و ساقط كن).

سِقَط و سِقَاط: هر چيز بى‏ارزشى كه كم به حساب مى‏آيد و از اين معنى است عبارت: رجل‏ سَاقِط: كسى كه از نظر شخصيّت بى‏مقدار و پست است.

در- أَسْقَطَه‏ كذا و أَسْقَطَتِ‏ المرأةُ- دو معنى فوق كه گفته شد يعنى (سقوط و پستى با هم در هر دو عبارت معتبر است يعنى: 1- سقوط از بلندى 2- پستى و فرومايگى.

ولى عبارت، أَسْقَطَتِ المرأةُ: گفته نمى‏شود مگر در باره زنى كه بچّه‏اش را قبل از تولّد طبيعى‏اش سقط كند و بيندازد و به آن بچّه هم- سَقْط گويند.

و عبارت- سَقْطُ الزَّنْد : يعنى: اخگر جهنده به شباهت همان بچّه سقط شده است كه چنين ناميده شده.

خداى تعالى گويد: (وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ‏- 149/ اعراف)- يعنى: همينكه پشيمان شدند. و (تَسَّاقَطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا- 25/ مريم) يعنى تا نخل بر تو خرماى تازه فرو ريزد كه- تَسَاقَطْ- با تخفيف حرف (ت) تتساقط بوده كه يك حرف (ت) حذف شده و هر گاه تَسَاقَط خوانده شود بر وزن تَفَاعَل- مطاوعة فَاعَلَ است كه متعدّى شده چنانكه وزن تَفَعَّلَ- متعدّى مى‏شود، مثل تَجَرَّعَه.

آيه فوق بصورت: يَسَّاقَطْ عَلَيْكِ هم خوانده شده، يعنى (خرما بن برايت رطب فرو ريزاند).[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 302
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 488-487
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 229-228