بریان (مترادف)
مترادفات قرآنی بریان
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شوی»، «حنذ».
مترادفات «بریان» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
شوی | ریشه شوی | مشتقات شوی | وَقُلِ ٱلْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا۟ يُغَاثُوا۟ بِمَآءٍ كَٱلْمُهْلِ يَشْوِى ٱلْوُجُوهَ بِئْسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقًا
|
حنذ | ریشه حنذ | مشتقات حنذ | وَلَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُنَآ إِبْرَٰهِيمَ بِٱلْبُشْرَىٰ قَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ سَلَٰمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ
|
معانی مترادفات قرآنی بریان
«شوی»
شَوَيْتُ اللّحم و اشْتَوَيْتُهُ: گوشت را پختم و سرخ كردم (يَشْوِي الْوُجُوهَ- 29/ كهف).
يعنى آتش دوزخ رويها را سرخ مىكند.
شاعر گويد:فَاشْتَوَى ليلة ريح و اجتمل. يعنى: (در شب خوش بادى، گوشت و پيه را گداخت).
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 365
و- الشَّوَى: اطراف هر چيزى است مثل دست و پاى آدمى.
رماه فَأَشْوَاهُ: به دست و پايش تير زد.
آيه: (نَزَّاعَةً لِلشَّوى- 16/ معارج) (عذابى است كه بركننده پوست است) شَوَى:
كارى كه سخت و گرانبار نباشد، زيرا- شَوَى- عضوى از بدن است كه اگر مجروح يا بيمار شد و يا چيزى به آن اصابت كرد مرگ آور نيست.
الشّاة: يعنى گوسفند، كه گفتهاند اصلش- شايهة- است به دلالت سخنشان در جمع و تصغير اين كلمه كه- شياه و شويهة است.[۱]
«حنذ»
خداى تعالى گويد: (أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ- 69/ هود) يعنى گوسالهاى كه ميان دو سنگ داغ، سرخ و كباب شده (مربوط به پذيرايى ابراهيم (ع) از ميهمانان پروردگار خويش است كه پس از اداى سلام مىگويد- (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ 69/ هود).
گوشت گوسالهاى را براى اينكه لزجى و ليزيش برود بر سنگ داغ بريان مىكنند و مىنهند و لذا مىگويند:
حَنَذْتُ الفرس- كه دو سه گشت و دور، اسب را مىگردانى سپس بر پشتش نمد زين مىنهى و در آفتابش مىبندى تا عرق كند و آن اسب را مَحْنُوذ و حَنِيذ گويند.
حَنَذَتْنَا الشّمس- خورشيد ما را خيس عرق كرد و چون- حنذ- به معنى بيرون آمدن تدريجى آب از بدن است لذا مىگويند:
أَحْنِذْ- يعنى كم كم و قطره قطره به آن نوشابه اضافه كن، مثل قطره قطره خارج شدن عرق از بدن.