دوری از رحمت خدا (مترادف)
مترادفات قرآنی دوری از رحمت خدا
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «لعن»، «بَعِدَ»، «سحقاً»، «ابتهل».
مترادفات «دوری از رحمت خدا» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
لعن | ریشه لعن | مشتقات لعن | |
بَعِدَ | ریشه بعد | مشتقات بعد | |
سحقاً | ریشه سحق | مشتقات سحق | |
ابتهل | ریشه بهل | مشتقات بهل |
معانی مترادفات قرآنی دوری از رحمت خدا
«لعن»
لَعْن، طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است كه در آخرت كسانى كه مشمول اين واژه هستند به عقوبت ميرسند و در دنيا از رحمت و توفيق الهى بريده و محرومند.امّا- لعن و لَعْنَتْ از سوى انسان نفرينى است بر ديگران- در آيه گفت:
أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ- اعراف/ 44).
و الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ- بقرة/ 161).
(اين آيه در مورد مردى است كه نسبت زنا به همسر خود ميدهد و شاهدى ندارد يا چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه راست ميگويد و بار پنجم ميگويد كه لعن و دور باش از رحمت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد).
و آيه لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ- مائده/ 78) و يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ- بقره 159).
- لُعْنَة- با ضمه حرف (ل) كسى است كه هم خود و هم ديگران را زياد نفرين ميكند. الْتَعَنَ فلان- او خودش را لعنت كرد.
تَلَاعُنْ و مُلَاعَنَة در جائى بكار ميرود كه دو نفر هر كدام خودش و دوستش را لعنت كند.[۱]
«بَعِدَ»
البُعْد، ضدّ نزديكى، يعنى دورى است، و حدّ معين و محدود ندارد و بر حسب موقعيّت مكان نسبت به كسى كه با آنجا فاصله دارد تعيين مىشود اين معنى در امور محسوس و نزديكى و دورى پديدههاى مادّى است كه بيشتر بكار مىرود. امّا دورى يا نزديكى در امور عقلانى مانند آيه (ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً- 167/ انبياء).
(تمام اين آيه چنين است- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً، آنانكه كافر شدند مردم را از راه اللّه برگردانند كه تحقيقا از راه حقّ به دورى رسيدند و در ژرفناى عميق گمراهى افتادند).
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 289
و آيه (أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- 34/ فصّلت) گفتهاند واژه بعيد از بعد و تباعد است. (اين آيه در باره كسانى است كه آيات خدا و آثار او را نه گوش مىكنند و نه مىخواهند ببينند و لذا قرآن و آياتش نسبت بآنها مثل اين است كه ايشان را از جايى بس دور صدا زنند و بخوانند كه هرگز نه مىشنوند و نه صاحب صدا را مىبينند تمام آن آيه چنين است- (وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- 44/ فصّلت).
و آيه (وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ- 83/ هود) (آن آثار و نكبات عذاب قوم لوط از ستمگران چندان دور نيست). بَعِدَ- يعنى مرد و هلاك شد.
واژه- بعد- بيشتر در هلاكت و مردن گفته مىشود مانند (بَعِدَتْ ثَمُودُ- 95/ هود) (قوم ثمود هلاك شد).
نابغه ذبيانى گويد:«... فى الأدنى و فى البعد»
بُعْد- و بَعَد- هر دو گفته شده كه بمعنى دورى و مرگ است.
خداى فرمايد: (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ- 41/ مؤمنون) و (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ- 44/ مؤمنون) يعنى از رحمت حقّ دورند، ستمكاران و غير مؤمنين هلاك مىشوند.
و آيه (بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ- 8/ سباء) يعنى آنگونه ضلالت و گمراهى كه بازگشت بهدايت را مشكل مىكند تشبيهى است به كسى كه از راه و روش هدايت دور افتاده و گمراه شده است، آنچنان دورى و گمراهى كه ديگر اميدى به بازگشت بسوى هدايت در او نيست.
خداى فرمايد: (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ- 89/ هود).
يعنى در گمراهى به آنها نزديك مىشود و دور نيست همان عذابى كه به آنها رسيده است بشما نيز برسد.
بعد: بَعْد در برابر قبل است كه در ذيل واژه- قبل بطور كامل در باره انواع معانى آنها سخن خواهيم گفت إن شاء اللّه تعالى.[۲]
«سحقاً»
السَّحْق: كوبيدن و خرد كردن كه بيشتر در كوبيدن داروها به كار مىرود (در قديم بيشتر كيمياگران يا اساتيد شيمى اسلامى چنان اصطلاحى به كار بردهاند) مىگويند- سَحَقْتُه فَانْسَحَقَ- در باره جامه و لباس وقتى كه كهنه مىشود، مىگويند:
أَسْحَقَ: آن جامه و لباس كهنه شد. و السَّحْق: لباس فرسوده، و از اين واژه است عبارت- أَسْحَقَ الضَّرْعُ: پستانش بى شير شد. و صحيح است كه واژه- إسْحَاق- از اين واژه باشد كه منصرف مىشود (جرّ و تنوين مىگيرد).
أَبْعَدَه اللّهُ و أَسْحَقَه: خداى او را دور و خرد گرداند.
سَحَقَهُ: او را فرسوده كرد.
خداى تعالى گويد: (فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ- 11/ ملك) يعنى: دوزخيان را ازرحمت حقّ دور باش باد.
و آيه: (أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ- 31/ حجّ).
دم مُنْسَحِق و سَحُوق: خون روان و جارى كه به صورت استعاره به كار رفته مثل مزرور (مرد با نفوذ كه حكم و امرش جارى است).[۳]
«ابتهل»
اصل- بَهْل- بىسرپرست بودن و بدون ناظر بودن چيزى است.
البَاهِل- شتر رها شده از بند است يا از نشانهاش، يا شترى كه پستان بندش باز شده.
زنى كه مىگويد- أتيتك بَاهِلًا- يعنى بدون سرپرست هستم و شوهرى نكردهام، هر چه دارم بر تو مباح است و به ديگرى داده نشده است.
أَبْهَلْتُ فلانا- او را در مرادش آزاد گزاردم كه در اين معنى به شتر رها شده تشبيه شده است.
البَهْل و الابْتِهَال فى الدّعاء- درخواستى است كه با بسط سخن و زارى و تضرّع همراه باشد چنانكه در اين آيه (ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ- 61/ آل عمران) (با تضرّع دعا مىكنيم و لعنت خداى را شامل دروغگويان گردانيم).
كسى كه- ابتهال- را به لعنت تفسير كرده از اينجهت است كه آزاد بودن در دعاء را در معنى اين واژه به خاطر لعن و نفرين مىداند.
شاعر گويد:نظر الدّهر إليهم فابتهل (يعنى روزگار با فراخى فرصت، نابودشان كرد).[۴]