گستراندن (مترادف)

نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۴۹ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)

مترادفات قرآنی گستراندن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «دحی»، «طحی»، «سَطَحَ»، «فَرَشَ»، «مهد».

مترادفات «گستراندن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
دحی ریشه دحو مشتقات دحو
طحی ریشه طحو مشتقات طحو
سَطَحَ ریشه سطح مشتقات سطح
فَرَشَ ریشه فرش مشتقات فرش
مهد ریشه مهد مشتقات مهد

معانی مترادفات قرآنی گستراندن

«دحی»

خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ‏ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه‏ يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ‏- 14/ مزمّل) (هنگامه‏اى كه زمين، و كوهها مى‏لرزند و جابجا مى‏شوند).

دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد.

مرّ الفرس‏ يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد.

فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت‏ أُدْحِيُ‏ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ‏- است.

دِحْيَة هم اسم مردى است.[۱]

«طحی»

طَحْو مثل- دَهْو- است يعنى گستردن چيزى و بردن آن در آيه گفت: (وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها- 6/ شمس) شاعر گويد:طَحَا بك قلبٌ في الحسان طروب‏

- (طحا در اين مصراع يعنى رفت) (دلى با تو همراه است و رفته است كه در خوبى و حسن طرب ناك است)[۲]

«سَطَحَ»

السَّطْح‏: بام خانه.

سَطَحْتُ‏ البيتَ: پشت بام خانه را ساختم.

سَطَحْتُ‏ المكانَ: آنجا را چون بام هموار كردم، و آيه: (وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ‏ سُطِحَتْ‏- 20/ غاشيه).

انْسَطَحَ‏ الرَّجُلُ: بر پشت دراز كشيد و خوابيد. و گفته شده نام. سَطِيحُ‏ كاهن: براى اين بوده كه زمانهاى زيادى بر پشت بر زمين قرار داشته كه چنين ناميده شده.

مِسْطَح‏: عمود خيمه و سايبان كه بر روى آن چادر گسترانند.

سَطَحْتُ‏ الثَّرِيدةَ فى القَصْعَة: نان و تريد را در كاسه نهادم.[۳]

«فَرَشَ»

الفَرْش‏: پهن كردن جامه و پارچه.

به‏ مَفْرُوش‏- هم‏ فَرْش‏ و فِرَاش‏ گفته ميشود، در آيه گفت:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ‏ فِراشاً (22/ بقره).

يعنى زمين را برايتان رام و ذلول كرد كه چون فرش، زير پا و در اختيارتان هست و آن را در دسترس شما قرار داده است تا آرامش و استقرار در آن برايتان ممكن باشد.

فِرَاش- جمعش- فُرُش‏ است، گفت:

فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34/ واقعه).

فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ‏ (54/ الرحمن).

و نيز- فَرْش‏- ستوران و چهارپايانى است كه سوار ميشوند، خداى تعالى گويد:

حَمُولَةً وَ فَرْشاً 142/ انعام) يعنى ستوران باربر و سوارى. يا ذبايح- (مقاييس اللغه 4/ 487).

و بطور كنايه به هر يك از دو همسر- فراش- گفته‏اند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«الولد للفِرَاش‏»[۴]

«مهد»

مَهْد گهواره‏اى كه براى كودك آماده ميشود، خداى تعالى فرمود:

كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا- مريم/ 29 (سخن مردميست كه حضرت عيسى را در گهواره ديدند و باور نميكردند كه بتوانند با او تكلم كنند).

مَهْد و مِهَاد- جائيست كه مانند گهواره آماده پرورش است در آيه گفت:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً و مهادا- طه/ 53 و اين معنى مثل آيه:

الْأَرْضَ فِراشاً- البقره/ 22 (زمين را مانند فرشى گسترده برايتان قرار داده است).

مَهَّدْتُ‏ لك كذا- آنرا براى تو آماده و مهيا كردم. امْتَهَدَ السنامُ- كوهان شتر مثل گهواره آماده كرد.[۵]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 660-659
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 476
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 216-215
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 34
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 261