ریشه «قلی» (QLY)؛ کوچک شمردن، تحقیر کردن. این ریشه تنها 2 بار در قرآن به‌کار رفته است.

معنای لغوی

قلى: بغض شديد. «قَلَاهُ‏ يَقْلِيهِ‏ و يَقْلُوهُ‏: ابغضه و كرهه غاية الكراهة» اقرب قيد ترك كردن را نيز افزوده‏ ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏ ضحى:3. پروردگارت تو را ترك نكرده و دشمن نداشته‏ (قاموس قرآن، ج6، ص33).

ساخت‌های صرفی در قرآن

قَلَیَ (فعل مجرد): 1 بار

قالی (اسم فاعل): 1 بار

ریشه‌شناسی

زبان واژه آوانگاری معنا توضیحات ارجاع
فارسی بین‌المللی فارسی لاتین
آفروآسیایی باستان ḳal/ḳil قَل/قِل کوچک بودن، سبک بودن be small, be light عربی. قَلَّ Orel, 336 (No. 1542)
سامی باستان ḳil قِل کوچک بودن، سبک بودن be small, be light
عبری קָלָה قالا qālā کباب کردن، بریان کردن roast, parch عربی. قَلَی: سرخ کردن، جوشیدن، قلیان Gesenius, 885
קָלָה  (II) قالا qālā باب انفعال. نامحترم بودن، بی‌آبرو بودن Niph.be lightly esteemed,

dishonoured

اوگاریتی qlt قلت پستی، تحقیر vileness, humiliation DelOlmo, 701-702
آرامی קַל

קַלָה

قَل

قَلا

سَبُک: 1. بی اهمیت، ارزش جزئی؛ آسان برای دستیابی 2. پست، فقیر light: 1. unimportant,

of minor value; easy to achieve

2. lowly, poor

عربی. قلّ: کم بودن

قلیل: کم

Jastrow, 1370-1371
سریانی ܩܠܐ قلا qe الف) بریان کردن، برشته کردن، سرخ کردن ب) ایجاد شدید درد، درد شدید، نابود کردن باب تفعیل. دعوا کردن a) to roast, parch,fry

b) to inflict severe

pain, pain acutely, destroy

PA. to quarrel

PayneSmith, 506
مندایی Macuch,
فنیقی Krahmalkov,
اکدی/آشوری Black,
حبشی Leslau,
سبائی Beeston,
عربی قلی سرخ کردن، برشته کردن گوشت یا گندم؛

نفرت داشتن

مشکور، 720

Zammit, 344

منابع

قلی (واژگان)

منابع ریشه شناسی