دفعه (مترادف)
مترادفات قرآنی دفعه
«دفعه»؛ بار و باره و مرتبه.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مَرَة»، «کَرَة»، «تارة».
مترادفات «دفعه» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
مَرَة | ریشه مرر | مشتقات مرر | أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِى كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ
|
کَرَة | ریشه کرر | مشتقات کرر | ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ ٱلْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَٰكُم بِأَمْوَٰلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَٰكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا
|
تارة | ریشه تور | مشتقات تور | مِنْهَا خَلَقْنَٰكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ
|
معانی مترادفات قرآنی دفعه
«مَرَة»
مُرُور كه مصدر است يعنى گذشتن و عبور كردن در آيه گفت:
وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ- المطففين 30 و إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً- الفرقان/ 72 اين آيه كه يكى از صفات عِبادُ الرَّحْمنِ- يا بندگان خداست اينست كه ميگويد اگر به كار لغو يا سخن بيهوده وادارشان كنند از آن كار يا سخن خوددارى ميكند و اگر لغوي را بشنوند آنرا براى ديگران بازگو نميكنند و اگر لغوى ديدند از آن رو گردان ميشوند. در آيه گفت: فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا- يونس/ 12.
در اين آيه- مَرَّ يعنى اعراض ميكند و رو گرداند چنانكه در آيه ديگر گفت:
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ- اسراء/ 83.
(در آيه يكى در بر طرف شدن زيان و سختى از انسان و دومى يعنى به نعمت رسيدن اوست كه ميگويد هر دو حالت را فراموش ميكند و از آن روى برميتابد گوئى كه خداى را نخوانده بود).
أَمْرَرْتُ الحبلَ- ريسمان را تابيدم پس- مَرِير و مُمَرّ- همان مفتول پيچيده شده است. گفت:
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى- النجم/ 6.
از عبارت- فلان ذو مره- است يعنى محكم و بهم تافته- مَرَّ الشيءُ و أَمَرَّ- تلخ شد و از اين معنى اصطلاح و ضرب المثل- فلان ما يُمِرُّ و ما يحلى- گرفته شده يعنى او نه تلخ است و نه شيرين در آيه گفت:
حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ- الاعراف/ 189 در باره باردار شدن زنان است كه در آغاز سبك وزن است و بتدريج سنگين ميشود كه بمعنى- اسْتَمَرَّتْ- نيز هست يعنى او را تحمل كرد و برداشت- مَرَّة و مَرَّتَيْنِ- جزئى از زمان است يك بار و دو بار گفت: ينقضون عهدهم فى كلّ عام مرّة- الانفال/ 56. يعنى پيمان خداى را در هر سال يكبار نقض ميكنند. و وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ- التوبة/ 13. آغاز خلقت در اولين بار است. و إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً- التوبة/ 80 در مورد منافقين است ميگويد اگر هفتاد بار براى ايشان استغفار كنى. و آيه: إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ- التوبة/ 83. اشاره به نرفتن به جهاد و جنگ است. و سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ- التوبه/ 101 يعنى عذاب دنيا و آخرت. ثَلاثَ مَرَّاتٍ يعنى سه بار.[۲]
«کَرَة»
الْكَرُّ: برگشتن به چيزى خواه خود شخص برگردد يا از نظر كار و فعل بازگشت كند (بالذات او بالفعل) كَرّ: طناب تابيده شده كه در اصل مصدر است و بصورت اسمى درآمده، جمعش- كُرُور- است در آيات: ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ (6/ اسراء)فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102/ شعراء) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً (167/ بقره).لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً (58 زمر)
كِرْكِرَة: استخوان سينه و گردن شتر و نيز- كركرة- به گروه و جماعت مردم هم تعبير ميشود.
كَرْكَرَة: باز گرداندن باد، ابرها را كه اين اسم تكرار شده از كرّ- است يعنى رفت و برگشت پى در پى.[۳]
«تارة»
در واژه توراة حرف (ت) مقلوب از حرف (و) است، و اصلش از الورى- است، آنطوريكه علماء كوفى معتقدند در اصل- ووراة بر وزن تفعفله است و عدّهاى نيز آنرا بر وزن- تفعل- مىدانند مانند- تتفل فوعل مثل حوقل مىدانند، خداى تعالى گويد: (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ- 44/ مائده) و (ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ- 29/ فتح). (نُخْرِجُكُمْ تارَةً- 55/ طه) يعنى بار ديگر و دفعه ديگر، گفته شده عبارت تَارَ الجرح- يعنى زخم بهبود يافت كه فعل تار از واژه (تار) است.[۴]