نوشیدنی (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←«شرب») |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== «شرب» === | === «شرب» === | ||
الشُّرْب: نوشيدن هر مايعى است، خواه آب يا غير از آن. | |||
خداى تعالى در صفت اهل بهشت گويد: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً- 21/ انسان). | |||
و در صفت دوزخيان گويد: (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ- 70/ انعام) جمعش- أَشْرِبَة- است. | |||
شَرِبْتُهُ شَرْباً و شُرْباً: آن را نوشيدم. | |||
و گفت: (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي ... فَشَرِبُوا مِنْه 249/ بقره): و گفت (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ- 55/ واقعه). | |||
يعنى: (و همچون شتران عطشان مىنوشند) الشِّرْب: بهره و نصيبى از آب (جرعهاى). | |||
و آيه: (هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ- 155/ شعراء) (اشاره به ناقه صالح است كه مىگويد او سهمى از آب دارد و شما هم روز معيّنى، سهمى و بهرهاى، آيه بعدى هم در همين مورد است مىگويد) (كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ- 28/ قمر). | |||
مَشْرَب: مصدر است و اسم زمان و مكان از شرب. | |||
در آيه: (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ- 60/ بقره) الشَّرِيب: نوشنده و همچنين آب قابل نوشيدن. | |||
شَارِب: مويى كه در روى لب بالاى دهان است و همچنين رگى كه توى حلق و گلو است، جمع آن- شَوَارِب- است به تصوّر اينكه هم آن رگ و هم سبيل و موى لب بالا نوشنده آبند. | |||
هذلىّ، در باره گورخر مىگويد:صخب الشّوارب لا يزال كأنه | |||
و آيه: (وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ- 93/ بقره). | |||
يعنى: (محبّت گوساله در دلشان استوار شده بود). | |||
گفتهاند معنى آيه از سخنى است كه مىگويند: | |||
أَشْرَبْتُ البعيرَ: طناب را به گردنش محكم بستم، شاعر گويد:فأشربتها الأقران حتّى و قصتها/بقرح و قد ألقين كلّ جنين معنى آيه فوق در مورد دلبستگى و شيفتگى زياد آنها به گوساله، مثل اينست كه دلهاشان سخت با طناب به آن بسته شده. | |||
بعضى از علماء گفتهاند معنايش اينست كه محبّت او به دلهاشان تعلّق گرفته و بسته شده (يعنى خود گوساله پرستى نه آن گوساله بخصوص) و اين معنى از عادات آنهاست يعنى وقتى كه آميخته شدن حبّ و بغض را در جان و نفس آدمى مىخواهند تعبير كنند، اسمى از- شراب را بطور- استعاره بكار مىبرند، زيرا واژه- شراب يا نوشيدنى بخاطر نافذ بودن و اثر كردن در بدن رساتر و بليغتر است، چنانكه شاعر گويد:تغلغل حيث لم يبلغ شراب/و لا حزن و لم يبلغ سرور يعنى: (بطورى نفوذ كرد كه اندوه و شادى و نوشيدنى به آن حد از تأثير و نفوذ نرسيده است). و هر گاه بگويند- گوساله دوستى- به اين حدّ از مبالغه نيست، بايد دانست كه يادآورى و ذكر- عجل- يعنى: گوساله در آيه اخير، آگاهى بر اين امر است كه آنها از شيفتگى بيش از حدّشان به او، صورت گوساله در دلهاشان محو نمىشد. | |||
در مثالى مىگويند: اشْرَبْتَنِى ما لم أشرب: چيزى را كه انجام ندادهام بر من ادّعاء كردى. | |||
=== «جرّع» === | === «جرّع» === | ||
جرع الماء يجرع و جرع تجرّعه- آب را جرعه جرعه و كم كم نوشيد خداى عزّ و جلّ گويد: (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُه 17/ ابراهيم). | |||
يعنى: جرعه جرعه مىخواهد بنوشد ولى گلوگير مىشود و نمىتواند به راحتى آن را فرو برد. | |||
جرعه آبى كه باندازه يك قورت و يك نفس نوشيده شود. | |||
نوق مجاريع- شترانى كه در پستانشان بقدر چند جرعه شير بيشتر نمانده است. | |||
جرع و جرعاء- ريگستانى كه گياهى نمىروياند گويى كه بذر و دانههاى غلات را خورده و از بين برده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 390</ref> | |||
=== «ساغ» === | === «ساغ» === | ||
سَاغَ الشرابُ نوشيدن و قورت دادن نوشيدنى آسان شد. | |||
أَسَاغَهُ كذا: پايان يافت و كامل شد. | |||
آيه: (سائِغاً لِلشَّارِبِينَ- 62/ نحل) (اشاره به آفرينش شير در وجود پستانداران است كه مىگويد: يكى از آثار نعمتهاى خدا بر شما شير است كه بر نوشندگانش گوارا است).و (وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ- 17/ ابراهيم) (به زحمت مىخورد و نوشيدن و فرو بردنش را نمىتواند زيرا از هر سوى مرگ او را مىگيرد امّا مردنى نيست). | |||
سَوَّغْتُهُ مالا: مالى به او بخشيدم. | |||
واژه- تَسْوِيغ- استعاره از همان معنى است. | |||
فلانٌ سَوْغُ أخيه: وقتى است كه يكى از دو نوزاد پشت سر اولى به سرعت زائيده شود (دوقلوها) كه تشبيهى از راحتى و به سرعت نوشيدن است (سَوْغ: همزاد، كه مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 282-281</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۴۴
مترادفات قرآنی نوشیدنی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شرب»، «جرّع»، «ساغ».
مترادفات «نوشیدنی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
شرب | ریشه شرب | مشتقات شرب | فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلْجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّىٓ إِلَّا مَنِ ٱغْتَرَفَ غُرْفَةًۢ بِيَدِهِۦ فَشَرِبُوا۟ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُۥ قَالُوا۟ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالَ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُوا۟ ٱللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةًۢ بِإِذْنِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ
|
جرّع | ریشه جرع | مشتقات جرع | يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ وَيَأْتِيهِ ٱلْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِيظٌ
|
ساغ | ریشه سوغ | مشتقات سوغ | وَإِنَّ لَكُمْ فِى ٱلْأَنْعَٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهِۦ مِنۢ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِّلشَّٰرِبِينَ
|
معانی مترادفات قرآنی نوشیدنی
«شرب»
الشُّرْب: نوشيدن هر مايعى است، خواه آب يا غير از آن.
خداى تعالى در صفت اهل بهشت گويد: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً- 21/ انسان).
و در صفت دوزخيان گويد: (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ- 70/ انعام) جمعش- أَشْرِبَة- است.
شَرِبْتُهُ شَرْباً و شُرْباً: آن را نوشيدم.
و گفت: (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي ... فَشَرِبُوا مِنْه 249/ بقره): و گفت (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ- 55/ واقعه).
يعنى: (و همچون شتران عطشان مىنوشند) الشِّرْب: بهره و نصيبى از آب (جرعهاى).
و آيه: (هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ- 155/ شعراء) (اشاره به ناقه صالح است كه مىگويد او سهمى از آب دارد و شما هم روز معيّنى، سهمى و بهرهاى، آيه بعدى هم در همين مورد است مىگويد) (كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ- 28/ قمر).
مَشْرَب: مصدر است و اسم زمان و مكان از شرب.
در آيه: (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ- 60/ بقره) الشَّرِيب: نوشنده و همچنين آب قابل نوشيدن.
شَارِب: مويى كه در روى لب بالاى دهان است و همچنين رگى كه توى حلق و گلو است، جمع آن- شَوَارِب- است به تصوّر اينكه هم آن رگ و هم سبيل و موى لب بالا نوشنده آبند.
هذلىّ، در باره گورخر مىگويد:صخب الشّوارب لا يزال كأنه و آيه: (وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ- 93/ بقره). يعنى: (محبّت گوساله در دلشان استوار شده بود).
گفتهاند معنى آيه از سخنى است كه مىگويند:
أَشْرَبْتُ البعيرَ: طناب را به گردنش محكم بستم، شاعر گويد:فأشربتها الأقران حتّى و قصتها/بقرح و قد ألقين كلّ جنين معنى آيه فوق در مورد دلبستگى و شيفتگى زياد آنها به گوساله، مثل اينست كه دلهاشان سخت با طناب به آن بسته شده.
بعضى از علماء گفتهاند معنايش اينست كه محبّت او به دلهاشان تعلّق گرفته و بسته شده (يعنى خود گوساله پرستى نه آن گوساله بخصوص) و اين معنى از عادات آنهاست يعنى وقتى كه آميخته شدن حبّ و بغض را در جان و نفس آدمى مىخواهند تعبير كنند، اسمى از- شراب را بطور- استعاره بكار مىبرند، زيرا واژه- شراب يا نوشيدنى بخاطر نافذ بودن و اثر كردن در بدن رساتر و بليغتر است، چنانكه شاعر گويد:تغلغل حيث لم يبلغ شراب/و لا حزن و لم يبلغ سرور يعنى: (بطورى نفوذ كرد كه اندوه و شادى و نوشيدنى به آن حد از تأثير و نفوذ نرسيده است). و هر گاه بگويند- گوساله دوستى- به اين حدّ از مبالغه نيست، بايد دانست كه يادآورى و ذكر- عجل- يعنى: گوساله در آيه اخير، آگاهى بر اين امر است كه آنها از شيفتگى بيش از حدّشان به او، صورت گوساله در دلهاشان محو نمىشد.
در مثالى مىگويند: اشْرَبْتَنِى ما لم أشرب: چيزى را كه انجام ندادهام بر من ادّعاء كردى.
«جرّع»
جرع الماء يجرع و جرع تجرّعه- آب را جرعه جرعه و كم كم نوشيد خداى عزّ و جلّ گويد: (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُه 17/ ابراهيم).
يعنى: جرعه جرعه مىخواهد بنوشد ولى گلوگير مىشود و نمىتواند به راحتى آن را فرو برد.
جرعه آبى كه باندازه يك قورت و يك نفس نوشيده شود.
نوق مجاريع- شترانى كه در پستانشان بقدر چند جرعه شير بيشتر نمانده است.
جرع و جرعاء- ريگستانى كه گياهى نمىروياند گويى كه بذر و دانههاى غلات را خورده و از بين برده.[۱]
«ساغ»
سَاغَ الشرابُ نوشيدن و قورت دادن نوشيدنى آسان شد.
أَسَاغَهُ كذا: پايان يافت و كامل شد.
آيه: (سائِغاً لِلشَّارِبِينَ- 62/ نحل) (اشاره به آفرينش شير در وجود پستانداران است كه مىگويد: يكى از آثار نعمتهاى خدا بر شما شير است كه بر نوشندگانش گوارا است).و (وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ- 17/ ابراهيم) (به زحمت مىخورد و نوشيدن و فرو بردنش را نمىتواند زيرا از هر سوى مرگ او را مىگيرد امّا مردنى نيست).
سَوَّغْتُهُ مالا: مالى به او بخشيدم.
واژه- تَسْوِيغ- استعاره از همان معنى است.
فلانٌ سَوْغُ أخيه: وقتى است كه يكى از دو نوزاد پشت سر اولى به سرعت زائيده شود (دوقلوها) كه تشبيهى از راحتى و به سرعت نوشيدن است (سَوْغ: همزاد، كه مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است).[۲]