تازه (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←«طریّ») |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
=== «طریّ» === | === «طریّ» === | ||
در آيه گفت: (لَحْماً طَرِيًّا- 14/ نحل) يعنى: گوشت تازه، كه از- طَرَاء و طَرَاوَة- است. | |||
فعلش- طَرَّيْتُ كذا فَطَرِيَ- است يعنى تر و تازهاش كردم. | |||
المُطَرَّاة من الثّياب: جامه و لباس مرطوب يا تازه. | |||
إِطْرَاء: مدح و ستايش كه تكرار مىشود. | |||
طَرَأَ: با حرف همزه يعنى طلوع كرد و نمايان شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 482</ref> | |||
=== «رطب» === | === «رطب» === | ||
الرَّطْب: ترى و رطوبت، نقطه مقابل- يابس: خشكى. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ- 59/ انعام). | |||
رُطَب: مخصوص خرماى تازه و نرم است، خداى تعالى گويد: (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا- 25/ مريم). | |||
يعنى: (شاخه نخل را حركت بده تا خرماى تازه بر تو فرو ريزد). | |||
أَرْطَبَ النَّخْلُ- مثل- أتمر و أجنى- است (خرماى رسيده، و چيده شده). | |||
رَطَبْتُ الفرسَ و رَطَّبْتُه: اسب را خرما خوراندم. | |||
رَطَبَ الفرسُ: آن اسب خرما خورد. | |||
رَطَبَ الرَّجُلُ رَطَباً: وقتى است كه كسى سخن درست و نادرست مىگويد كه تشبيهى است به خوردن خرماى خشك و تر. | |||
رَطِيب: عبارتست از نرمى. | |||
=== «نضرة» === | === «نضرة» === | ||
نَضْرَة و نَضَارَة يعنى زيبائى و (جمال و خلوص) در آيه گفت: | |||
نَضْرَةَ النَّعِيمِ- المطففين/ 24 (در چهره ابرار و بهشتيان و رخسارشان نشاط و شادمانى نعمتهاى بهشتى نمايان است) يعنى درخشش و فروغ نعمتها. و گفت: | |||
وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً- الانسان/ 11 فعل اين واژه نَضَرَ- يَنْضُرُ و اسم فاعلش نَاضِرٌ است كه نَضِرَ- يَنْضَرُ- نيز گفته شده آيه: | |||
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ- القيامة/ 22 | |||
و عبارت نَضَرَ اللّهُ وجهَهُ- كه جملهايست دعائيه يعنى خداوند چهرهاش شادمان و نورانى كند. | |||
أخضرُ نَاضِرٌ- شاخهاى سبز و زيبا. نَضَر و نَضِير- يعنى طلا و زر بخاطر روشنى و پاكى آن. | |||
قَدَحٌ نُضَارٌ- جامى زرين و خالص مانند شمش طلا. اما قَدَحُ نُضَارٍ- بصورت مضاف و مضاف اليه يعنى كاسهاى كه از چوب شورهگز ساخته شده. (درختى است كه بهترين ظروف از آن ساخته ميشود).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 353-352</ref> | |||
=== «ناعمة» === | === «ناعمة» === | ||
نِعْمَة با كسره حرف اوّل بمعنى- نيكوئى و حالت نيكوست. اين وزن يعنى- فِعْلَة- بيانگر حالتى است كه انسان بر آن حالت است مثل- جلسه- حالتى از نشستن انسان و- ركبة- حالت سوارى بر مركب است. اما نَعْمَة- با فتحه حرف اول يعنى آسايش و رفاه داشتن ماه واژههاى- ضربه و شتمه- بمعنى يكبار زدن و همگى بر بناى اسم مره است. | |||
بكار بردن نعمت- در مورد نيكوئى كم يا زياد هر دو بصورت اسم جنس بكار ميرود، در آيه گفت: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها- ابراهيم/ 34 و اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ- البقره/ 40 و وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي- المائده/ 3 و فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ- آل عمران/ 174 و آيات زياد ديگر. | |||
إِنْعَام- رساندن نيكى به ديگران است، كه فقط در مورد انسان بكار ميرود و در باره موجودات ديگر غير از انسان گفته نميشود مثلا نميگويند- أَنْعَمَ فلانٌ على فرسه- او به اسبش إنعام كرد كه غلط است. خداى تعالى فرمود: | |||
أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ- الفاتحه/ 7 (قسمتى از سوره حمد است كه در نمازها ميگوئيم كه بر آنها نيكوئى كردى). و آيه: | |||
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ- الاحزاب/ 37 و وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ- الاحزاب/ 37 نَعْمَاءُ در برابر ضراء بكار ميرود يعنى شادى در مقابل فلاكت و بدبختى. | |||
در آيه گفت: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ- هود/ 10 يعنى اگر انسان را حالتى شادى بخش پس از سختى و رنج برسد فريفته و مغرور ميشود | |||
نُعْمَى- يعنى نيك بختى ضد- بوسى- يا بدبختى است. آيه: | |||
إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ- الزخرف/ 59 نَعِيمٌ- نعمت فراوان. | |||
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ- يونس/ 9 و يا جَنَّاتِ النَّعِيمِ- المائده/ 65 تَنَعَّمَ- به چيزى كه نعمت و زندگى پاك و شادى آفرين در آن هست رسيد. | |||
و بدست آورد. | |||
نَعَّمَهُ، تَنْعِيماً، فَتَنَعَّمَ- او را در نعمتى و زندگى آسايش بخشى قرار داد، در آيه گفت: | |||
فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ- الفجر/ 15 (2) (در مورد اكرام و انعام خداوند يا پاداش و عقوبت به انسانها كه مبتنى بر ايمان و كردار آنهاست به زيرنويسى توجه شود). | |||
طعامٌ نَاعِمٌ- غذاى نرم و لذيذ. جاريةٌ نَاعِمَةٌ- دوشيزه مرفه و ناز پرورده. | |||
نَعَمٌ- نام مخصوص شتر است و جمعش- أَنْعَام- نام شتر به نَعَم و أَنْعَام- از اين جهت است كه شتر براى آنها بزرگترين نعمت است، ولى أنعام- به گاو و گوسفند و شتر هر سه اطلاق ميشود و حتما بايستى در ميان آنها شتر هم باشد تا أنعام گفته شود. در آيه گفت: | |||
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ- الصافات/ 12 | |||
و وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً- الانعام/ 142 و در آيه: فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ- يونس/ 24 كه شتر و غير آن را در بر ميگيرد كه از گياهان زمين تغذيه ميكنند مثل انسانها نُعَامَى- باد جنوب كه بسيار سودمند و مرطوب است، نَعَامَة- يعنى شتر- مرغ كه شباهتى به شتر دارد و نيز نَعَامَة يعنى سايبان در كوه و بر سر چاهها كه از دور مثل كوهان شتر است. | |||
نَعَائِم- يكى از منازل ماه كه به نعامة تشبيه شده است، شاعر ميگويد:و ابن النعامة عند ذلك مركبي | |||
- پاها را به شباهت دويدن سريع شتر مرغ. | |||
- ابن النعامة- ناميدهاند كه شباهت به آن دارد و فاصله قدمها را هم بهمان عبارت گفته باشد. | |||
تَنَعَّمَ فلانٌ- كسى كه به آرامى راه ميرود كه از نعمت بمعنى ناز و رفاه گرفته شده. | |||
نِعْمَ- در برابر- بِئْسَ- در مدح بكار ميرود (يعنى چه نيكوست) در آيه گفت نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ- الصاد/ 30 و فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ- آل عمران/ 136 و نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ- الانفال/ 40 و وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ- الذاريات/ 48 و آيه إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ- البقره/ 271 | |||
در اصطلاح ميگويند اگر آن كار را انجام دهى- فبها و نِعْمَتْ- يعنى خصلت و صفتى نيكوست. | |||
غَسَّلْتُهُ غسلًا نِعِمَّا- نيكو غسلش دادم. | |||
فعل كذا و أَنْعَمَ- زياد و افزونش كرد كه اصلش از- إنعام- است- نَعَّمَ اللَّهُ بك عيناً- خداوند چشمت را روشن سازد نَعَمْ كلمهايست براى پاسخ مثبت كه از نعمت گرفته شده روشنى چشم يا نور ديدگان را هم- نُعْمَى عينٍ يا نُعْمَةُ عينٍ [يا نُعَامُ عينٍ]- گويند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 374-368</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۶
مترادفات قرآنی تازه
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «طریّ»، «رطب»، «نضرة»، «ناعمة».
مترادفات «تازه» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
طریّ | ریشه طرو | مشتقات طرو | وَهُوَ ٱلَّذِى سَخَّرَ ٱلْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا۟ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا۟ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى ٱلْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِۦ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
|
رطب | ریشه رطب | مشتقات رطب | وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَٰتِ ٱلْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَٰبٍ مُّبِينٍ
|
نضرة | ریشه نضر | مشتقات نضر | فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ ٱلْيَوْمِ وَلَقَّىٰهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا
|
ناعمة | ریشه نعم | مشتقات نعم | وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ
|
معانی مترادفات قرآنی تازه
«طریّ»
در آيه گفت: (لَحْماً طَرِيًّا- 14/ نحل) يعنى: گوشت تازه، كه از- طَرَاء و طَرَاوَة- است.
فعلش- طَرَّيْتُ كذا فَطَرِيَ- است يعنى تر و تازهاش كردم.
المُطَرَّاة من الثّياب: جامه و لباس مرطوب يا تازه.
إِطْرَاء: مدح و ستايش كه تكرار مىشود.
طَرَأَ: با حرف همزه يعنى طلوع كرد و نمايان شد.[۱]
«رطب»
الرَّطْب: ترى و رطوبت، نقطه مقابل- يابس: خشكى.
خداى تعالى گويد: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ- 59/ انعام).
رُطَب: مخصوص خرماى تازه و نرم است، خداى تعالى گويد: (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا- 25/ مريم).
يعنى: (شاخه نخل را حركت بده تا خرماى تازه بر تو فرو ريزد).
أَرْطَبَ النَّخْلُ- مثل- أتمر و أجنى- است (خرماى رسيده، و چيده شده).
رَطَبْتُ الفرسَ و رَطَّبْتُه: اسب را خرما خوراندم.
رَطَبَ الفرسُ: آن اسب خرما خورد.
رَطَبَ الرَّجُلُ رَطَباً: وقتى است كه كسى سخن درست و نادرست مىگويد كه تشبيهى است به خوردن خرماى خشك و تر.
رَطِيب: عبارتست از نرمى.
«نضرة»
نَضْرَة و نَضَارَة يعنى زيبائى و (جمال و خلوص) در آيه گفت:
نَضْرَةَ النَّعِيمِ- المطففين/ 24 (در چهره ابرار و بهشتيان و رخسارشان نشاط و شادمانى نعمتهاى بهشتى نمايان است) يعنى درخشش و فروغ نعمتها. و گفت:
وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً- الانسان/ 11 فعل اين واژه نَضَرَ- يَنْضُرُ و اسم فاعلش نَاضِرٌ است كه نَضِرَ- يَنْضَرُ- نيز گفته شده آيه:
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ- القيامة/ 22
و عبارت نَضَرَ اللّهُ وجهَهُ- كه جملهايست دعائيه يعنى خداوند چهرهاش شادمان و نورانى كند.
أخضرُ نَاضِرٌ- شاخهاى سبز و زيبا. نَضَر و نَضِير- يعنى طلا و زر بخاطر روشنى و پاكى آن.
قَدَحٌ نُضَارٌ- جامى زرين و خالص مانند شمش طلا. اما قَدَحُ نُضَارٍ- بصورت مضاف و مضاف اليه يعنى كاسهاى كه از چوب شورهگز ساخته شده. (درختى است كه بهترين ظروف از آن ساخته ميشود).[۲]
«ناعمة»
نِعْمَة با كسره حرف اوّل بمعنى- نيكوئى و حالت نيكوست. اين وزن يعنى- فِعْلَة- بيانگر حالتى است كه انسان بر آن حالت است مثل- جلسه- حالتى از نشستن انسان و- ركبة- حالت سوارى بر مركب است. اما نَعْمَة- با فتحه حرف اول يعنى آسايش و رفاه داشتن ماه واژههاى- ضربه و شتمه- بمعنى يكبار زدن و همگى بر بناى اسم مره است.
بكار بردن نعمت- در مورد نيكوئى كم يا زياد هر دو بصورت اسم جنس بكار ميرود، در آيه گفت: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها- ابراهيم/ 34 و اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ- البقره/ 40 و وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي- المائده/ 3 و فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ- آل عمران/ 174 و آيات زياد ديگر.
إِنْعَام- رساندن نيكى به ديگران است، كه فقط در مورد انسان بكار ميرود و در باره موجودات ديگر غير از انسان گفته نميشود مثلا نميگويند- أَنْعَمَ فلانٌ على فرسه- او به اسبش إنعام كرد كه غلط است. خداى تعالى فرمود:
أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ- الفاتحه/ 7 (قسمتى از سوره حمد است كه در نمازها ميگوئيم كه بر آنها نيكوئى كردى). و آيه:
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ- الاحزاب/ 37 و وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ- الاحزاب/ 37 نَعْمَاءُ در برابر ضراء بكار ميرود يعنى شادى در مقابل فلاكت و بدبختى.
در آيه گفت: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ- هود/ 10 يعنى اگر انسان را حالتى شادى بخش پس از سختى و رنج برسد فريفته و مغرور ميشود
نُعْمَى- يعنى نيك بختى ضد- بوسى- يا بدبختى است. آيه:
إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ- الزخرف/ 59 نَعِيمٌ- نعمت فراوان.
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ- يونس/ 9 و يا جَنَّاتِ النَّعِيمِ- المائده/ 65 تَنَعَّمَ- به چيزى كه نعمت و زندگى پاك و شادى آفرين در آن هست رسيد.
و بدست آورد.
نَعَّمَهُ، تَنْعِيماً، فَتَنَعَّمَ- او را در نعمتى و زندگى آسايش بخشى قرار داد، در آيه گفت:
فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ- الفجر/ 15 (2) (در مورد اكرام و انعام خداوند يا پاداش و عقوبت به انسانها كه مبتنى بر ايمان و كردار آنهاست به زيرنويسى توجه شود).
طعامٌ نَاعِمٌ- غذاى نرم و لذيذ. جاريةٌ نَاعِمَةٌ- دوشيزه مرفه و ناز پرورده.
نَعَمٌ- نام مخصوص شتر است و جمعش- أَنْعَام- نام شتر به نَعَم و أَنْعَام- از اين جهت است كه شتر براى آنها بزرگترين نعمت است، ولى أنعام- به گاو و گوسفند و شتر هر سه اطلاق ميشود و حتما بايستى در ميان آنها شتر هم باشد تا أنعام گفته شود. در آيه گفت:
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ- الصافات/ 12
و وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً- الانعام/ 142 و در آيه: فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ- يونس/ 24 كه شتر و غير آن را در بر ميگيرد كه از گياهان زمين تغذيه ميكنند مثل انسانها نُعَامَى- باد جنوب كه بسيار سودمند و مرطوب است، نَعَامَة- يعنى شتر- مرغ كه شباهتى به شتر دارد و نيز نَعَامَة يعنى سايبان در كوه و بر سر چاهها كه از دور مثل كوهان شتر است.
نَعَائِم- يكى از منازل ماه كه به نعامة تشبيه شده است، شاعر ميگويد:و ابن النعامة عند ذلك مركبي
- پاها را به شباهت دويدن سريع شتر مرغ.
- ابن النعامة- ناميدهاند كه شباهت به آن دارد و فاصله قدمها را هم بهمان عبارت گفته باشد.
تَنَعَّمَ فلانٌ- كسى كه به آرامى راه ميرود كه از نعمت بمعنى ناز و رفاه گرفته شده.
نِعْمَ- در برابر- بِئْسَ- در مدح بكار ميرود (يعنى چه نيكوست) در آيه گفت نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ- الصاد/ 30 و فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ- آل عمران/ 136 و نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ- الانفال/ 40 و وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ- الذاريات/ 48 و آيه إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ- البقره/ 271
در اصطلاح ميگويند اگر آن كار را انجام دهى- فبها و نِعْمَتْ- يعنى خصلت و صفتى نيكوست.
غَسَّلْتُهُ غسلًا نِعِمَّا- نيكو غسلش دادم.
فعل كذا و أَنْعَمَ- زياد و افزونش كرد كه اصلش از- إنعام- است- نَعَّمَ اللَّهُ بك عيناً- خداوند چشمت را روشن سازد نَعَمْ كلمهايست براى پاسخ مثبت كه از نعمت گرفته شده روشنى چشم يا نور ديدگان را هم- نُعْمَى عينٍ يا نُعْمَةُ عينٍ [يا نُعَامُ عينٍ]- گويند.[۳]