ایجاد کردن (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
|- | |- | ||
|ذرأ | |ذرأ | ||
|[[ | |[[ذرأ (ریشه)|ریشه ذرأ]] | ||
|[[ | |[[ذرا (واژگان)|مشتقات ذرأ]] | ||
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=179}} | |{{AFRAME|Surah=7|Ayah=179}} | ||
|} | |} | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
=== «برأ» === | === «برأ» === | ||
اصل بُرْء و بَرَاء و تَبَرِّي- ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است، و لذا مىگويند: | |||
بَرَأْتُ من المرض- بَرَأْتُ من فلان- تَبَرَّأْتُ و أَبْرَأْتُهُ من كذا و بَرَأْتُهُ و- رجل بَرِيء و- قوم بُرَآء و بَرِيئُون. | |||
كه در آيات زير افعال مختلف آن در معنى بيزارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ- 1/ توبه) و (أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ- 3/ توبه) و (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ- 41/ يونس)، (إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ- 4/ ممتحنه) و (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ- 26/ زخرف) و (فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا- 69/ احزاب) و (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا- 166/ بقره) كه تماما در معنى بيزارى است و البارى- در معنى ايجاد كننده، در وصف پروردگار بكار مىرود و خاصّ اوست مانند آيات (الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ- 24/ حشر) و (فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ- 54/ بقره). | |||
بريّه يعنى آفريده و مخلوق، گفتهاند اصل واژه- بريّه- همزه است كه حذف شده است مانند- بريت العود: چوب را تراشيدم، ناميده شدن مخلوق به- بريّه- براى اين است كه اصلش- مبريّه- يعنى اسم مفعول از- برى- است كه به معنى خاك است، چنانكه خداى فرمايد (خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ- 20/ روم) و (أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ- 7/ بينه) و (شَرُّ الْبَرِيَّةِ- 6/ بينه).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 265-264</ref> | |||
=== «بدع» === | === «بدع» === | ||
إبداع، همان إنشاء و آفريدن است كه بدون نمونه قبلى ايجاد و انجام شود، ركيّة بديع- يعنى حفره و چاه جديد و از همان واژه است، هر گاه كلمه بديع- در باره خداى تعالى بكار رود به معنى ايجاد و آفرينش چيزى است بدون مادّه و ابزار و بدون زمان و مكان، اينگونه آفرينش و إبداع خاصّ خداوند است. | |||
واژه بديع- به مُبْدِع- يعنى ايجاد كننده گفته مىشود، مثل آيه (بَدِيع السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 117/ بقره) اسم مفعول آنهم مبدع است مثل حفره و چاه جديد يا- ركية بديع- البِدْع- براى اسم فاعل و مفعول هر دو بكار مىرود، در آيه (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ- 9/ احقاف) كه گفتهاند، معنايش، مبدع- و اسم مفعول است يعنى اوّلين رسولى نيستم كه خداوند فرستاده است و سابقه چنين امر بديعى نيز نداشتهام، عدهاى گفتهاند واژه- بدعا- در اين آيه اسم فاعل است يعنى من در آنچه مىگويم نخستين رسول نيستم. | |||
معنى- بدعت- در مذهب، وارد كردن سخنى است كه گويندهاش و عمل كنندهاش بر روش و سيره صاحب شريعت، و كتاب و سنّت و همچنين بر اصول محكم و استوار و نمونههاى با خير و صلاح دين نباشد. | |||
روايت شده است كه:«كلّ محدثة بدعة و كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة فى النّار | |||
الإبداع بالرّجل- يعنى پياده رفتن در وقتى كه در مركب سوارى آثار خستگى و ضعف ظاهر شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 246-245</ref> | |||
=== «فطر» === | === «فطر» === | ||
اصل فَطْر شكاف طولى است يعنى چيزى را از درازا بريدن، افعالش: | |||
فَطَرَ فلانٌ كذا فَطْراً و أَفْطَرَ هو فُطُوراً و انْفَطَرَ انْفِطَاراً است: | |||
آن را شكافت و دو نيمه شد. | |||
در آيه: هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (3/ ملك) يعنى آيا در آسمانها شكافى و اختلالى مىيابى. | |||
معنى واژه- فَطْر- يعنى فاصله و شكاف يا عيب و اختلال كه گاهى بر طريق فساد است و گاهى بر طريق صلاح، در آيه گفت: | |||
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا (18/ مزمل). | |||
فَطَرْتُ الشاةَ: با دو انگشت گوسپند را دوشيدم: | |||
فَطَرْتُ العجينَ: در وقتى است كه آرد را با آب مخلوط كرده و همان وقت بدون تخمير شدن آنرا بپزى قبل از اينكه خمير ور آمده باشد، و از اين معنى است واژه- فِطْرَة. | |||
فَطَرَ اللّهُ الخلقَ: همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد پس آيه: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (30/ روم) اشارهاى از خداى تعالى است به آنچه را كه ابداع نموده و آفريده است و در آنچه كه در وجود مردم از گرايش به شناخت خداى تعالى متمركز ساخته و نهاده است. | |||
فِطْرَة اللّه- همان نيرو و توانى است كه در انسان براى شناختن ايمانى كه در آيات زير اشاره ميشود تمركز داده است كه گفت: | |||
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (87/ زخرف). | |||
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (1/ فاطر) | |||
الَّذِي فَطَرَهُنَ (56/ انبياء). | |||
وَ الَّذِي فَطَرَنا (76/ طه) يعنى ما را ابداع و ايجاد كرد. | |||
و در آيه: السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ (18/ مزمل) صحيح است كه- انْفِطَار- اشاره به قبول چيزى باشد كه آن را ابداع كرده و بر ما بخشيده و افاضه نموده است. | |||
فِطْر: ترك كردن روزه است، فعلش- فَطَرْتُهُ و أَفْطَرْتُهُ و أَفْطَرَ هو- است. | |||
قارچ يا سماروخ را هم- فطر- گفتهاند زيرا زمين را بسرعت مىشكافد و از آن خارج ميشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 73-71</ref> | |||
=== «خلق» === | === «خلق» === | ||
الْخَلْق، اصلش اندازهگيرى و تدبير و نظم مستقيم و استوار در امور است واژه خَلْق در معنى نو آفرينى و ايجاد چيزى بدون اينكه آن چيز سابقه وجودى داشته باشد و ايجادش بدون نمونه داشتن باشد بكار مىرود. | |||
خداى فرمايد: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ- 73/ انعام). | |||
يعنى: ابداع و ايجادشان نمود كه اين معنى بنا بدلالت و راهنمائى آيه بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 17/ بقره) است، و همچنين: واژه- خَلْق- در معنى پيدايش و ايجاد چيزى بكار مىرود، مثل آيات خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ- 1/ نساء).و خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ- 4/ نحل).خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ- 12/ مؤمنون).و وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ- 11/ اعراف) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ- 15/ الرّحمن). | |||
آيه اخير يعنى: (پريان را از شعلهاى بىدود آفريد يعنى حرارت). | |||
ولى آفريدن- خلقى- كه بمعنى ابداع و نو آفرينى است جز براى خداى تعالى نيست و لذا در باره تفاوت اين معنى ميان خود و ديگران، فرمود: أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ- 17/ نحل). | |||
يعنى: (آيا آنكه مىآفريند همانند كسى است كه نمىآفريند و خود آفريده شده است پس آيا متذكّر نمىشويد و بياد نمىآوريد). | |||
امّا آنچيزى كه در اثر تغيير دادن چيزى خلق و ظاهر مىشود و بوجود مىآيد خداوند آنرا بصورت خلق براى غير از خودش در پارهاى حالات قرار داده است مثل داستان حضرت عيسى (ع) آنچنانكه قرآن مىگويد: | |||
وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي- 110/ مائده)- خلق- و آفريدن در عموم مردم به دو صورت بكار رفته است: | |||
اوّل- در معنى تدبير امور و ساختن، چنانكه شاعر گويد:فلأنت تغرى ما خلقت و بع/ض القوم يخلق ثمّ لا يغرى (شاعر زهير بن ابى سلمى است كه گويد: تو هر چه مىسازى و تدبير مىكنى ضايع مىكنى ولى گروهى از مردم مىسازند و ضايع نمىكنند). | |||
دوّم- خَلْق در معنى دروغ گفتن، در آيه: وَ تَخْلُقُونَ إِفْكا 17/ عنكبوت) اگر گفته شود در آيه فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ- 14/ مؤمنون) صحيح است كه دلالت بر ديگر مخلوقات غير از خداوند دارد و با واژه- خلق- وصف شدهاند، معنايش اينستكه أَحْسَنُ الْخالِقِينَ- 14/ مؤمنون) يعنى خداوند نيكوترين تدبير كنندگان و حكم كنندگان است، يا اينكه آيه فوق بنابر تقديرى است كه معتقد بودند و مىپنداشتند كه موجودات غير از خدا نيز خلق مىكنند و ايجاد مىكنند پس بنابر آنچيزى است كه مىپنداشتند گويى كه مىگويد: حالا فرض كن و حساب كن كه آفرينندهها و ايجاد كنندگان ديگر نيز وجود دارند پس بنابر آنچه كه اعتقاد داريد خداوند از نظر نو آفرينى نيكوترين آنهاست، چنانكه فرمود: | |||
خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ- 16/ رعد). | |||
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ- 19/ نساء). | |||
واژه خَلْق در آيه اخير اشارهاى است به اخته كردن مردان و حيوانات يا بريدن ريش و از اين قبيل چيزها كه مىپنداشتند آن كارها خلقت جديدى است و نيز گفته شده: معناى آيه فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ- 119/ نساء) يعنى حكم خداى را تغيير مىدادند. | |||
و آيه لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ- 30/ روم) اشارهاى است به حكم و فرمان خداى كه مقدّر كرده است. | |||
و نيز گفتهاند: لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ- 30/ روم) در حكم نهى است باين معنى كه آفرينش خداى را تغيير ندهيد. | |||
و آيه وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ- 166/ شعراء) كنايه از وسيله تمتّع در همسران است. | |||
و هر جا كه واژه- خَلْق- در توصيف سخن و كلام بكار رفته است مقصود دروغ گفتن است. | |||
و بر اين اساس آيه إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ- 137/ شعراء). | |||
و آيه ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاق 7/ ص) واژه- خَلْق- در معناى- مخلوق- يعنى موجود و آفريده هم بكار مىرود. | |||
خَلْق و خُلْق- در اصل يكى است مثل- شرب و شرب- و- صرم و صرم (قطع كردن و بريدن) ولى كلمه- خلق- مخصوص اشكال و اجسام و صورتهائى است كه با حواس درك مىشود و خلق ويژه قوا و سجايائى است كه با فطرت و ديد دل درك مىشود. | |||
خداى تعالى گويد: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ- 4/ قلم) و إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ- 137/ شعراء) كه خَلْقُ الْأَوَّلِينَ نيز خوانده شده، و خَلَاق- هم فضائل و بهرههائى است كه انسان با اخلاقش كسب مىكند. خداى تعالى گويد: وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ- 200/ بقره). | |||
فلان خَلِيق بكذا- يعنى او سزاوار آن است گوئى كه در آن حالت آفريده شده است مثل اينكه مىگوئى: | |||
مجبول على كذا- يعنى بر آن روش سرشته شده است و فطرى اوست يا اينكه از نظر خلقت بسوى آن كشانده مىشود. | |||
خَلَقَ الثّوب و أَخْلَقَ- آن جامعه و لباس كهنه شد. | |||
ثوب خَلَق و مُخْلَق و أَخْلَاق- مثل- حبل أرمام و أرمات، يعنى ريسمانهاى بهم بسته شده و تابيده. | |||
از عبارت- خَلُوقَة الثّوب فرسوده شدن جامه، لمس شدن، و پوشيده شدن زياد آن تصوّر مىشود. لذا در باره كوه مىگويند: | |||
جبل أَخْلَقُ و صخرة خَلْقَاءُ- كوه و صخره سائيده و فرسوده شد. | |||
خَلَقْتُ الثّوب- يعنى لباس را با پوشيدن نرم و آماده كردم. | |||
اخْلَوْلَقَ السّحاب- ابر باران ريز شد مثل: خَلِيق بكذا- شايسته آن است. | |||
خَلُوق- هم نوعى از عطر و بوى خوش گياهى است (زعفران).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 636-632</ref> | |||
=== «انشأ» === | === «انشأ» === | ||
نَشْء و نَشْأَة- يعنى بوجود آوردن چيزى و تربيت كردن آن، در قرآن فرمود: | |||
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى- الواقعه/ 62 فعل اين واژه مثل- نَشَأَ فلان- است يعنى او را رشد كرد، جوان را هم كه رشد كرده و تربيت شده- نَاشِئ- ميگويند. در آيه فرمود: | |||
إِنَ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً- المزمل/ 6 در اين آيه ناشئه- همان قيام و بپا خاستن براى نماز شب است كه بگويد نماز شب بهترين گواه بر خلوص قلب و صدق ايمان است. | |||
نَشَأَ السحابُ- ابر در هوا ظاهر شد و بتدريج متراكم شد. در آيه گفت: | |||
وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ- الرعد/ 12 واژه- إِنْشَاء- بمعنى ايجاد چيزى است با تربيت و رشد آن كه بيشتر در ايجاد حيات انسان گفته ميشود، در آيات: هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ- الملك/ 23 و هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ- هود/ 61 و ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ- المؤمنون/ 31 و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ- المؤمنون/ 14 و وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ- الواقعه/ 61)و يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ- العنكبوت/ 20 همه آيات فوق در مورد ايجاد و آفرينشى است كه مخصوص خداوند است در آيه گفت: أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ- الواقعه/ 72 | |||
كه در اين آيه ظاهر شدن و بيرون آمدن آبش را به ايجاد و ظهور انسان از نطفه و خاك تشبيه كرده است. در آيه گفت: | |||
أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ- الزخرف/ 18 يعنى كسيكه در زينت و زيور رشد ميكند و تربيت ميشود (مثل دختران) فرزندان خدا هستند!؟ كه بصورت- يَنْشَا- هم خوانده شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 341-339</ref> | |||
=== «ذرأ» === | === «ذرأ» === | ||
الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مىشود: | |||
ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان را ايجاد كرد. | |||
خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس 179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً 136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است. | |||
الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مىگويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌ نمك سپيد. | |||
رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى. | |||
ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 9-8</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۳
مترادفات قرآنی ایجاد کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «برأ»، «بدع»، «فطر»، «خلق»، «انشأ»، «ذرأ».
مترادفات «ایجاد کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
برأ | ریشه برأ | مشتقات برأ | وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِۦ يَٰقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلْعِجْلَ فَتُوبُوٓا۟ إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَٱقْتُلُوٓا۟ أَنفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ
|
بدع | ریشه بدع | مشتقات بدع | بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
|
فطر | ریشه فطر | مشتقات فطر | قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى ٱللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُوٓا۟ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ
|
خلق | ریشه خلق | مشتقات خلق | خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلْأَنْعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزْوَٰجٍ يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ خَلْقًا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَٰتٍ ثَلَٰثٍ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ ٱلْمُلْكُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ
|
انشأ | ریشه نشأ | مشتقات نشأ | وَهُوَ ٱلَّذِىٓ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا ٱلْءَايَٰتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
|
ذرأ | ریشه ذرأ | مشتقات ذرأ | وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُو۟لَٰٓئِكَ كَٱلْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْغَٰفِلُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی ایجاد کردن
«برأ»
اصل بُرْء و بَرَاء و تَبَرِّي- ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است، و لذا مىگويند:
بَرَأْتُ من المرض- بَرَأْتُ من فلان- تَبَرَّأْتُ و أَبْرَأْتُهُ من كذا و بَرَأْتُهُ و- رجل بَرِيء و- قوم بُرَآء و بَرِيئُون.
كه در آيات زير افعال مختلف آن در معنى بيزارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ- 1/ توبه) و (أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ- 3/ توبه) و (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ- 41/ يونس)، (إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ- 4/ ممتحنه) و (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ- 26/ زخرف) و (فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا- 69/ احزاب) و (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا- 166/ بقره) كه تماما در معنى بيزارى است و البارى- در معنى ايجاد كننده، در وصف پروردگار بكار مىرود و خاصّ اوست مانند آيات (الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ- 24/ حشر) و (فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ- 54/ بقره).
بريّه يعنى آفريده و مخلوق، گفتهاند اصل واژه- بريّه- همزه است كه حذف شده است مانند- بريت العود: چوب را تراشيدم، ناميده شدن مخلوق به- بريّه- براى اين است كه اصلش- مبريّه- يعنى اسم مفعول از- برى- است كه به معنى خاك است، چنانكه خداى فرمايد (خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ- 20/ روم) و (أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ- 7/ بينه) و (شَرُّ الْبَرِيَّةِ- 6/ بينه).[۱]
«بدع»
إبداع، همان إنشاء و آفريدن است كه بدون نمونه قبلى ايجاد و انجام شود، ركيّة بديع- يعنى حفره و چاه جديد و از همان واژه است، هر گاه كلمه بديع- در باره خداى تعالى بكار رود به معنى ايجاد و آفرينش چيزى است بدون مادّه و ابزار و بدون زمان و مكان، اينگونه آفرينش و إبداع خاصّ خداوند است.
واژه بديع- به مُبْدِع- يعنى ايجاد كننده گفته مىشود، مثل آيه (بَدِيع السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 117/ بقره) اسم مفعول آنهم مبدع است مثل حفره و چاه جديد يا- ركية بديع- البِدْع- براى اسم فاعل و مفعول هر دو بكار مىرود، در آيه (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ- 9/ احقاف) كه گفتهاند، معنايش، مبدع- و اسم مفعول است يعنى اوّلين رسولى نيستم كه خداوند فرستاده است و سابقه چنين امر بديعى نيز نداشتهام، عدهاى گفتهاند واژه- بدعا- در اين آيه اسم فاعل است يعنى من در آنچه مىگويم نخستين رسول نيستم.
معنى- بدعت- در مذهب، وارد كردن سخنى است كه گويندهاش و عمل كنندهاش بر روش و سيره صاحب شريعت، و كتاب و سنّت و همچنين بر اصول محكم و استوار و نمونههاى با خير و صلاح دين نباشد.
روايت شده است كه:«كلّ محدثة بدعة و كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة فى النّار
الإبداع بالرّجل- يعنى پياده رفتن در وقتى كه در مركب سوارى آثار خستگى و ضعف ظاهر شده است.[۲]
«فطر»
اصل فَطْر شكاف طولى است يعنى چيزى را از درازا بريدن، افعالش:
فَطَرَ فلانٌ كذا فَطْراً و أَفْطَرَ هو فُطُوراً و انْفَطَرَ انْفِطَاراً است:
آن را شكافت و دو نيمه شد.
در آيه: هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (3/ ملك) يعنى آيا در آسمانها شكافى و اختلالى مىيابى.
معنى واژه- فَطْر- يعنى فاصله و شكاف يا عيب و اختلال كه گاهى بر طريق فساد است و گاهى بر طريق صلاح، در آيه گفت:
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا (18/ مزمل).
فَطَرْتُ الشاةَ: با دو انگشت گوسپند را دوشيدم:
فَطَرْتُ العجينَ: در وقتى است كه آرد را با آب مخلوط كرده و همان وقت بدون تخمير شدن آنرا بپزى قبل از اينكه خمير ور آمده باشد، و از اين معنى است واژه- فِطْرَة.
فَطَرَ اللّهُ الخلقَ: همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد پس آيه: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (30/ روم) اشارهاى از خداى تعالى است به آنچه را كه ابداع نموده و آفريده است و در آنچه كه در وجود مردم از گرايش به شناخت خداى تعالى متمركز ساخته و نهاده است.
فِطْرَة اللّه- همان نيرو و توانى است كه در انسان براى شناختن ايمانى كه در آيات زير اشاره ميشود تمركز داده است كه گفت:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (87/ زخرف).
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (1/ فاطر)
الَّذِي فَطَرَهُنَ (56/ انبياء).
وَ الَّذِي فَطَرَنا (76/ طه) يعنى ما را ابداع و ايجاد كرد.
و در آيه: السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ (18/ مزمل) صحيح است كه- انْفِطَار- اشاره به قبول چيزى باشد كه آن را ابداع كرده و بر ما بخشيده و افاضه نموده است.
فِطْر: ترك كردن روزه است، فعلش- فَطَرْتُهُ و أَفْطَرْتُهُ و أَفْطَرَ هو- است.
قارچ يا سماروخ را هم- فطر- گفتهاند زيرا زمين را بسرعت مىشكافد و از آن خارج ميشود.[۳]
«خلق»
الْخَلْق، اصلش اندازهگيرى و تدبير و نظم مستقيم و استوار در امور است واژه خَلْق در معنى نو آفرينى و ايجاد چيزى بدون اينكه آن چيز سابقه وجودى داشته باشد و ايجادش بدون نمونه داشتن باشد بكار مىرود.
خداى فرمايد: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ- 73/ انعام).
يعنى: ابداع و ايجادشان نمود كه اين معنى بنا بدلالت و راهنمائى آيه بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- 17/ بقره) است، و همچنين: واژه- خَلْق- در معنى پيدايش و ايجاد چيزى بكار مىرود، مثل آيات خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ- 1/ نساء).و خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ- 4/ نحل).خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ- 12/ مؤمنون).و وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ- 11/ اعراف) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ- 15/ الرّحمن).
آيه اخير يعنى: (پريان را از شعلهاى بىدود آفريد يعنى حرارت).
ولى آفريدن- خلقى- كه بمعنى ابداع و نو آفرينى است جز براى خداى تعالى نيست و لذا در باره تفاوت اين معنى ميان خود و ديگران، فرمود: أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ- 17/ نحل).
يعنى: (آيا آنكه مىآفريند همانند كسى است كه نمىآفريند و خود آفريده شده است پس آيا متذكّر نمىشويد و بياد نمىآوريد).
امّا آنچيزى كه در اثر تغيير دادن چيزى خلق و ظاهر مىشود و بوجود مىآيد خداوند آنرا بصورت خلق براى غير از خودش در پارهاى حالات قرار داده است مثل داستان حضرت عيسى (ع) آنچنانكه قرآن مىگويد:
وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي- 110/ مائده)- خلق- و آفريدن در عموم مردم به دو صورت بكار رفته است:
اوّل- در معنى تدبير امور و ساختن، چنانكه شاعر گويد:فلأنت تغرى ما خلقت و بع/ض القوم يخلق ثمّ لا يغرى (شاعر زهير بن ابى سلمى است كه گويد: تو هر چه مىسازى و تدبير مىكنى ضايع مىكنى ولى گروهى از مردم مىسازند و ضايع نمىكنند).
دوّم- خَلْق در معنى دروغ گفتن، در آيه: وَ تَخْلُقُونَ إِفْكا 17/ عنكبوت) اگر گفته شود در آيه فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ- 14/ مؤمنون) صحيح است كه دلالت بر ديگر مخلوقات غير از خداوند دارد و با واژه- خلق- وصف شدهاند، معنايش اينستكه أَحْسَنُ الْخالِقِينَ- 14/ مؤمنون) يعنى خداوند نيكوترين تدبير كنندگان و حكم كنندگان است، يا اينكه آيه فوق بنابر تقديرى است كه معتقد بودند و مىپنداشتند كه موجودات غير از خدا نيز خلق مىكنند و ايجاد مىكنند پس بنابر آنچيزى است كه مىپنداشتند گويى كه مىگويد: حالا فرض كن و حساب كن كه آفرينندهها و ايجاد كنندگان ديگر نيز وجود دارند پس بنابر آنچه كه اعتقاد داريد خداوند از نظر نو آفرينى نيكوترين آنهاست، چنانكه فرمود:
خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ- 16/ رعد).
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ- 19/ نساء).
واژه خَلْق در آيه اخير اشارهاى است به اخته كردن مردان و حيوانات يا بريدن ريش و از اين قبيل چيزها كه مىپنداشتند آن كارها خلقت جديدى است و نيز گفته شده: معناى آيه فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ- 119/ نساء) يعنى حكم خداى را تغيير مىدادند.
و آيه لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ- 30/ روم) اشارهاى است به حكم و فرمان خداى كه مقدّر كرده است.
و نيز گفتهاند: لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ- 30/ روم) در حكم نهى است باين معنى كه آفرينش خداى را تغيير ندهيد.
و آيه وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ- 166/ شعراء) كنايه از وسيله تمتّع در همسران است.
و هر جا كه واژه- خَلْق- در توصيف سخن و كلام بكار رفته است مقصود دروغ گفتن است.
و بر اين اساس آيه إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ- 137/ شعراء).
و آيه ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاق 7/ ص) واژه- خَلْق- در معناى- مخلوق- يعنى موجود و آفريده هم بكار مىرود.
خَلْق و خُلْق- در اصل يكى است مثل- شرب و شرب- و- صرم و صرم (قطع كردن و بريدن) ولى كلمه- خلق- مخصوص اشكال و اجسام و صورتهائى است كه با حواس درك مىشود و خلق ويژه قوا و سجايائى است كه با فطرت و ديد دل درك مىشود.
خداى تعالى گويد: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ- 4/ قلم) و إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ- 137/ شعراء) كه خَلْقُ الْأَوَّلِينَ نيز خوانده شده، و خَلَاق- هم فضائل و بهرههائى است كه انسان با اخلاقش كسب مىكند. خداى تعالى گويد: وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ- 200/ بقره).
فلان خَلِيق بكذا- يعنى او سزاوار آن است گوئى كه در آن حالت آفريده شده است مثل اينكه مىگوئى:
مجبول على كذا- يعنى بر آن روش سرشته شده است و فطرى اوست يا اينكه از نظر خلقت بسوى آن كشانده مىشود.
خَلَقَ الثّوب و أَخْلَقَ- آن جامعه و لباس كهنه شد.
ثوب خَلَق و مُخْلَق و أَخْلَاق- مثل- حبل أرمام و أرمات، يعنى ريسمانهاى بهم بسته شده و تابيده.
از عبارت- خَلُوقَة الثّوب فرسوده شدن جامه، لمس شدن، و پوشيده شدن زياد آن تصوّر مىشود. لذا در باره كوه مىگويند:
جبل أَخْلَقُ و صخرة خَلْقَاءُ- كوه و صخره سائيده و فرسوده شد.
خَلَقْتُ الثّوب- يعنى لباس را با پوشيدن نرم و آماده كردم.
اخْلَوْلَقَ السّحاب- ابر باران ريز شد مثل: خَلِيق بكذا- شايسته آن است.
خَلُوق- هم نوعى از عطر و بوى خوش گياهى است (زعفران).[۴]
«انشأ»
نَشْء و نَشْأَة- يعنى بوجود آوردن چيزى و تربيت كردن آن، در قرآن فرمود:
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى- الواقعه/ 62 فعل اين واژه مثل- نَشَأَ فلان- است يعنى او را رشد كرد، جوان را هم كه رشد كرده و تربيت شده- نَاشِئ- ميگويند. در آيه فرمود:
إِنَ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً- المزمل/ 6 در اين آيه ناشئه- همان قيام و بپا خاستن براى نماز شب است كه بگويد نماز شب بهترين گواه بر خلوص قلب و صدق ايمان است.
نَشَأَ السحابُ- ابر در هوا ظاهر شد و بتدريج متراكم شد. در آيه گفت:
وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ- الرعد/ 12 واژه- إِنْشَاء- بمعنى ايجاد چيزى است با تربيت و رشد آن كه بيشتر در ايجاد حيات انسان گفته ميشود، در آيات: هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ- الملك/ 23 و هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ- هود/ 61 و ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ- المؤمنون/ 31 و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ- المؤمنون/ 14 و وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ- الواقعه/ 61)و يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ- العنكبوت/ 20 همه آيات فوق در مورد ايجاد و آفرينشى است كه مخصوص خداوند است در آيه گفت: أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ- الواقعه/ 72
كه در اين آيه ظاهر شدن و بيرون آمدن آبش را به ايجاد و ظهور انسان از نطفه و خاك تشبيه كرده است. در آيه گفت:
أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ- الزخرف/ 18 يعنى كسيكه در زينت و زيور رشد ميكند و تربيت ميشود (مثل دختران) فرزندان خدا هستند!؟ كه بصورت- يَنْشَا- هم خوانده شده.[۵]
«ذرأ»
الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مىشود:
ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان را ايجاد كرد.
خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس 179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً 136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است.
الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مىگويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌ نمك سپيد.
رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى.
ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.[۶]