بطل (ریشه): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''ریشه «بطل»''' (BṬL)؛ باطل شدن، بیهوده بودن. این ریشه و مشتقاتش 36 بار در قرآن کریم آمده است. == معنای لغوی == بطل: باطل: ناحق. و آن چيزى است كه در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول بكار ميرود (مفردات) (قاموس قرآن، ج1، ص200) == ساختهای صرفی در قرآن == بَطَ...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۴
ریشه «بطل» (BṬL)؛ باطل شدن، بیهوده بودن. این ریشه و مشتقاتش 36 بار در قرآن کریم آمده است.
معنای لغوی
بطل: باطل: ناحق. و آن چيزى است كه در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول بكار ميرود (مفردات) (قاموس قرآن، ج1، ص200)
ساختهای صرفی در قرآن
بَطَلَ (فعل مجرد): 1 بار
باطِل (اسم فاعل): 26 بار
اَبطَلَ (فعل باب افعال): 4 بار
مُبطِل (اسم فاعل، باب افعال): 5 بار
ریشهشناسی
زبان | واژه | آوانگاری | معنا | توضیحات | ارجاع | ||
فارسی | بینالمللی | فارسی | انگلیسی | ||||
آفروآسیایی باستان | |||||||
سامی باستان | |||||||
عبری | בָטַל | باطَل | bāṭal | توقف کردن، دست کشیدن | cease | Gesenius, 105 | |
اوگاریتی | - | DelOlmo, - | |||||
آرامی | בָטֵל | باطِل | bāṭēl | [توخالی بودن]. باطل شدن، ملغی شدن، تعلیق، توقف وجود | [to be hollow]. to be void, abolished, suspend, to cease to exist | Jastrow, 157-158 | |
בָטֵיל | باطیل | bāṭīl | باطل، بیخود، بیهوده
عاطل، بیکار، غیر مورد نیاز |
null, void; vain
idle, unemployed, not needed |
|||
سریانی | ܒܛܠ | بطِل | beṭel | دست از کار کشیدن، بیکار بودن، در اوقات فراغت بودن؛ به پایان رسیدن، بی نتیجه ماندن، شکست خوردن؛ باطل بودن، بی اثر بودن، متوقف شدن | to cease work, be idle, at leisure; to come to an end, come to nought, fail; to be void, of no effect; to cease | PayneSmith, 41 | |
مندایی | BṬL | بطل | باطل بودن، بی فایده بودن، بیهوده بودن، بی حساب بودن (روزها)، بدبخت بودن، ... ناپدید شدن
(افعال.) نابود کردن، از بین بردن، ابطال، رد صلاحیت |
to be invalid, useless, vain, of no account, (of days) to be inauspicious, … to vanish
Pa. to destroy, make avoid, annul, disqualify |
Macuch, 58 | ||
فنیقی | - | Krahmalkov, - | |||||
اکدی/آشوری | baṭālu | بَطالو | متوقف کردن؛ از دست دادن، شکست خوردن، رها کردن، غیر فعال شدن | to cease; miss, fail to do, abandon, become inactive | Black, 41 | ||
baṭlu | بَطلو | متوقف شدن، از کار افتادن | ceased, disused | ||||
حبشی | baṭala | بَطَلَ | شکست خوردن، بدون هدف و دلیل بودن، بی اثر بودن، باطل بودن، کاهش یافتن به هیچ، باطل شدن، لغو شدن، بیهوده بودن، به هیچ شدن | be useless, be idle, be futile, be void, fail, be without aim and reason,
be of no effect, be annulled, be reduced to nothing, be invalid, be abolished, be in vain, come to nothing |
Leslau, 113 | ||
سبائی | BṬL | بطل | بطلان، بیفایدگی | uselessness | Beeston, 33 | ||
عربی | بَطَلَ | باطل شدن، ناچیز شدن | مشکور، 74
Zammit, 96 |
منابع
بطل (واژگان)