جلو آمدن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی ؟== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». ==مترادفات «» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (وا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==مترادفات قرآنی ؟==
==مترادفات قرآنی جلو آمدن==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اقبل»، «بَرَزَ».


==مترادفات «» در قرآن==
==مترادفات «جلو آمدن» در قرآن==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|
|اقبل
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[قبل (ریشه)|ریشه قبل]]
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[قبل (واژگان)|مشتقات قبل]]
|
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=71}}
|-
|-
|
|بَرَزَ
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[برز (ریشه)|ریشه برز]]
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[برز (واژگان)|مشتقات برز]]
|
|{{AFRAME|Surah=14|Ayah=21}}
|-
|
|
|
|
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی ؟==
==معانی مترادفات قرآنی جلو آمدن==
 
===«اقبل»===
قبل‏ اين واژه در تقدم و پيشداشتى كه متصل يا منفصل از حال باشد بكار ميرود نقطه مقابلش- بعد- است و گفته شده (قبل) و (بعد) در پيشداشت و تقدم چيزى كه به حال متصل باشد بكار ميرود كه در آن صورت نقطه مقابلش- دبر و دبر- است، اين اصل معنى واژه است هر چند كه معانى بيشترى در هر كدام از آنها بكار ميرود پس (قبل) در وجوهى مختلف استعمال دارد.
 
اول- در مكان بر حسب اضافه شدن به كلمه‏اى ديگر، پس كسى كه از اصفهان خارج ميشود و به سوى مكه ميرود مى‏گويد: بغداد قبل از كوفه است و كسى كه از مكه خارج ميشود و به سوى اصفهان مى‏آيد كوفه براى او قبل از بغداد است.
 
دوم- در مورد زمان مثل اينكه مى‏گويند زمان عبد الملك قبل از منصور دوانيقى است در آيه: فلم تقتلون أنبياء الله من‏ قبل‏ (91/ بقره) (به يهوديان بگو چرا پيامبران گذشته را مى‏كشتيد).
 
سوم- در منزلت و موقعيت، مثلا، موقعيت حكومتى عبد الملك قبل از حجاج است.
 
چهارم: در ترتيب و آموختن فن و صنعت يا علم، مثل: آموختن شكل حروف قبل از خط نوشتن و نگارش، در آيات: ما آمنت‏ قبلهم‏ من قرية (6/ انبياء) قبل طلوع الشمس و قبل غروبها (130 طه).
 
قبل أن تقوم من مقامك‏ (39/ نمل).
 
أوتوا الكتاب من قبل‏ (16/ حديد).
 
كه در تمام آيات اخير واژه (قبل) اشاره به تقدم زمانى است:
 
قبل و دبر- به طور كنايه به دو عورت پيش و پس گفته ميشود [سوأتين‏].
 
إقبال‏: توجه نمودن و پيش آمدن است مثل استقبال، در آيات:
 
فأقبل‏ بعضهم‏ (50/ صافات).
 
و أقبلوا عليهم‏ (71/ يوسف).
 
فأقبلت‏ امرأته‏ (39/ ذاريات).
قابل: كسى است كه دلو را از چاه پيش مى‏آورد و آنرا مى‏گيرد.
قابلة: زنى است كه نوزاد را هنگام زائيدن مادر پيش مى‏آورد.
 
قبلت‏ عذره و توبته و غيره: عذر و توبه‏اش را پذيرفتم.
 
تقبلته‏: به عهده گرفتم، در آيات:
 
و لا يقبل‏ منها عدل‏ (123/ بقره).
 
و قابل‏ التوب‏ (3/ غافر).
 
هو الذي‏ يقبل‏ التوبة (25/ شورى).
 
إنما يتقبل‏ الله‏ (27/ مائدة).
 
تقبل‏: قبول كردن چيزى است بر وجه ثواب مثل قبول هديه و مانند آن.
 
در آيه: أولئك الذين‏ نتقبل‏ عنهم أحسن ما عملوا (16/ احقاف) و آيه: إنما يتقبل الله من المتقين‏ (27/ مائدة) هشدارى است بر اينكه هر عبادتى مقبول نيست بلكه در صورتى مقبول ميشود كه بر وجه مخصوصى باشد [از دلى و خاطرى و انديشه‏اى بر اساس پرهيزكارى باشد.] در آيه: فتقبل‏ مني‏ (35/ آل عمران) به اعتبار معنى كفالت است.
 
قبالة: ضمانت و كفالت، زيرا تكفل كردن، استوارترين و موكدترين‏ پذيرش است.
 
پيمان نوشته شده هم- قبالة- ناميده شده، در مورد آيه‏اى كه گفت:
 
فتقبلها (37/ آل عمران) معنايش- قبلها- است يعنى آنرا پذيرفت، و يا متكفل آن شد.
 
خداى تعالى مى‏گويد: مرا در حقيقت به كفالتى بزرگتر متكفل نمودى.
 
گفته شده آيه: فتقبلها ربها بقبول‏ (37 آل عمران) در اين آيه بجاى بقبول- بتقبل- نگفت بخاطر جمع نمودن ميان دو امر زير:
 
1- تقبل: درجه‏اى و مرتبه‏اى كامل در مفهوم قبول.
 
2- قبول و پذيرشى كه اقتضاى خشنودى و پاداش دادن دارد.
 
گفته شده- قبول- در آيه اخير از عبارتى است كه مى‏گويند:
 
فلان عليه‏ قبول‏: در وقتى كه هر كسى او را ببيند دوستش دارد.
 
و آيه: كل شي‏ء قبلا (111/ انعام) گفته شده- قبل- جمع- قابل- است يعنى در برابر حواسشان قرار دهد، مجاهد هم گفته به معنى گروه گروه است.
 
قبلا- در آيه اخير يعنى گروه گروه، كه در اين صورت جمع (قبيل) است و همچنين آيه:
 
أو يأتيهم العذاب قبلا (55/ كهف) كسى كه آنرا- قبلا- با فتحه حروف (ق) و (ب) خوانده است معينش اينستكه عذاب بطور عينى و آشكار به آنها ميرسد.
 
قبيل‏- جمع‏ قبيلة است يعنى جماعت و گروه گرد آمده‏اى كه بعضى بر بعض ديگر روى مى‏آورند و پذيراى هم هستند، در آيات.
 
و جعلناكم شعوبا و قبائل‏ (13/ حجرات).
 
و الملائكة قبيلا (92 اسراء).
در معنى جماعت و گروه، و گفته شده- قبيلا- در آيه اخير يعنى- كفيلا- و اين معنى از عبارتى است كه مى‏گويند: قبلت‏ فلانا و تقبلت‏ به: او را كفالت و ضمانت كردم.
مقابلة: معاينه و ديدن.
 
فلان لا يعرف‏ قبيلا من دبير: آنچه را كه زن ريسنده در موقع از بافتن رشته‏ها پس و پيش مى‏آورد پس:
 
مقابلة و تقابل‏: رو برو شدن بعضى با بعض ديگر يا جسما و يا با عنايت و محبت و احترام و بزرگداشت، چنانكه گفت:
 
متكئين عليها متقابلين‏ (6// واقعة).
 
إخوانا على سرر متقابلين‏ (47/ حجر).
 
و لي‏ قبل‏ فلان كذا: چيزى از من نزد او هست در حضورش است.
 
و جاء فرعون و من‏ قبله‏ (17/ هود) فما ل الذين كفروا قبلك‏ مهطعين‏ (36/ معارج) واژه- قبل‏- بطور استعاره براى قوت و قدرت بر مقابله يا پاداش دادن بكار ميرود، مى‏گويند:
 
لا قبل لى بكذا: نمى‏توانم و در قدرتم نيست كه با او مقابله كنم، در آيه:
 
فلنأتينهم بجنود لا قبل لهم بها: (37/ نمل) يعنى سپاهيانى بر ايشان مى‏آوريم كه توانائى دفاع و مقابله كردن با آنرا ندارند.
 
قبلة: در اصل اسمى است براى حالتى كه به آن حالت روى مى‏آورند مثل- جلسة و قعده [حالت نشستن‏] و در سخن معمولى و متعارف- قبلة- بصورت اسم‏ براى مكانى است كه در موقع نماز به آن توجه ميشود و روى مى‏آورند، مثل آيه:
 
فلنولينك قبلة ترضاها (44/ بقره) قبول‏: باد صبحگاهى است، علت نامگزاريش براى اين است كه به سوى قبله مى‏وزد.
 
قبيلة الرأس: محل پيوند استخوان سر.
 
شاة مقابلة: گوسفندى كه از ناحيه گوش، گوشش چاك خورده و بريده شده است.
 
قبال‏ النعل: بند كفش، [قبال‏ البعير: افسار و دهانه شتر.] قابلتها: براى آن بندى قرار دادم.
 
القبل‏: عاج فيل.
 
قبلة: مهره‏اى كه ساحران مى‏پندارند انسانى را به سوى ديگرى متمايل مى‏كند.
 
و از اين تعبير- معنى بوسيدن است، جمعش- قبل‏- فعل آن- قبلته‏، تقبيلا- است يعنى بوسيدمش‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 126-121</ref>
 
===«بَرَزَ»===
البراز صحراء و فضاى خالى و باز- برز- رسيدن بچنان فضائى، براز- يا چيزى است كه بذات خود آشكار و روشن است مانند بيابان، در اين آيه (و ترى الأرض‏ بارزة- 47/ كهف) يعنى در آن سرزمين ساختمان و بناء و ساكنى نيست.
 
واژه- مبارزة- از همين ريشه است كه براى جنگيدن بكار مى‏رود و هر جنگجو در صف جنگ ظاهر مى‏شود مثل معنى آيات (لبرز الذين كتب عليهم القتل‏- 154/ آل عمران) و (و لما برزوا لجالوت و جنوده‏- 250/ بقره) و يا اينكه- برز- و-
 
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 259
 
بارز- در معنى روشن بودن بخاطر فضل و بزرگى يا پيشى گرفتن در كار نيك و پسنديده يعنى (مشخص بودن است) كه آن كار يا صفات و انديشه‏هاى درونى و پوشيده شخصيت او را آشكار و بارز مى‏كند، در اين معنى سخن خداى تعالى است كه مى‏فرمايد: (و برزوا لله الواحد القهار- 48/ ابراهيم) و (برزوا لله جميعا- 21/ ابراهيم) و (يوم هم‏ بارزون‏- 16/ غافر) يعنى همه چيز در پيشگاه خدا ظاهر و روشن است و آيه (برزت‏ الجحيم للغاوين‏- 91/ شعراء) هشدار و تنبيهى است بر اينكه در قيامت دوزخ مقابل و پيش روى گمراهان و كفار قرار مى‏گيرد.
 
- تبرز فلان- كنايه از تغوط يعنى قضاى حاجت كردن در فضاى گود و چاله است.
 
إمرأة برزة- زن عفيف و پاكدامن كه ارزش و برتريش از عفت است‏ نه اينكه واژه- برزه- اقتضاى چنين معنى داشته باشد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 259-258</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش