ترسیدن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی ترس== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». ==مترادفات «ترس» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |ه...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==مترادفات قرآنی ترس==
==مترادفات قرآنی ترسیدن==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «خاف»، «خشی»، «خشع»، «اتقی»، «حذر»، «راع»، «اوجس»، «وجف»، «وجل»، «رهب»، «رعب»، «اشفق».


==مترادفات «ترس» در قرآن==
==مترادفات «ترسیدن» در قرآن==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|
|خاف
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[خوف (ریشه)|ریشه خوف]]
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[خوف (واژگان)|مشتقات خوف]]
|
|{{AFRAME|Surah=11|Ayah=70}}
|-
|-
|
|خشی
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[خشی (ریشه)|ریشه خشی]]
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[خشی (واژگان)|مشتقات خشی]]
|
|{{AFRAME|Surah=17|Ayah=31}}
|-
|-
|
|خشع
|
|[[خشع (ریشه)|ریشه خشع]]
|
|[[خشع (واژگان)|مشتقات خشع]]
|
|{{AFRAME|Surah=57|Ayah=16}}
|-
|اتقی
|[[وقی (ریشه)|ریشه وقی]]
|[[وقی (واژگان)|مشتقات وقی]]
|{{AFRAME|Surah=20|Ayah=113}}
|-
|حذر
|[[حذر (ریشه)|ریشه حذر]]
|[[حذر (واژگان)|مشتقات حذر]]
|{{AFRAME|Surah=2|Ayah=19}}
|-
|راع
|[[روع (ریشه)|ریشه روع]]
|[[روع (واژگان)|مشتقات روع]]
|{{AFRAME|Surah=11|Ayah=74}}
|-
|اوجس
|[[وجس (ریشه)|ریشه وجس]]
|[[وجس (واژگان)|مشقات وجس]]
|{{AFRAME|Surah=51|Ayah=28}}
|-
|وجف
|[[وجف (ریشه)|ریشه وجف]]
|[[وجف (واژگان)|مشتقات وجف]]
|{{AFRAME|Surah=79|Ayah=8}}
|-
|وجل
|[[وجل (ریشه)|ریشه وجل]]
|[[وجل (واژگان)|مشتقات وجل]]
|{{AFRAME|Surah=8|Ayah=2}}
|-
|رهب
|[[رهب (ریشه)|ریشه رهب]]
|[[رهب (واژگان)|مشتقات رهب]]
|{{AFRAME|Surah=21|Ayah=90}}
|-
| رعب
|[[رعب (ریشه)|ریشه رعب]]
|[[رعب (واژگان)|مشتقات رعب]]
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=18}}
|-
|اشفق
|[[شفق (ریشه)|ریشه شفق]]
|[[شفق (واژگان)|مشتقات شفق]]
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=49}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی ترس==
==معانی مترادفات قرآنی ترسیدن==
 
===«خاف»===
الخوف‏- يعنى از نشانه‏اى پيدا و ناپيدار منتظر چيزى مكروه و ناپسند شدن همانطور كه- رجاء اميدوارى و چشم داشت به چيزى دوست داشتنى است از روى نشانه‏اى خيالى يا معلوم.
 
نقطه مقابل- خوف- امن است كه در كارهاى دنيوى و اخروى هر دو بكار مى‏رود.
 
خداى تعالى گويد: و يرجون رحمته و يخافون‏ عذابه‏- 57/ اسراء) و كيف أخاف ما أشركتم و لا تخافون أنكم أشركتم بالله‏ 81/ انعام).
 
خداى تعالى گويد: تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا- 16/ سجده).
 
يعنى: (از استراحتگاه و جاى آرام خويش پهلو بر مى‏دارند و خداى خويش را با بيم و اميد مى‏خوانند و ياد مى‏كنند).
 
و آيات‏ و إن‏ خفتم‏ ألا تقسطوا- 3/ نساء) و و إن‏ خفتم‏ شقاق بينهما-/ 35 نساء).
 
كه عبارت خفتم به عرفتم تفسير شده است و حقيقت اينستكه مى‏گويد: اگر پس از شناختن آنها بيم آن داشتيد كه اختلافى ميانشان واقع شود، و مراد از (خوف از خدا) نه آنچيزى است كه از ترس و بيم در خاطر انسان مى‏گذرد، مثل شعور و فهم ترسيدن از شير، بلكه مراد خود دارى از گناهان و برگزيدن طاعات خداست، لذا گفته شده- تخويف‏- از سوى خداى تعالى تشويق به پروا داشتن و دور شدن از گناهان است و كسيكه گناهان را ترك نكرده خائف نيست، خداى تعالى گويد:
 
ذلك‏ يخوف‏ الله به عباده‏- 16/ زمر).
 
خداوند مردم را از ترساندن شيطان و اهميت دادن بترساندن او نهى مى‏كند كه نترسند مى‏گويد:
 
إنما ذلكم الشيطان يخوف أولياءه فلا تخافوهم و خافون إن كنتم مؤمنين‏- 175/ آل عمران).
 
يعنى: از وسوسه‏هاى شيطانى فرمان مبريد و باو توجه نكنيد و آنها را پى نگيريد بلكه فرمانبرداريتان براى خدا باشد و توجه و قصدتان هم به سوى او.
 
تخوفناهم‏- يعنى آنها را مذمت كرد و عيبشان بر شمرد كه اقتضاى ترسيدن داشتن نقص و عيب است.
 
خداى تعالى گويد: و إني خفت الموالي من ورائي‏ 5/ مريم).
 
پس بيم و خوف زكريا از سرنوشت خاندان يعقوب اين بود كه نكند شريعت را رعايت نكنند و نظام دين را حفظ و نگهدارى ننمايند نه اينكه زكريا مى‏خواست وارثى براى مالش داشته باشد آنطورى كه پاره‏اى از جهال و نادانها گمان كرده‏اند.
 
دستاوردها و اموال دنيوى براى پيامبران عليهم السلام و در نظر آنها پست‏تر از آن است كه براى آنها بيمناك شوند.
 
خيفة- حالتى است كه از خوف بر انسان عارض مى‏شود.
 
خداى تعالى گويد: فأوجس في نفسه خيفة موسى قلنا لا تخف‏- 67/ طه).
 
يعنى: (موسى (ع) در ضميرش از تغيير حالت عصاى خويش به ترس افتاد، گفتم مترس كه تو خود برترى).
 
و گاهى خيفة- بجاى خوف بكار مى‏رود در آيات زير:
 
و الملائكة من خيفته‏- 13/ رعد) و تخافونهم كخيفتكم أنفسكم‏- 28/ روم)، عبارت، كخيفتكم‏، در آيه اخير، يعنى مثل بيم و هراسان از يكديگر.
 
مخصوص كردن لفظ خيفة- به نفس و جان كه در باره آنها بكار رفته براى توجه باين امر است كه خوف و ترس حالتى بود كه از آنها دور نمى‏شد.
 
(يعنى: پيوسته در نقص و كمبود عقل و روانى بودند چنانكه در آغاز تفسير اين واژه گفت- ترس نوعى نقص است).
 
تخوف‏- ظاهر شدن ترس از انسان، در آيه‏ أو يأخذهم على تخوف‏- 47/ نحل).
 
(آيا ناباوران به عذاب نمى‏انديشند كه ناگهان در حالت وحشت، و ترسشان آنها را در ميان مى‏گيرد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 649-647</ref>
 
===«خشی»===
الخشية، بيمى است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزى همراه است و بيشتر اين حالت از راه علم و آگاهى نسبت بچيزى كه از آن خشيت و بيم هست حاصل مى‏شود لذا دانشمندان مخصوص چنان حالتى هستند، كه فرمود:
 
إنما يخشى‏ الله من عباده العلماء- 28/ فاطر).
 
و و أما من جاءك يسعى و هو يخشى‏- 9/ عبس).
 
و من‏ خشي‏ الرحمن‏- 33/ ق).
 
و فخشينا أن يرهقهما- 80/ كهف).
 
و فلا تخشوهم‏ و اخشوني‏- 3/ مائده).
 
و يخشون‏ الناس‏ كخشية الله أو أشد خشية- 77/ نساء).
 
و فرمود: الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحدا إلا الله‏- 39/ احزاب).
 
و و ليخش‏ الذين ...- 9/ نساء).
 
يعنى: تا با درك و فهم از گناهش پروا دارند.
 
خداى تعالى فرمايد: خشية إملاق‏- 31/ اسراء) يعنى: فرزندانتان را از بيم آنكه نكند به آنها سختى و قحطى برسد نكشيد.
 
و آيه‏ و خشي الرحمن بالغيب‏- 11/ يس) بهشت براى كسى است كه بمقتضاى شناخت او در جانش حالتى از پرهيزكارى و پروا هست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 604</ref>
 
===«خشع»===
الخشوع‏، يعنى تضرع و زارى، واژه خشوع بيشتر در حالاتى كه در اعضاء بدن ظاهر مى‏شود بكار مى‏رود ولى- تضرع در معنى زارى و فروتنى است و بيشتر در حالتى كه در دل و خاطر انسان بوجود مى‏آيد بكار مى‏رود لذا در روايت گفته شده:
 
«إذا ضرع القلب‏ خشعت‏ الجوارح».
 
يعنى: (هر گاه دل متأثر شود اعضاء بدن فرمانبردار و خاشع مى‏شود).
 
خداى تعالى گويد: و يزيدهم‏ خشوعا- 109/ اسراء).
 
و الذين هم في صلاتهم‏ خاشعون‏- 2/ مؤمنون). و و كانوا لنا خاشعين‏- 90/ انبياء). و خشعت‏ الأصوات‏- 108/ طه).
 
(صداها آرام مى‏گيرد و نرم مى‏شود).
 
و خاشعة أبصارهم‏- 43/ قلم).
 
(ديدگانشان فروهشته است نه خيره).
 
(أبصارها خاشعة- 9/ نازعات).
 
كنايه از همان حالت و فروتنى و آگاهى و بيم داشتن آنهاست چنان كه فرمود: إذا رجت الأرض رجا- 4/ واقعه). و إذا زلزلت الأرض زلزالها- 11/ الزلزال). و يوم تمور السماء مورا و تسير الجبال سيرا- 10/ طور). (آيات اخير همگى در صفت اوضاع طبيعت در آستانه قيامة است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 604-603</ref>
 
===«اتقی»===
وقاية نگهداشتن چيزى است كه زيان و ضرر مى‏رساند، وقيت‏ الشي‏ء أقيه‏ وقاية- در آيه فرمود: فوقاهم‏ الله‏- الانسان/ 11 و و وقاهم‏ عذاب الجحيم‏- الدخان/ 56 و و ما لهم من الله من‏ واق‏- الرعد/ 34 و ما لك من الله من ولي و لا واق‏- الرعد/ 37 و قوا أنفسكم و أهليكم نارا- التحريم/ 6 تقوى‏- انسان نفس و جان خود را از آنچه كه بيمناك از آن است نگهدارد، اين حقيقت معنى تقوا است سپس گاهى خود خوف و ترس‏ تقوى‏ ناميده شده.
 
تقوى- همچنين يعنى خوف و ترس به حسب ناميدن چيزى كه اقتضاى آنرا دارد كه آن هم اقتضائى و حكمى دارد كه تقوى ناميده شده اما در شريعت و دين تقوى يعنى خود نگهدارى از آنچه كه به گناه مى‏انجامد و اين تقوى به ترك مانع تعبير مى‏شود كه با ترك نمودن حتى بعضى از مباهات كه گناه هم ندارند كامل و تمام مى‏شود چنانكه روايت شده است‏
 
«الحلال بين، و الحرام بين و من رتع حول الحمى و حقيق أن يقع فيه».
 
يعنى حلال و حرام روشن است اما كسيكه بر پرتگاه و قرق‏گاه چرانيد شايسته است كه در آن بيفتد. خداى تعالى فرمود:
 
فمن‏ اتقى‏ و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏- الاعراف/ 35 و إن الله مع الذين‏ اتقوا- النحل/ 128 و و سيق الذين اتقوا ربهم إلى الجنة زمرا- الزمر/ 73 كسانيكه پارسا و پرهيزكارند همگى و دسته جمعى بسوى بهشت سير داده مى‏شوند.
 
از نظر قرار گرفتن تقوى به جايگاه و موقعيت نيكو فرمود:
 
و اتقوا يوما ترجعون فيه إلى الله‏- البقره/ 281 و اتقوا ربكم‏- الطلاق/ 65 و و يخش الله و يتقه‏- النور/ 52 و و اتقوا الله الذي تسائلون به و الأرحام‏- النساء/ 1 و اتقوا الله حق‏ تقاته‏- آل عمران/ 102 اختصاص يافتن هر كدام از اين ألفاظ به تقوى بعد از اين كتاب خواهد آمد كه كسى خود را از او حفظ كند و پرهيز نمايد.
 
اتقى‏ فلان بكذا- در وقتى گفته مى‏شود: أ فمن‏ يتقي‏ بوجهه سوء العذاب‏ الزمر/ 24 هشداريست بر اينكه عذاب قيامت كه مى‏رسد سخت و شديد است و شايسته‏ترين چيزى كه بايستى از رسيدن عذاب به آن بر حذر بود همان وجوه انسانها است (يعنى چهره‏ها يا شخصيت‏ها) و چنين تعبير مى‏شود كه:
 
و تغشى وجوههم النار- ابراهيم/ 50 و يوم يسحبون في النار على وجوههم‏- القمر/ 48 يعنى (روزى كه چهره‏هاشان را آتش دوزخ فرا مى‏گيرد و مى‏پوشاند و با رو در آتش غرق مى‏شوند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 481-479</ref>
 
===«حذر»===
الحذر يعنى دورى كردن و احتراز از چيز ترسناك و هراس آور، مى‏گويند:
 
حذر حذرا و حذرته‏- (ترسيد و از او ترسيدم).
 
خداى تعالى گويد: (يحذر الآخرة- 9/ زمر).
 
و إنا لجميع‏ حذرون‏- 56/ شعراء) كه‏ حاذرون‏ هم خوانده شده.
 
(و يحذركم‏ الله نفسه‏- 187/ آل عمران). (خذوا حذركم‏- 71/ نساء).
 
(يعنى آنچه را از سلاح كه در آن ترساندن دشمن هست برداريد، و برگيريد).
 
(هم العدو فاحذرهم‏- 4/ منافقون) (دشمنان‏اند، از ايشان حذر كن).
 
(إن من أزواجكم و أولادكم عدوا لكم‏ فاحذروهم‏- 14/ تغابن).
 
(بعضى از همسران و اولادانتان دشمنانتان‏اند، از آنها بر حذر باشيد).
 
حذار- يعنى بر حذر باش مثل- مناع- يعنى مانع شود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 460</ref>
 
===«راع»===
الروع‏: نفس و خاطر انسان و قلب و دل.
 
در حديث پيامبر صلى الله عليه و آله است كه‏
 
«إن روح القدس نفث فى‏ روعي‏».
 
يعنى: جبرئيل به خاطرم آورد و به جانم رساند و القاء كرد.
 
الروع‏: به شگفت آمدن و نيز ترسيدن و ترساندن و هر چيزى كه مايه شگفتى و ترس شود.
 
خداى تعالى گويد: (فلما ذهب عن إبراهيم‏ الروع‏- 74/ هود) مى‏گويند: رعته‏ و روعته‏- او را بيم دادم و شگفت آوردم.
 
ريع‏ فلان: ترسيد.
 
ناقة روعاء: شتر ترسو.
 
أروع‏: كسى است كه از زيبائيش به شگفت آيد و گوئى كه ديگران را آگاه مى‏كند و توجه مى‏دهد.
 
چنانكه شاعر گويد:يهولك أن تلقاه في الصدر محفلايعنى: (اگر در صدر مجلس او را ببينى به شگفت مى‏آيى).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 125</ref>
 
===«اوجس»===
وجس‏ صداى بسيار ضعيف و پوشيده و توجس‏ گوش فرا دادن، إيجاس‏ هم پيدايش اين حالات در نفس است گفت‏ فأوجس‏ منهم خيفة و نيز گفته‏اند- وجس‏- حالتى است كه در نفس انسان بعد از آن صداى خفيف و ضعيف حاصل ميشود زيرا آغاز تفكر است سپس‏ واجس‏ در معنى خاطر است.
 
وجل‏
 
<nowiki>:</nowiki> الوجل‏ يعنى شعور و درك ترس و خوف- فعلش- وجل‏ يوجل‏ وجلا- است در آيه فرمود:
 
إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله‏ وجلت‏ قلوبهم‏- الانفال/ 2 و إنا منكم‏ وجلون‏- الحجر/ 52 و قالوا لا توجل‏- الحجر/ 53 يعنى گفتند نترسيد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 422-421</ref>
 
===«وجف»===
يا وجيف‏ سرعت در حركت است، أوجفت‏ البعير- شتر را دواندم در آيه گفت: فما أوجفتم‏ عليه من خيل و لا ركاب‏- الحشر/ 6 أوجف‏ و أعجف- يعنى اسب و مركب را بر كارى سخت وادار نمود و لاغرش كرد در آيه گفت: قلوب يومئذ واجفة- النازعات/ 8 در قيامت دلهائى مضطرب و لرزان است مثل اينكه ميگوئى- طائرة خافقة و از اين قبيل صفات كه همگى استعاره است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 425-424</ref>
 
===«وجل»===
الوجل‏ يعنى شعور و درك ترس و خوف- فعلش- وجل‏ يوجل‏ وجلا- است در آيه فرمود:إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله‏ وجلت‏ قلوبهم‏- الانفال/ 2 و إنا منكم‏ وجلون‏- الحجر/ 52 و قالوا لا توجل‏- الحجر/ 53 يعنى گفتند نترسيد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 422-421</ref>
 
===«رهب»===
الرهبة و الرهب‏: ترس و خوف با دور انديشى و احتياط و اضطراب، در آيات: (لأنتم أشد رهبة- 13/ حشر) و (جناحك من‏ الرهب‏- 32/ قصص) كه- الرهب‏- هم خوانده شده يعنى بيم و ترس.
 
(تمام آيه چنين است- لأنتم أشد رهبة في صدورهم من الله ذلك بأنهم قوم لا يفقهون‏- 13/ حشر- شما در دلهايشان از خدا پر مهابت‏تريد زيرا ايمان به خدا ندارند و نمى‏فهمند و از شما بيمناك مى‏شوند).
 
مقاتل‏ مى‏گويد: الرهب يعنى آستين، چنانكه روزى به صحرا رفتم تا تفسير درست رهب- را از عربهاى اصيل بدانم داشتم غذا مى‏خوردم كه عربى گفت: گفت‏ اى بنده خدا به من هم چيزى بده دستم را از غذا پر كردم كه به او بدهم گفت- ههنا فى‏ رهبي‏- يعنى اينجا در آستينم بريز.
 
معنى اول- رهب- در آيه: (جناحك من الرهب‏- 32/ قصص) صحيح‏تر است.
 
آيات: (رغبا و رهبا- 90/ انبياء) و (ترهبون‏ به عدو الله‏- 60/ انفال) و (و استرهبوهم‏- 116/ اعراف) يعنى به ترس و بيم وادارشان كرده.
 
و آيه: (و إياي‏ فارهبون‏- 40/ بقره) يعنى ترسيدند.
 
الترهب‏: در معنى به عبادت پرداختن، همان بكار بردن- رهبة است.
 
رهبانية: زياده روى در تحمل عبادات از فرط بيم و خوف.
 
و آيه: (و رهبانية ابتدعوها- 27/ حديد) رهبان‏- هم بصورت جمع و مفرد بكار مى‏رود.
 
آنكه رهبان را مفرد بداند به- رهابين‏- جمع مى‏بندد ولى واژه‏ رهابنة در معنى جمع باشد شايسته‏تر است.
 
إرهاب‏: ترسيدن شتران كه از- أرهبت‏- است.
 
الرهب من الابل- از همين معنى- إرهاب- است.
 
عرب مى‏گويد: رهبوت‏ خير من رحموت‏: (بيم داشتن و در صدد چاره بودن بهتر از مورد رحم قرار گرفتن و خوار شدن است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 112-111</ref>
 
===«رعب»===
الرعب‏: بريده شدن از بسيارى ترس و خوف در دل.
 
فعلش، رعبته‏، فرعب‏، رعبا و هو رعب‏- يعنى به سختى ترساندش و ترسيد.
 
ترعابة: مرد بسيار ترسو و گريزان و جدا شده، خداى تعالى گويد:
 
(و قذف في قلوبهم‏ الرعب‏- 26/ احزاب) و (سنلقي في قلوب الذين كفروا الرعب‏- 151/ آل عمران) (و لملئت منهم رعبا- 18/ كهف).
 
و به تصور رسيدن ترس در سراسر وجود و پر شدن از خوف، گفته مى‏شود:
 
رعبت‏ الحوض: حوض را پر كردم.
 
و- سيل‏ راعب‏: سيلى كه دره را پر مى‏كند و به اعتبار معنى قطع و بريدن بوسيله ترس مى‏گويند:
 
رعبت‏ السنام: كوهان شتر را بريدم.
 
جارية رعبوبة: دوشيزه فربه و بالا بلند، جمع آن- رعابيب‏- است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 81</ref>
 
===«اشفق»===
الشفق‏: در هم بودن روشنائى روز به تاريكى شب در وقوع غروب خورشيد.
 
گفت: (فلا أقسم بالشفق‏- 13/ انشقاق).
 
إشفاق‏: توجه و عنايتى كه با خوف و بيم همراه باشد زيرا- مشفق‏- كسى است كه مورد عنايت و توجه خود را دوست مى‏دارد و از آنچه را كه به او مى‏رسد و اصابت مى‏كند بيمناك است.
 
در آيه: (و هم من الساعة مشفقون‏- 49/ انبياء) (از قيامت هراس‏ناك‏اند).
 
و اگر با حرف جر (من) متعدى شود معنى خوف و ترس در آن آشكارتر است مثل آيه فوق.
 
و اگر با (فى) متعدى شود معنى توجه و عنايت در آن روشن‏تر است- مثل آيه:
 
(إنا كنا قبل في أهلنا مشفقين‏- 26/ طور) يعنى: (ما قبلا در ميان قوممان كاملا به حق عنايت داشتيم).
 
و آيات: (مشفقون منها- 18/ شورى)(مشفقين مما كسبوا- 22/ شورى) (از چيزهايى كه بدست آورده، و انجام داده‏اند هراسناكند).(أ أشفقتم‏ أن تقدموا- 13/ مجادله) (آيا مى‏ترسيد كه صدقه را پيش اندازيد). <ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 337-336</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش