ویراستار
۸٬۴۹۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
=== «اودیة» === | === «اودیة» === | ||
در آيه فرمود: | |||
إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ- طه/ 12 (خطاب به حضرت موسى عليه السّلام در كوه طور است اصل وادى بستر ريزش آب است كه در اثر سيل بوجود ميآيد و آب در آن جريان دارد. و از اين معنى فاصله و دره ميان دو كوه را هم وَادِي گفتهاند. جمعش- أَوْدِيَة- است مثل- ناد و أندية- يعنى سالن سخنرانى، بطور استعاره براى راه روش مذهبى بكار ميرود مثل- فلان في وَادٍ غير وَادِيك- او در راهى غير از طريق و روش تو است. در آيه: | |||
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ- الشعراء/ 225 مقصود از اين آيه و سرگردانى شعراء اسلوب سخن آنهاست كه از مدح و هجاء جدل و غزل سرائى و انواع ديگر سخنان شعر ميسرايند (و هر دم بمقتضاى حال و زمان و مكان بنوعى مشغولند). | |||
شاعر ميگويد:إذا ما قطعنا واديا من حديثنا/إلى غيره زدنا الأحاديث واديا يعنى ما شعرا هر گاه از يك وادى (حالت) در ميگذريم و به وادى ديگر ميرويم سخنان اين وادى بر ما افزوده ميشود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «لو كان لابن آدم وَادِيَانِ من ذهب لابتغى إليهما ثالثا». | |||
اگر براى فرزندان آدم دو نهر و رود از طلا باشد باز آرزو دارد سومى را هم بر آنها بيفزايد | |||
در آيه فرمود: فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها- الرعد/ 17 هر درهاى بقدر ظرفيتش سيلاب ميگيرد. يا بقدر آبش- وَدِيَ يَدِي يعنى آبى كه بعد از بول و فحل از نرينه دفع ميشود. | |||
وَدَى- و- أَوْدَى- بهمين معنى است- وَدِيّ- يا نهال كوچك تاك از طول جريان دارد. | |||
أَوْدَاهُ- او را هلاك كرد گوئيكه خونش را به جريان انداخت. | |||
وَدَيْتُ القتلَ- خون بهايش را دادم اين خون بها را- دِيَة- گويند. خداى تعالى فرمود: فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ- النساء/ 92<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 438-435</ref> | |||
=== «عَین» === | === «عَین» === | ||
العَيْن: چشم، در آيات: | |||
(وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ- 45/ مائده) (لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ- 66/ يس) (وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ- 92/ توبه) (قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ- 9/ قصص) (كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها- 40/ طه) مىگويند- عَيْن- در معنى جاسوس- و مراقب و ناظر به چيزى است فلان بِعَيْنِي: او را نگه مىدارم و سرپرستى مىكنم مثل اينكه مىگوئى: هو بمرأى منّى و مسمع: او در جلوى ديدگان من است، مىبينمش و سخنش را مىشنوم كه كنايه از حفظ و حراست او از سوى تو است، در آيات: | |||
(فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا- 48/ طور) (تَجْرِي بِأَعْيُنِنا- 14/ قمر) (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا- 37/ هود) يعنى در جائيكه مىبينم و حفظ مىكنيم. و آيه: | |||
(لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي- 39/ طه) يعنى با نگهبانى، و نگه دارى من. عين اللّه عليك: در رعايت و حفظ خداى باشيد (جمله دعائيّه است) و گفتهاند معنى اين عبارت دعائيّه اين است كه، تو خود او را با سپاهيانى كه حفظش مىكنند نگهدار. جمع عين- اعين و عيون- است در آيات: | |||
(وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ- 31/ هود) (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ- 74/ فرقان) واژه- عين- براى معانى گوناگون با ديدگاههاى مختلف، از چشم كه عضوى از بدن است استعاره مىشود و نيز براى سوراخ و روزنه مشك آب و توشه دان كه تشبيهى است به چشم و ريزش آب از آن. | |||
سقاء عَيِّنٌ و مَعِينٌ: مشتق از- عين- است در وقتى كه آب از مشك جارى مىشود. عَيِّنْ قِرْبَتَكَ: چيزى در مشك بريز تا اثر دوخت و منفذ آن را مسدود كند. | |||
تجسّس كننده را هم- عَيْن- گويند كه تشبيهى است در نظر كردن و نگريستن با چشم، مثل اينكه زن را عورت و مركوب را- ظهر- مىنامند، مثلا مىگويند: اما مالك زنى و مركوبى است هر چند كه مقصود، آن عضو (پشت اسب و عورت) نباشد. | |||
طلا- را هم عَيْن گويند، چون بهترين فلز است به چشم تشبيه شده است همانطور كه چشم برترين و بهترين عضو بدن است. | |||
أَعْيَان القوم: افاضل و برترينهاى ملّت. | |||
أَعْيَانُ الاخوة: پسرانى كه از يك پدر و مادرند. بعضى گفتهاند هر گاه واژه عين در معنى ذات شىء بكار رود مىگويند: | |||
كلّ ماله عَيْنٌ: تمام دارائيش نقدينه است، مثل بكار بردن- رقبة در باره بردگان و ناميدن زن به عورت، از آن جهت كه مقصود از آن همان است كه گفته مىشود. منبع و چشمه آب را هم- عين- گويند كه تشبيهى است به آبى كه در چشم است و از عبارت: عين الماء: چشمه آب اصطلاح ماء مَعِين: آب گواراى جارى كه براى بيننده ظاهر و روشن است عيّن: سؤال كننده و پرسشگر، در آيات: | |||
(عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا- 18/ انسان) (فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً- 12/ قمر) (فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ- 50/ رحمن) (عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ- 66/ رحمن) (وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ- 12/ سباء)(فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ- 57/ 45/ حجر) (مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ- 57/ شعراء) (فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ زُرُوعٍ- 25/ دخان) عِنْتُ الرّجل: به چشمش زدم مثل واژههاى- رأسته و فأدته: (به سرش زدم- به دلش زدم). عِنْتُهُ: با چشم زدمش مثل- سفته: با شمشير زدمش، عبارت زدن با چشم گاهى مقصود عضوى است كه زده شده مثل- رأسته و فأدته (به سر و دلش زدم) و گاهى مقصود عضوى است كه حالت و وسيله زدن است و در حكم- سفته و رمحته است (با شمشير و سر نيزه زدمش) و بر دو معنى فوق عبارت- يديت- است در وقتى كه به دستش بزنى يا با دستت او را بزنى. | |||
عِنْتُ البئرَ: به چشمه و مجراى آب چاه رسيدم، در آيه گفت: (إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ- 50/ مؤمنون) (اشاره به قرارگاه مرتفع امن با آب گوارايى است كه حضرت عيسى و مادرش را خداوند در آن مكان ايمنى داد) در آيه: (فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ- 30/ ملك) گفته شده حرف (م) در (معين) اصلى است و از- معنت است. واژه عين بطور استعاره در كجى و انحراف ميزان و وسيله سنجش هم بكار مىرود، گاو وحشى را بخاطر زيبائيش- اعين و عيناء- گويند جمعش- عين- است كه زن هم به آن تشبيه شده، در آيات: | |||
(قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ- 48/ صافّات) (وَ حُورٌ عِينٌ- 22/ واقعه).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 680-677</ref> | |||
=== «انهار» === | === «انهار» === | ||
نَهْر همان بستر رود است كه آبش جارى است جمعش- أَنْهَار- است فرمود وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً- الكهف/ 33 و وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً- النحل/ 15 خداى تعالى اين امر يعنى وجود كوهها و رودها و راهها را در زمين مثال ميزند براى ريزش و فراوانى بخشش او و فضل او در بهشت براى مردم ميگويد: | |||
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ- القمر/ 54 و وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً- النوح/ 12 و جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- التحريم/ 8 واژه- نَهَر بمعنى وسعت است كه تشبيهى است از بستر رودخانه- أَنْهَرْتُ الدمَ- جو را جارى ساختم- أَنْهَرَ الماءُ- آب جارى شد. | |||
نَهْرٌ نَهِرٌ- رود پر آب. ابو ذؤيب گفته است.أقامت به فأيقنت خيمة/على قصب و فرات نَهِرٍ | |||
او در آنجا ساكن شد يقين كردم خيمه و چادرى است كه بر نىزار و آب جارى قرار گرفته است. | |||
نَهَار- زمانيست كه نور و روشنائى در آن زمان كاملا منتشر شده است و در شريعت و دين روز و نهار از طلوع فجر است تا غروب كه خورشيد غايب ميشود و در حقيقت از طلوع خورشيد است تا غروب آن. گفت: | |||
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً- فرقان/ 62 و أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً- يونس/ 25 و گاهى نقطه مقابل روز- بيات- بكار رفته است ميگويد. | |||
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً- يونس/ 50 رجلٌ نَهِرٌ: صاحب نهار- نَهَار: جوجه حبارى كه مانند گنجشك است مَنْهَرَة- فضاى خالى ما بين خانهها. | |||
نَهْر و انْتِهَار- نيز بمعنى تشر زدن هم هست كه با خشونت همراه باشد. | |||
نَهَرَهُ و انْتَهَرَهُ- او را دور كرد و تشر زد در آيه گفت: | |||
فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما- الاسراء/ 23 كه در مورد رفتار فرزندان با پدر و مادر است و نبايستى آنها را با صداى بلند آزرده خاطر ساخت. | |||
وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ- الضحى/ 1 پرسنده و فقر سؤال كننده را دور مساز و تشر مزن.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 403-401</ref> | |||
=== «سَرِیّ» === | === «سَرِیّ» === | ||
السُّرَى: يعنى سير و حركت شبانه، مىگويند سَرَى و أَسْرَى: شب رفت و حركت كرد. | |||
خداى تعالى گويد: (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ- 81/ هود) و (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا- 1/ اسراء) (در باره سير شبانه و معراج پيامبر است). | |||
گفته شده- اسرى- از لفظ سرى، نيست بلكه از سَرَاة است يعنى: سرزمين وسيع و گسترده كه اصلش واوى است (از سرى، يسروا، سروا و سراوه يعنى بالا رفت) شاعر گويد:بِسِرْوِ حَمِيرَ أَبْوَالُ البِغَال بِه (به سرزمين حمير كه آبشخور و سراب ستوران در آن هست) پس، أسرى مثل أجبل و أتهم است. | |||
(أسرى: در آن سرزمين وسيع رفت. أجبل: به كوهستان رفت. أتهم: به زمين تهامه و دشت رفت) پس آيه: (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ- 1/ اسراء) يعنى او را در فراخناى زمين مرتفعى برد. | |||
و سَرَاةُ كُلِّ شىء: بالا و بلندى هر چيز است. و از اين معنى عبارت سَرَاةُ النّهار است يعنى بلندترين فاصله آفتاب و ارتفاع روز. | |||
و آيه: (قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا- 24/ مريم) واژه- سَرِيًّا- يعنى نهرى كه آبش روان و جارى است و گفتهاند بلكه از- سرو- يعنى رفعت و بلندى است، چنانكه مىگويند. | |||
رجل سَرْو: جوانمردى بلند مرتبه، و نيز گفتهاند- سريّا- در آيه فوق اشاره به وجود حضرت عيسى و ويژگيهائى از رفعت و بزرگى اوست (كه در تحت و سرپرستى مادرى چون مريم عذرا بوده). | |||
سَرَوْتُ الثَّوْبَ: جامه را از تن درآوردم. | |||
سَرَوْتُ الجُلَّ عن الفرس: روى انداز اسب را از پشتش برگرفتم. | |||
رجل سَرِيّ: مردى عريان كه گويى لباس از تن برگرفته، نقطه مقابل متدثّر و متزمّل و زُمَّيل است يعنى جامه بر خود پيچيده. | |||
در آيه: (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً- 19/ يوسف) پيش خود تخمين زدند كه از فروش او بضاعتى حاصل كنند. (مربوط به كاروانى است كه حضرت يوسف را از چاه درآورده و به خيال فروشش افتادند). | |||
سَارِية: هم سه معنى دارد 1- قومى كه شبانه سفر مىكنند 2- ابرهائى كه به سرعت مىگذرند 3- استوانه و عمود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 215-213</ref> | |||
=== «یم» === | === «یم» === | ||
يَمّ يعنى دريا در آيه: فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ- القصص/ 7 يَمَّمْتُ و تَيَمَّمْتُ- يعنى قصد آنرا داشتم. فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً- المائده/ 6 با نيت و خاك پاك تيمم كنيد بقصد نماز. | |||
تَيَمَّمْتُهُ برمحي- غير از ديگران من با نيزه قصد جنگ با او را داشتم. | |||
يَمَام- پرنده كوچكى است (كبوتر چاهى). | |||
يَمَامَة: نام زنى است كه شهر يَمَامَة هم بهمين اسم ناميده شده<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 548</ref> | |||
=== «بحر» === | === «بحر» === | ||
معنى اصلى بَحْر، هر مكان وسيعى است كه آب زيادى را در خود جمع كرده است و اين معنى وضعى و ريشهاى بحر است سپس با ديدن وسعت و فرخناى دريا تشبيها گفته مىشود بَحَرْتُ كذا مثل دريا وسعش دادم و همچنين بَحَرْتُ البعير- يعنى گوش آن شتر را وسيعا شكافتم. | |||
بحيرة- نيز از همين معنى گرفته شده، در آيه (ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ- 103/ مائده) | |||
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 242 | |||
- بحيره- شترى است كه ده بچّه زائيده و بهمين خاطر گوشش را مىشكافند كه نشانه زائيده ده بچّه است اين نامگزارى بجهت اين است كه ديگر بر آن شتر سوار نمىشوند و بار نمىنهند، و سپس هر چيز وسيع، و فراخى را- بحر- ناميدهاند تا آنجا كه به اسبى كه در حال دويدن، پاها و دستانش از يكديگر زياد فاصله مىگيرند- فرس بحر- گفتهاند. | |||
پيامبر (ص) اين نام را در باره اسبى كه سوار مىشد بكار برده و فرموده «- وجدته بحرا» و در باره كسى كه علم و دانش زياد دارد از واژه- بحر- بكار مىبرند و مىگويند- تَبَحَّرَ- يعنى در علم و دانش دريا گونه است و- تَبَحُّر- در علم، گستردگى و وسعت هر چه بيشتر آن علم است. | |||
گاهى مزه شورى دريا را با اين واژه بيان كردهاند و گويند- ماء بَحْرَانِيّ آبى شور و أَبْحَرَ الماء- آب شور شد، شاعر گويد:و قد عاد ماء الأرض بحرا فزادنى/إلى مرضى أن أبحر المشرب العذب (آب زمين شور شد و بيمارى من شدّت گرفت براى اينكه شورى آب زمين، آب گواراى آبشخور ناگوار و شور نمود). | |||
عدّهاى از علماء گفتهاند اصولا واژه- بحر- بآب شورى گفته مىشود كه گوارا نيست، خداى فرمايد: (الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ- 53/ فرقان) آب دريا در اين آيه، از اين روى- عذب و گوارا- ناميده شده كه ملح و نمك با آن آميخته شده چنانكه شمس و قمر را- قمران- گويند (زيرا در نور مشتركند) او ابرهاى پر آب و باران ريز را بخاطر فزونى آبشان- بنات بحر- گويند، يعنى چنين ابرهايى دختران دريا هستند. | |||
و آيه (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- 41/ روم) گفته شده منظور از فساد در دريا و خشكى، فساد داخل آب دريا نيست بلكه سرزمينهاى مسكونى و باديهها و همچنين زمينهاى زراعى و باغات پر نعمت است (كه در اثر عدم رعايت حقّ و عدل فساد و تباهى در آنجا ظاهر و گسترده شده است گويى كه سراسر زمين از دريا و خشكى آلوده به فساد است). | |||
و- لقيته صحرة بحرة- او را چون صحرا و دريا عريان ديدم و ساختمانى كه او را پوشيده دارد آنجا نبود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 243-241</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |