واردات قلبی (مترادف)
مترادفات قرآنی واردات قلبی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وحی»، «الهام»، «القاء»، «وسواس»، «همزات».
مترادفات «واردات قلبی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
وحی | ریشه وحی | مشتقات وحی | وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحْلِ أَنِ ٱتَّخِذِى مِنَ ٱلْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ
|
الهام | ریشه لهم | مشتقات لهم | فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَىٰهَا
|
القاء | ریشه لقی | مشتقات لقی | فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ
|
وسواس | ریشه وسوس | مشتقات وسوس | مِن شَرِّ ٱلْوَسْوَاسِ ٱلْخَنَّاسِ
|
همزات | ریشه همز | مشتقات همز | وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ
|
معانی مترادفات قرآنی واردات قلبی
«وحی»
اصل وحي همان اشارات سريع و سرى است و براى در بر داشتن معنى سرعت در اين واژه گفتهاند- أمر وحي- و البته اين مفهوم در سخن و كلام است بصورت رمز و كنايه كه گاهى به صداى مجرد و بدون تركيب است و با اشاره به بعضى از اعضاء و يا با نوشتن و كتابت باين معنى آيه آنجاست كه در مورد زكرياى پيامبر عليه السلام خداوند ميفرمايد تعبير شده است.
فخرج على قومه من المحراب فأوحى إليهم أن سبحوا بكرة و عشيا- مريم/ 11 كه گفتهاند رمزى است ميان او و خداى تعالى يا تعبير شده و يا نوشته است و بر اين معانى آيه: و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الإنس و الجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا- الانعام/ 112 و آيه و إن الشياطين ليوحون إلى أوليائهم- الانعام/ 121 و اين معنى همان وسوسهاى است كه در آيه ديگر فرمود: من شر الوسواس الخناس- الناس/ 4 و بنا بر سخن پيامبر عليه الصلاة و السلام
«ان للشيطان لمة الخير».
يعنى همان زخرف القول- سخن خوش ظاهر كه در آيه فوق بيان شد كه گاهى شيطان وسوسهاش ظاهر نيكو و چيزى دارد كه نتيجه آن غرورى است كه در انجام- دهنده آن وسوسهها بوجود ميآيد.
كلمه الهى و سخنانى كه مبدء آن خداوند است همان وحى است كه به اولياء و پيامبرانش رسانيده ميشود و اين وحى گوناگون است چنانكه آيه زير دلالت بر آنها دارد. و ما كان لبشر أن يكلمه الله إلا وحيا ... بإذنه ما يشاء- الشورى/ 51 1- كه يا بوسيله فرشتهاى ميرسد كه آتش ديده ميشود و كلامش شنيده ميشود مانند وحى رساندن جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و اله در شكل معينى.
2- و يا با شنيدن كلامى از غير جبرئيل بدون ديدن صاحب صدا مانند شنيدن وحى كه به حضرت موسى عليه السلام سخن خداوند رسيد و موسى عليه السلام شنيد.
3- و يا با الهام به قلب و جان چنانكه پيامبر صلى الله عليه و اله فرمود:
«ان روح القدس نفث فى روعى».
4- و يا وحى بوسيله الهام مثل:
و أوحينا إلى أم موسى أن أرضعيه- القصص/ 7 5- و يا با تسخير و غريزه و طبيعت موجودات مثل آيه در باره زنبور عسل كه و أوحى ربك إلى النحل- النحل/ 68 6- و يا در رؤيا و خواب چنانكه پيامبر صلى الله عليه و اله فرموده است كه:
(انقطع الوحي و بقيت المبشرات و رؤيا المؤمن، فالهام و التسخير و المنام».
مبشرات يا مژدههاى خداوند براى مؤمنين يا الهام و يا در طبيعت و سرشت و يا در خواب خواهد بود. كه در آيه فوق ما كان لبشر ... إلا وحيا بعد از آن ميفرمايد أو من وراء حجاب يا از پس سراى غيب و رساندن جبرئيل در شكل معينى كه آيه زير دلالت بر آن دارد.
أو يرسل رسولا فيوحي- الشورى/ 51 و آيه و من أظلم ممن افترى على الله كذبا أو قال أوحي إلي و لم يوح إليه شيء- الانعام/ 93 اين آيه اشاره به كسانى دارد كه ادعا ميكنند نوعى از وحى بآنها رسيده است بگونهاى كه چيزى هم بآنها نرسيده و آيه:
و ما أرسلنا من قبلك من رسول إلا نوحي إليه- الانبياء/ 25 اين وحى عام است و همه انواع آنرا در بر ميگيرد براى اينكه شناخت وحدانيت خداى تعالى و معرفت وجود عبادات او چيزى نيست كه بهمان وحى خاص پيامبران اولى العزم بسنده شود بلكه بوسيله عقل و خرد و الهام نيز دانسته ميشود همانگونه كه با شنيدن فهميده ميشود و هدف اين نيست كه هشدارى باشد بر اينكه ممكن نيست پيامبرى وحدانيت خداوند و واجب بودن پرستش او را نداند. در آيه فرمود:
و إذ أوحيت إلى الحواريين- و اين وحى بوسيله حضرت عيسى عليه السلام است.
و أوحينا إليهم فعل الخيرات- الانبياء/ 73 و اين وحي مخصوص امتها بوسيله پيامبر عليه الصلاة و السلام است. اتبع ما أوحي إليك من ربك- الانعام/ 106 و آيه إن أتبع إلا ما يوحى إلي- الانعام/ 50 و قل إنما أنا بشر مثلكم يوحى إلي- الكهف/ 11 و و أوحينا إلى موسى و أخيه- يونس/ 87 وحى به موسى عليه السلام بواسطه جبرئيل بوده و وحى خداى تعالى به هارون بواسطه حضرت موسى و جبرئيل هر دو. و آيه:
إذ يوحي ربك إلى الملائكة أني معكم- الانفال/ 12 اين وحى بواسطه لوح و قلم بوده چنانكه اينطور گفته شده. و آيه:
و أوحى في كل سماء أمرها- فصلت/ 12 اگر وحى فقط به اهل آسمان باشد واژه- وحى- حذف ميشود چنانكه گوئى أوحى إلى الملائكة زيرا اهل آسمان همان فرشتگانند مثل آيه:
إذ يوحي ربك إلى الملائكة- الانفال/ 12 و اگر وحى به آسمان باشد كه در نهاد آن وجود داشته و كسانى كه آسمان را موجودى غير زنده بدانند اين تعبير بيان ميشود.
و كسانى كه آسمان را داراى حيات ميدانند اين وحى به آسمان همان نطق و بيان است در آيه:
بأن ربك أوحى لها- الزلزال/ 5 آيهاى كه نزديك بمعنى اول است اينست كه فرمود:
و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضى إليك وحيه- طه/ 114 كه تشويقى است بر اينكه در شنيدن آن استوار و آماده باشد و از عجله و شتاب زدگى در گرفتن و فراگيرى آن بپرهيزد.[۱]
«الهام»
إلهام يعنى رسيدن چيزى بخاطر و دل و ذهن انسان كه از خداى تعالى است و از سوى عالم ملكوت، خدا فرمود:
فألهمها فجورها و تقواها- الشمس/ 8).
اين الهام بمانند نزول فرشته و دميدن در جان و روح تعبير شده است چنانكه رسول الله صلى الله عليه و اله فرمود:
«إن للملك لمة و للشيطان لمة».
و باز فرمود
«ان روح القدس نفث في روعى».
كه اصلش از الهام و رساندن چيزى است كه همان هضم كردن و در جان قرار گرفتن است - التهم الفصيل ما في الضرع- نوزاد همه شير در پستان مادرش را بلعيد.
فرس لهم- اسبى است كه با سرعت ميدود مثل اينكه با در نورديدنش زمين را مىبلعد.
(در آيه فوق كه قبلش ميگويد- و نفس و ما سواها فألهمها فجورها و تقواها ضمير- الهم- همان- ما- است كه در برگيرنده همه عوامل به كمال رساننده نفس است كه با فطرت خدائى قابليت مىيابد، مانند (همه عوامل خلقت پدر و مادر، محيط، معاشر، معلم، كتاب، تفكر، عالم و ...).[۲]
«القاء»
لقاء مقابله و روبرو شدن است كه با هم و تصادفا برخورد كنند كه به هر كدام جداگانه تعبير شده است- فعل اين واژه- لقيه، يلقاه، لقاء، او لقيا و لقية است كه اين معنى در مورد ادراك حسى، يا بوسيله چشم يا عقل اطلاق ميشود. در آيه گفت: لقد كنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه- آل عمران/ 143).
يعنى (قبل از اينكه مرگ را دريابيد آرزويش را داشتيد) و گفت:
لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا- الكهف/ 62).
در مسافرتمان باين رنج و زحمت رسيديم.
اما ملاقات خداى عز و جل عبارت از قيامت و بازگشت باوست. در آيه گفت:
و اعلموا أنكم ملاقوه- البقره/ 223).
و قال الذين يظنون أنهم ملاقوا الله- بقره/ 46
لقاء مصدر دوم ملاقات است در آيه گفت:
و قال الذين لا يرجون لقاءنا- يونس/ 7).
و إلى ربك كدحا فملاقيه و فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا- الجاثيه/ 34).
يعنى قيامت و بعث و نشور را فراموش كردند.
يوم التلاق- غافر/ 15).
يعنى روز قيامت، وجه تسميه قيامت به زمان تلاقى و برخورد براى خصوصياتى است كه در آن زمان و هنگام محشر هست.
اول- برخورد و رسيدن كسانى كه قبلا از دنيا رفتهاند و كسانى كه بعدا آمدهاند.
دوم- برخورد و ملاقات كروبيان يا اهل آسمانها با اهالى زمين.
سوم- برخورد هر كسى به عملى كه خودش انجام داده و قبل از مردنش پيشاپيش حاصل شده.
گفته ميشود- لقى فلان خيرا و شرا- يعنى به نيك و بد كردارش رسيد، شاعر گويد:فمن يلق خيرا يحمد الناس امره/كرار نيكوكار را مردم مىستانيد
و ديگرى ميگويد:تلقى السماحة منه و الندى خلقا.
تو اخلاق جوانمردى و بخشش را از او در نهاد و سرشتش در خواهى يافت.
- لقيته بكذا- وقتى است كه او را استقبال كنى، خداى تعالى فرمود:
و يلقون فيها تحية و سلاما- الفرقان/ 75).
و آيه و لقاهم نضرة و سرورا- انسان/ 11).
تلقى هم در معنى- لقى- است در آيه گفت:
و تتلقاهم الملائكة- الانبياء/ 103).
و و إنك لتلقى القرآن- النمل/ 6).
يعنى (اى پيامبر آيات قرآن از جانب خداى حكيم و عليم بر تو القاء ميشود) إلقاء افكندن چيزى است بطوريكه تو آنرا به بينى، سپس اين معنى در مورد انداختن هر چيز بكار رفته است. در آيه گفت:
فكذلك ألقى السامري- طه/ 87).
و قالوا يا موسى إما أن تلقي و إما أن نكون نحن الملقين- الاعراف/ 15).
در مورد انداختن عصاى موسى و سحر ساحران فرعون است ميگويند تو ميافكنى يا ما بيفكنيم. در آيه گفت:
قال ألقوا- الاعراف/ 116).
و قال ألقها يا موسى فألقاها- طه/ 19).
و باز در همين معنى آيات:
فليلقه اليم بالساحل- طه/ 39).
إذا ألقوا فيها- الملك/ 7).
كلما ألقي فيها فوج- الملك/ 8).
ألقت ما فيها و تخلت- الانشقاق/ 4).
(اين آيه در باره پيش گوئى از آينده زمين در آستانه قيامت است ميگويد زمين هرچه در درون دارد بيرون افكند كه با سوره زلزال مشابه است و همان آيه- و إذا القبور بعثرت- است آرامگاها هر چه دارند بيرون افكنند).
در باره سخن و سلام و درود و اظهار محبت نيز- ألقيت- يعنى سلام و درود و ستمى و محبتى را به تو رساندم. چنانكه در آيه گفت:
تلقون إليهم بالمودة- الممتحنه/ 1).
فألقوا إليهم القول- النحل/ 86).
و ألقوا إلى الله يومئذ السلم- النحل/ 87).
و گفت إنا سنلقي عليك قولا ثقيلا- المزمل/ 5).
كه اين آيه يعنى رسيدن آيات و سخن گرانبار به پيامبر همان با وحى و نبوت است و گفت:
أو ألقى السمع و هو شهيد- ق/ 37).
كه عبارت از گوش فرا دادن به اوست، در آيه مربوط به سجده در آمدن ساحران دربار فرعون در برابر معجزه حضرت موسى عليه السلام ميگويد:
فألقي السحرة سجدا- الاعراف/ 12).
فعل- ألقى- بصورت ماضى مجهول هشدارى و آگاهى بر اين امر است كه معجزه موسى عليه السلام آنها را مجذوب كرد و فرو گرفت و در كارى كه نگزيده و نخواسته بودند افكند و ايمان آوردند.[۳]
«وسواس»
وسوسة انديشه زشت و ناروا كه اصلش از وسواس- كه عبارت از صداى روشن و آهنگ خفى و آرام است گفت:
فوسوس إليه الشيطان- طه/ 12 و من شر الوسواس- الناس/ 4 روش آرام و صداى كوتاه و آهسته شكارچى را هم- وسواس مىگويند.[۴]
«همزات»
همز- فشردن در دست، همز الإنسان- غيبت كردن او، خداى تعالى فرمود: هماز مشاء بنميم- القلم/ 11 هامز و هماز و همزة- هر سه بيك معنى است: غيبت كننده و عيبجو. در آيه: ويل لكل همزة لمزة- همزه/ 1 در آيه و قل رب أعوذ بك من همزات الشياطين- شاعر ميگويد:و ان اغتيب فأنت الهامز و اللمزة - اگر غيبت كردند تو هم عيبجو و غيبت كننده هستى.[۵]