مکان (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی مکان

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مقام»، «مکان»، «مراغم».

مترادفات «مکان» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
مقام ریشه قوم مشتقات قوم
وَإِذْ جَعَلْنَا ٱلْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَٱتَّخِذُوا۟ مِن مَّقَامِ إِبْرَٰهِۦمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَآ إِلَىٰٓ إِبْرَٰهِۦمَ وَإِسْمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلْعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ
مکان ریشه کون مشتقات کون
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِۦ فَٱجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُۥ نَحْنُ وَلَآ أَنتَ مَكَانًا سُوًى
مراغم ریشه رغم مشتقات رغم
وَمَن يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدْ فِى ٱلْأَرْضِ مُرَٰغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِنۢ بَيْتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدْرِكْهُ ٱلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا

معانی مترادفات قرآنی مکان

«مقام»

قَامَ‏، يَقُومُ‏، قِيَاماً: به پا خاست و برخاست.

قَائِمٌ‏: بپا خاسته.

أَقَامَ‏ بالمكان‏ إِقَامَةً: در آنجا اقامت گزيد. اسم فاعلش- قائم- است.

«قِيَام‏» بر چهار گونه است:

اول- قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، قهرا و بناچار.

دوم- قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، اختيارا.

سوم- قيام براى چيزى كه همان عمل مراعات و حفظ و نگهدارى آن است.

چهارم- قيام كردن به قصد انجام چيزى و كارى.

1- قيام قهرى، مثل آيات:

قائِمٌ وَ حَصِيدٌ (100/ هود)

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها (5/ حشر)

2- و اما قيامى كه در معنى بپاخاستن اختيارى است، در آيات:أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً (9/ زمر).

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ‏ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ‏ (191/ آل عمران).

الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ (34/ نساء).

وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64/ فرقان).

قيام در دو آيه اخير جمع- قائم- است.

3- قيام در معنى مراعات و محافظت، در آيات:

كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ (8/ مائده).

قائِماً بِالْقِسْطِ (18/ آل عمران).

و در آيه: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ (33/ رعد) يعنى حافظ و نگهدارنده.

و سخن خداى تعالى كه: لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ (113/ آل عمران).

إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً (75/ آل عمران).

يعنى مگر اينكه پيوسته در طلب آن ثابت و پايدار باشى‏

4- قيامى كه در معنى عزم و قصد و اراده است مثل آيه:يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ‏ إِلَى الصَّلاةِ (6/ مائده).

و در آيه: يُقِيمُونَ‏ الصَّلاةَ (3/ بقره) يعنى قصد انجام نماز نموده آنرا ادامه ميدهند و بر اقامه آن محافظت مى‏كنند.

قِيَام‏ و قِوَام‏- اسمى است براى آنچه كه چيزى را برپا ميدارد و ثابت مى‏كند مثل: عماد و سناد، در مورد چيزيكه به آن اعتماد و تكيه ميشود [تكيه‏گاه، ستون- پايه و اساس- سرپرست خانواده، حافظ و نگهدارنده.] و مثل آيه:

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً (5/ نساء) يعنى خداوند آنرا از چيزهايى كه نگهداريتان مى‏كند قرار داده است‏

و آيه: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ‏ (97/ مائده) يعنى كعبه براى شما نگهدارنده و قوام حيات شماست كه معاش و معاد شما را ثابت و پايدار ميدارد.

«أصم»گفته است: معنى قائما- در اين آيه اينست كه كعبه نسخ نميشود.

در آيه فوق- قِيَماً- بجاى- قِياماً- هم خوانده شده و كسى كه- قِياماً- را در آيه جمع- قِيمَة- ميداند سخنى قابل توجه نيست.

عبارت- قَامَ‏ كذا- در معنى ثبت، و- ركز- يعنى ثابت و پا بر جا شده‏ است كه هر سه واژه به يك معنى است [قام، ثبت، ركز].

و آيه: وَ اتَّخِذُوا مِنْ‏ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏ (125/ بقره) يعنى در مقام ابراهيم كه مكانى معين در كعبه است نماز بپاى داريد، اين آيه براى اينستكه همواره خاطره خدا پرستى و بت‏شكنى ابراهيم در خاطره‏ها زنده بماند.

قام فلان مقام فلان: وقتى است كه كسى نايب و جانشين ديگرى شود، در آيه:

فَآخَرانِ‏ يَقُومانِ‏ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ‏ (107/ مائده)و آيه: دِيناً قِيَماً (161/ انعام) يعنى دينى ثابت كه حفظ كننده و ارزش دهنده امور معاش و معادشان است كه- قيما- بدون تشديد هم خوانده شده و در آن صورت از- قيام- است. و نيز گفته شده- قيما- صفت است مثل:

قومٌ عِدًى، مكانٌ سِوًى، لحمٌ رِذًى و ماءٌ رِوًى: [مردمى دشمن خو، مكانى هموار و پرداخته و گوشتى لاغر و آبى گوارا.] و بر اين اساس آيات:

ذلِكَ الدِّينُ‏ الْقَيِّمُ‏ (36/ توبه).

وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَيِّماً (2/ كهف).

وَ ذلِكَ دِينُ‏ الْقَيِّمَةِ (5/ بينه).

واژه‏ قَيِّمَة- اسمى است براى امتى كه به قسط قيام كرده‏اند و در آيه:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ (110/ آل عمران) به آنها اشاره شده است.

و در آيات: كُونُوا قَوَّامِينَ‏ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ‏ (135/ نساء).

يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيها كُتُبٌ‏ قَيِّمَةٌ (3/ بينه).

اشاره به- صُحُفاً مُطَهَّرَةً- همان قرآن است.

در آيه: كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3/ بينه) اشاره به محتواى قرآن كه جامع معانى كتابهاى خداى تعالى است زيرا قرآن كتابى است كه جاى فراهم آمدن و جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى پيشين خداى تعالى است.

و آيه: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُ‏ الْقَيُّومُ‏ (255/ بقره) يعنى خداوند حافظ و بر پا دارنده هر چيزى است و نيز بخشنده آنچه را كه براى قوام و ثبات آن چيز لازم است و اين مفهوم همان معنى است كه در آيات:

الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ (50/ طه).

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ‏ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ (33/ رعد) ياد آورى شده است.

بناى واژه‏ قَيُّوم‏- فيعول- است و قيام بر وزن فيعال، مثل: ديون و ديان.

قِيَامَة: عبارتست از بر پا شدن رستاخيز يا ساعتى كه در آيات:

وَ يَوْمَ‏ تَقُومُ‏ السَّاعَةُ (12/ روم).

يَوْمَ‏ يَقُومُ‏ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ‏ (6/ مطففين) وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً (36/ كهف) ياد آورى شده است.

قِيَامَة: اصلا به معنى حالت و قيامى است كه ناگهانى از انسان حاصل ميشود و حرف (ه) در قيامت براى تنبه و آگاهى بر وقوع آن حالت بطور ناگهانى است.

مَقَام‏: مصدر و اسم مكان و زمان از- قيام- است، مثل آيات:

إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ‏ مَقامِي‏ وَ تَذْكِيرِي‏ (71/ كهف).

ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ (14/ ابراهيم).

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ‏ (46/ رحمن).

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏ (125/ بقره).

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ‏ (97/ آل عمران).

وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ‏ (26/ دخان).

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ‏ (51/ دخان).

خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73/ مريم).

وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ‏ (164/ صافات).

أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ‏ مَقامِكَ‏ (39/ نمل).

اخفش گفته است: در آيه: قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‏ (39/ نمل) مقام در اين آيه جاى نشستن است، در اينجا اگر (اخفش) خواسته است بگويد كه (مقام) و (مقعد) هر دو بالذات يك چيزند و نسبت به فاعل مختلفند، اين سخن صحيح است مثل واژه‏هاى- (صعود) و (حدور): [بالا رفتن و پائين آمدن‏].

اما اگر مقصود اين است كه واژه مقام در معنى جاى نشستن است اين سخن بعيد است زيرا مكانى واحد گاهى به اعتبار برخاستن از آن جا (مقام) ناميده ميشود و گاهى به اعتبار نشستن به آنجا- مقعد- ناميده ميشود.

مَقَامَة: گروه و جماعت، شاعر گويد:و فيهم‏ مَقَامَاتٌ‏ حسان وجوهم‏ در حقيقت- مقامة- اسمى است براى مكان هر چند كه بجاى اهل آن مكان قرار گرفته مثل سخن شاعر كه گفته است:و استبّ بعدك يا كليب المجلس.

كه در اين شعر- مستبيّن- يعنى هجو كنندگان و ناسزاگويان را مجلس ناميده است.

اسْتِقَامَة: در مورد راهى است كه بر يك خط هموار و استوار است كه گفته‏اند، طريق حق هم به آن تشبيه شده است، مثل آيات:

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ (6/ فاتحه).

أَنَّ هذا صِراطِي‏ مُسْتَقِيماً (153/ انعام).

إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏ (56/ هود).

اسْتِقَامَة الأنسانِ: ملتزم شدن انسان براى بودن در راه راست، در آيات:

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَ‏ اسْتَقامُوا (30/ فصلت).

فَاسْتَقِمْ‏ كَما أُمِرْتَ‏ (112/ هود).

فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ‏ (6/ فصلت).

الإِقَامَةُ فى المكان: ثابت بودن در آن مكان.

إِقَامَةُ الشّي‏ءِ: اداء كردن حق آن چيز و وفا نمودن به حق آن.

در آيه: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى‏ تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ‏ (68/ مائده) يعنى با علم و عمل به آن وفا كنيد و حق آنها را برآوريد.

و همچنين آيه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ‏ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ‏ (66/ مائده).

خداوند هر كجا در قرآن امر به نماز كرده و آنرا ستوده است امر ننموده مگر با لفظ (إقامة) تا تنبه و آگاهى بر اين باشد كه مقصود، انجام و اداى وظايف نماز است كه حقش اداء شود نه فقط شكل ظاهرى نماز مثل آيه:

أَقِيمُوا الصَّلاةَ (43/ بقره).

و در غير موضع مثل امر در مدح، گفت:

وَ الْمُقِيمِينَ‏ الصَّلاةَ (162/ نساء).

و اما آيه: وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ (142/ نساء).

در آيه اخير- قامُوا- از (قيام) است، يعنى بلند شدن نه از- إقامة- كه به معنى ثبات و پايدارى در نماز است‏.

اما آيه: رَبِّ اجْعَلْنِي‏ مُقِيمَ‏ الصَّلاةِ (40/ ابراهيم) يعنى پروردگارا موفقم بدار تا شرايط كامل نماز را بجاى آورم.

در آيه: فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ (5/ توبه) گفته شده مقصود از آن اقرار به وجوب نماز است نه به اداى آن.

مُقَامٌ‏: براى مصدر و اسم مكان و اسم زمان و اسم مفعول گفته ميشود ولى آنچه را كه در قرآن وارد شده است مصدر است مثل آيه:إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66/ فرقان).

مُقَامَةٌ: همان اقامت و سكنى گزيدن است، در آيات:

الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ‏ (35/ فاطر).

كه مثل‏ دارُ الْخُلْدِ (28/ فصلت).

جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ (72/ توبه) است.

و آيه: لا مُقامَ‏ لَكُمْ فَارْجِعُوا (13/ احزاب).

مقام- در آيه اخير از- قام- است يعنى براى شما استقرار و آرامش نيست كه: لا مُقامَ لَكُمْ‏ (13/ احزاب) هم خوانده شده يعنى از- إقامة.

واژه- إقامة- به دوام و پيوستگى هم تعبير ميشود مثل آيه:

عَذابٌ‏ مُقِيمٌ‏ (37/ مائده)آيه: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ‏ (51/ دخان) عبارت‏ (مَقامٍ أَمِينٍ)- با فتحه حرف ميم- يعنى در مكانى كه اقامتشان در آنجا ادامه مى‏يابد.

تَقويمُ‏ الشّي‏ء: پرداختن و استوار داشتن آن چيز، در آيه:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ‏ تَقْوِيمٍ‏ (4/ تين).

كه اشاره به ويژگيهاى انسان در ميان حيوانات از جهت عقل و فهم و راست بودن قامت اوست كه دلالت بر مستولى بودن انسان بر هر چيزى است كه در اين عالم هست.

تَقْوِيمُ‏ السّلعةِ: ارزيابى كردن متاع و بيان قيمت آن.

قَوْم‏- در اصل گروهى از مردان غير از زنان است از اينروى گفت:لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ .... (11/ حجرات).

شاعر گويد:أ قوم آل حصن أم نساء [آيا اهل و قبيله حصن مردانند يا زنان‏].

ولى در اكثر آيات قرآن هر كجا به قوم اشاره شده مردان و زنان با هم اراده شده است و حقيقت معنى آن در مورد مردان همانست كه با آيه:

الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ (34/ نساء) آگاهى داده است‏[۱]

«مکان»

مَكَان‏ در نظر زمان شناسان جائى است كه چيزى را در بر ميگيرد، و در نظر عده‏اى از متكلمين مكان عرض است كه عبارت از اجتماع دو جسم اشغال كنند و در بر گيرنده و لذا سطح جسم اشغال كننده بر ديگرى محيط است، پس مكان در نظرشان مناسبت ميان شى‏ء و مكان است. در قرآن گفت:

مَكاناً سُوىً‏- طه/ 58.

و إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً- الفرقان/ 13.

يعنى در مكان تنگى از دوزخ افكنده شوند.

ميگويند- مَكَّنْتُ‏ و مَكَّنْتُ‏ له‏ فَتَمَكَّنَ‏- جايش دادم و قرار گرفت، در آيه گفت:

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ‏- الحج/ 41.

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ‏- الاحقاف/ 26.

أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ‏- القصص/ 57.

و وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ‏- القصص/ 6.

و وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ‏- النور/ 55

و در باره جايگاه انسان در آغاز خلقتش گفت:

فِي قَرارٍ مَكِينٍ‏- المؤمنون/ 13.

أَمْكَنْتُ‏ فلانا من فلان- او را برترى دادم- مَكَان‏ و مَكَانَة- هر دو يك معنى است خداى تعالى فرمود:

اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ‏- الانعام/ 135.

و ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ‏ مَكِينٍ‏- التكوير/ 20.

يعنى داراى تمكن و قدر و منزلت- مَكَنَاتُ‏ الطير و مَكُنَاتُهَا- آشيانه پرنده- مَكْن‏- تخم سوسمار-.

خليل بن احمد ميگويد: مكان بر وزن مفعل از كون بمعنى هستى گرفته شد. و براى كثرت استعمال در سخن بصورت فعال بكار رفته و گفته‏اند- تَمَكَّنَ‏ و تَمَسْكَنَ‏- جايگزين شد مثل تمنزل- منزل گزيد.[۲]

«مراغم»

الرَّغَام‏: خاك نرم.

رَغِمَ‏ أنف فلان‏ رَغْماً: به خاك افتاد (يعنى بينى او به خاك ماليده شد).

أَرْغَمَهُ‏ غَيْرُهُ: ديگرى او را به خاك انداخت و از اين معنى به خشم و سخط نيز تعبير شده است.

شاعر گويد:اذا رَغِمَتْ‏ تلك الأنوفُ لم ارضها/و لم أطلُبِ العُتْبَى و لكنْ أَزِيدُها (معنى اين بيت در ذيل واژه انف- قبلا آمده و در آنجا به جاى- رغمت- غضبت- ذكر شده كه هر دو به يك معنى است).

نقطه مقابل إسخاط و إرغام يعنى به خشم آوردن- إرضاء- يعنى خشنود كردن و بخشيدن چيزى است كه دلالت بر ايجاد خشم داشته و لذا گفته مى‏شود:

أَرْغَمَ‏ اللَّهُ أَنْفَه و أَرْغَمَهُ‏: خدا او را به سخط آورد و بينيش را به خاك ماليد.

رَاغَمَهُ‏: خشمگينش كرد و به خاكش ماليد و در باره دو نفر، به اين معنى است كه هر يك بكوشد ديگرى را بكوبد و به خاك بمالد و سپس از اين معنى مصدر- مُرَاغَمَة- در باره نزاع و كشمكش طرفين استعاره شده است.

خداى تعالى گويد: (يَجِدْ فِي الْأَرْضِ‏ مُراغَماً كَثِيرا 100/ نساء)يعنى: روشها و مذاهبى در زمين مى‏يابيد كه مردمان آنها را دنبال مى‏كنند و لذا هر گاه منكرى و ناروائى ببينند از ديدن آن ناگزير خشمگين مى‏شوند چنانكه مى‏گويى- رغمت اليه: بر او خشمگين شدم.[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 278-268
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 239-238
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 89-88