عاقبت (مترادف)

مترادفات قرآنی عاقبت

«عاقبت»؛ سرانجام و آخر و انتها و خاتمه و انجام و نتيجه و پاداش و مزد و مكافات و حاصل گفتگو و ما حصل و نتيجۀ هر كارى.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «منتهی»، «صار»، «عاقبة».

مترادفات «عاقبت» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
منتهی ریشه نهی مشتقات نهی
وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلْمُنتَهَىٰ
صار ریشه صیر مشتقات صیر
صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِى لَهُۥ مَا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِى ٱلْأَرْضِ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلْأُمُورُ
عاقبة ریشه عقب مشتقات عقب
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَٱلْأَحْزَابُ مِنۢ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍۭ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَٰدَلُوا۟ بِٱلْبَٰطِلِ لِيُدْحِضُوا۟ بِهِ ٱلْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ

معانی مترادفات قرآنی عاقبت

«منتهی»

منع كردن و باز داشتن از چيزى.

أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‏ عَبْداً إِذا صَلَّى‏- العلق/ 9 (آيا كسيكه بنده نماز گزار را منع ميكرد ملاحظه كردى و دانستى) كه اين باز داشتن و نهى كردن از جهت معنى است تفاوتى هم ندارد چه با زبان نهى كند و چه با غير زبان. آنچه هم كه با زبان ميگويد تفاوتى ندارد كه با لفظ- انجام بده يا انجام نداده باشد مثل اجتنب كذا- از آن دورى كن و يا با لفظ- لا تفعل- مكن و انجام مده اگر چنين بگويند يعنى- لا تفعل- و از جهت لفظ و معنى هر دو است مثل آيه:

وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ- البقره/ 35 و از اين رو شيطان گفت:

ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ الاعراف- (يعنى گفته است نزديك نشويد نه اينكه نخوريد) و آيه:

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى‏ النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏- النازعات/ 41

يعنى مقصود اين نيست كه خودش بگويد- لا تفعل كذا- بلكه مقصود دور كردن او از شهوت و خواهش نفس است و دور كردن از چيزى كه بان تمايل دارد و همت ميگمارد.

و همين طور نهى از زشتى و منكر كه گاهى با دست است و زمانى با زبان و يا با دل و قلب در آيه فرمود:

أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا- هود/ 62 (آيا از پرستش چيزى كه پدرانمان مى‏پرستيدند نهى ميكنى و باز ميدارى) و آيه‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ- النحل/ 9 يعنى به كار نيك تشويق ميكند و واميدارد و از بدى و زشتى نهى ميكند، كه بعضى با عقل و خردى كه در خلقت ما نهاده است انجام ميشود و بعضى هم دستور شريعت و دين است كه آنرا ميشناسيم و در پايان آيه دورى از آنچه را كه نهى فرموده است. خداى تعالى فرمود:

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ‏ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ‏- انفال/ 38 اگر كافران دست از كفر بردارند گذشته آنان آمرزيده ميشود. و گفت:

لَئِنْ لَمْ‏ تَنْتَهِ‏ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ‏- الشعراء/ 16 قوم كفران پيشه به نوح عليه السّلام مى‏گويند اگر دست از تبليغ برندارى حتما از رانده شدگان و سنگ باران شدگان خواهى بود و آيه:

فَهَلْ أَنْتُمْ‏ مُنْتَهُونَ‏- المائده/ 91 و فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ‏ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ‏- البقره/ 275 يعنى نتيجه‏اش باو ميرسد.

إِنْهَاء- در اصل همان ابلاغ نهى است سپس براى هر ابلاغى بكار رفته است و گفته ميشود.

أَنْهَيْتُ‏ إلى فلان خبر كذا- يعنى من خبر را باو رساندم.

نَاهِيكَ‏ من رجلٍ- مثل عبارت حسبك است يعنى براى تو كافيست و معنايش اينست كه آن مقصود و هدفى است كه ميخواهى و تو را از خواستن غير از آن نهى ميكند.

ناقة نِهْيَةٌ- شترى كه بى‏اندازه فربه و چاق است.

نُهْيَة- عقل و خرديست كه از زشتى‏ها باز ميدارد جمعش- نُهًى‏- است، فرمود:

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي‏ النُّهى‏- طه/ 128 تَنْهِيَة- زمينى است كه سيلاب بآن جا ميرسد. نَهَاءُ النهارِ 1- بالا آمدن روز 2- و خواستن نياز تا سر حد نهى و منع از آن يعنى خواستش به پايان رسيد خواه آن نياز را يافته باشد يا نه.[۲]

«صار»

الصِّير: دو نيمه كردن و بريدن و كج كردن و گرويدن است و از همين معنى (فَصِرْهُنَّ- 260/ بقره) با كسره حذف (ص) خوانده شده و از عبارت- صار إلى كذا- اخذ شده يعنى به آنجا رسيد و يا از صير الباب: فاصله و شكاف درب، كه در حركت و جابجايى و بستن درب از آنجا مى‏نگرند.

و گفت: (وَ إِلَيْهِ‏ الْمَصِيرُ- 18/ مائده) (بازگشت به سوى اوست) و- صَارَ- عبارت از دگرگونى از حالى به حال ديگر است.[۳]

«عاقبة»

العَقِب‏: پشت پا كه- عَقْب‏- هم گفته شده، جمعش‏ أَعْقَاب‏ است، روايت شده است كه:

«ويل‏ للأَعْقَاب‏ من النّار»چه دردمند است پيامدهاى آتش عذاب).

عَقِب‏: در باره فرزند و فرزند فرزند، استعاره شده است خداى تعالى مى‏گويد: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي‏ عَقِبِهِ‏- 28/ زخرف)عَقِبُ‏ الشّهرِ: پايان ماه. جاء في عَقِبِ الشّهرِ: آخر ماه آمد.

جاء فى‏ عَقِبِهِ‏: وقتى است كه چيزى از او باقى مانده باشد.

رجع على‏ عَقِبِهِ‏: وقتى است كه به عقب برگردد.

انقلب على‏ عَقِبَيْهِ‏: مثل عبارت- رجع على حافرته- است يعنى عقب گرد كرده و مثل آيه: (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً- 64/ كهف).

(حضرت موسى و همراهش بر نشانه‏هاشان با پى جويى بازگشتند) رجع عوده على بدئه: به آغاز راه و اوّلش بازگشت، آيات:

(وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا- 71/ انعام)(انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ‏- 144/ آل عمران) (وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏- 144/ آل عمران) (نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏- 48/ انفال)(فَكُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ‏- 66/ مؤمنون)عَقَبَهُ‏: مثل واژه‏هاى- دَبَرَهُ و قَفَاهُ- است يعنى پشت سرشان آمد. عُقْب‏ و عُقْبَى‏:

هر دو واژه اختصاص به ثواب پاداش خير و نيكو دارد، مثل آيات:

(خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً- 44/ كهف) (أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ- 22/ رعد) ولى واژه- عَاقِبَة- اگر بدون اضافه باشد مخصوص ثواب است مثل آيه: (الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏- 128/ اعراف).

امّا واژه- عاقبة- در حال اضافه شدن، در عقوبت و مجازات بكار مى‏رود، مثل آيه: (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا- 10 روم).

و سخن خداى تعالى كه: (فَكانَ‏ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ- 17/ حشر) و اين معنى در واژه- عاقبة- اگر بصورت استعاره و نقطه مقابلش و ضدّش نباشد نيز صحيح است مثل آيه:

(فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏- 21/ آل عمران) يعنى- عاقبة استعاره از- عذاب اليم باشد (پاداش ستمگران يعنى ابليس و كسى كه از روشهاى شيطانى پيروى مى‏كند اين است كه سر انجامش جاودانگى در دوزخ است). عُقُوبَة، مُعَاقَبَة و عِقَاب‏: هر سه ويژه عذاب است، در آيات (فَحَقَّ عِقابِ‏- 14/ ص) (شَدِيدُ الْعِقابِ‏- 196/ بقره) (وَ إِنْ‏ عاقَبْتُمْ‏ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ‏ بِهِ‏- 126/ نحل) (وَ مَنْ‏ عاقَبَ‏ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ‏ بِهِ‏- 60/ حجّ)(هر كس بايستى باندازه‏اى كه عقوبت شده است عقوبت كند ولى اگر بر او ستم كنند خداوند او را بر ظالم پيروزيش دهد).

تَعْقِيب‏: آوردن چيزى از پى ديگرى.

عَقَّبَ‏ الفرسُ في عدوه: آن است از دويدنش عقب ماند.

در آيه: (لَهُ‏ مُعَقِّباتٌ‏ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ‏- 11/ رعد) فرشتگانى او را در حالى كه نگهدارش هستند دنبال مى‏كنند.

و در آيه: (لا مُعَقِّبَ‏ لِحُكْمِهِ‏- 41/ رعد)

يعنى هيچكس او را تعقيب نمى‏كند و از فعلش پى جوئى نمى‏كند، اين معنى از عبارتى است كه مى‏گويند:

عَقَّبَ‏ الحاكمُ على حكم من قبله: در وقتى كه حاكم از حكم قبلى پيروى كند، شاعر گويد:و ما بعد حكم اللّه تعقيب‏

(بعد از حكم و فرمان خداى پيروى كردن از حكم غير جايز نيست) جايز است كه معنى فوق نهى مردم از خوض و فرو رفتن در گفتگو از حكم و

حكمت خداى در وقتى كه بر آنها پوشيده است باشد حكم اين موضوع مثل نهى از خوض كردن در اسرار (قدر) است.

آيه: (وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ‏ يُعَقِّبْ‏- 10/ نمل) به پشت سرش توجّه نكرده است. اعْتِقَاب‏: در آمدن چيزى از پى چيز ديگر مثل از پى هم در آمدن شب و روز.

عُقْبَة: دو تركه بر پشت ستور سوار شدن.

عُقْبَةُ الطّائرِ: بالا و پائين رفتن پرنده.

اعقَبَهُ‏ كذا: آن را جانشين و وصىّ خود گردانيد، در آيه گفت: (فَأَعْقَبَهُمْ‏ نِفاقاً- 77/ توبه)شاعر گفت:له طائف من جنّة غير مُعْقِبٍ‏ جنّه: حالتى است از بيهوشى كه هشيارى در پى ندارد. فلان لم‏ يُعْقِبْ‏: بدون فرزند است و فرزنددار نشده است.

أَعْقَابُ‏ الرّجلِ: فرزندان مرد. لغت شناسان گفته‏اند در معنى أعقاب- فرزند دختر (نوه دخترى) داخل نمى‏شود زيرا دختر نسب و تبارى را در پى ندارد ولى هر گاه مرد ذرّيه‏اى داشته باشد اولاد دختر (نوه دخترى) در معنى آن داخل مى‏شود.

امرأةٌ مِعْقَابٌ‏: زنى كه يكبار پسر مى‏زايد. و يك بار دختر.

عَقَبْتُ‏ الرّمحَ: سر نيزه را با نى محكم كردم، مثل- عصبته: با زه بستمش. عَقَبَة: راه دشتوار در كوهستان، جمع آن- عُقُب‏ و عِقَاب‏ است. عُقَاب‏: چون سوى شكار بسرعت‏ مى‏رود چنين ناميده شده، پرچم هم در صورت و شكل، به- عُقَاب- تعبير شده است مثل نام پرچم جنگى پيامبر (ص) و نيز سنگ دو طرف چاه و بند گوشواره.

يَعْقُوب‏: كبك نر، چون با جست و خيز مى‏دود (مثل دويدن زاغ و كلاغ).[۴]

ارجاعات

  1. فرهنگ نفیسی, ج4 , ص2292
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 405-403
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 433
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 626-622