طلب کردن چیزی (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی طلب کردن چیزی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «استَحبَّ»، «تَحرّی».

مترادفات «طلب کردن چیزی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
استَحبَّ ریشه حبب مشتقات حبب
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوٓا۟ ءَابَآءَكُمْ وَإِخْوَٰنَكُمْ أَوْلِيَآءَ إِنِ ٱسْتَحَبُّوا۟ ٱلْكُفْرَ عَلَى ٱلْإِيمَٰنِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ
تَحرّی ریشه حری مشتقات حری
وَأَنَّا مِنَّا ٱلْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا ٱلْقَٰسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ تَحَرَّوْا۟ رَشَدًا

معانی مترادفات قرآنی طلب کردن چیزی

«استَحبَّ»

الحَبّ‏ و الحَبَّة- يعنى دانه‏هاى گندم و جو و غلات ديگر (كه مطعومات و غذاها هستند).

الحِبّ‏ و الحِبَّة- با كسره حرف (ح) دانه گلها و رياحين- خداى تعالى گويد: كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ- 261/ بقره) و وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏- 19/ انعام) و إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏- 95/ انعام) و فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ- 9/ ق) يعنى گندم هر چيزى كه مانند گندم درو مى‏شود.

در حديث‏

«كما تنبت الحبّة فى حميل السّيل» الحِبّ‏- يعنى محبوب و بشدّت دوست داشتنى.

حَبَب‏- رديف ريز دندانها كه تشبيهى از دانه‏هاى ريز غلّات و سبزيها است.

حَبَاب‏- حبابهاى روى آب در موقع ريزش بارانهاى درشت كه بهمان دانه‏هاى غلّات تشبيه شده است.

حَبَّة القلب‏ - يعنى (1- نتيجه و ثمره دل و خاطر 2- مركز و سويداى دل 3- تكّه‏اى از خون سياه در وسط قلب 4- جايگاه محبّت و دوستى يا مركز وجود).

حَبَبْتُ‏ فلانا- گفته‏اند معنى آن در اصل اين است كه در مركز جان، و دلش جاى گرفتم و قلب و دلش را شيفته خود كردم، مثل:

شغفته و كبدته و فأدته‏ - (دل و وجودش را تسخير كردم گوئى كه به آنها رسيده‏ام).

أَحْبَبْتُ‏ فلانا- يعنى دلم را جاى محبّتش قرار دادم ولى در عرف سخن و گفتگوى متعارف واژه‏ مَحْبُوب‏- بجاى كلمه- مُحِبّ‏- يعنى دوستدار قرار گرفته و همچنين حببت بجاى أحببت‏ بكار مى‏رود.

مَحَبَّة: يعنى خواستن و تمايل بچيزى كه مى‏بينى و آن را خير مى‏پندارى، محبّت بر سه وجه است:

1- محبّت و دوستى براى خرسند شدن و لذّت بردن مثل محبّت مرد نسبت به زن. و در باره خرسند بودن- آيه‏ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ‏ مِسْكِيناً- 8/ انسان).

(غذاى مورد نياز و محبّت خود را به مسكين مى‏دهند و مى‏خورانند).

2- محبّتى كه بر پايه بهره‏مندى معنوى است، مثل چيزهاى سودمند و در معنى آن، آيه:

وَ أُخْرى‏ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ‏- 13/ صف).

3- محبّت براى فضيلت و بزرگى، مثل محبّت دانشمندان و دانش پژوهان براى علم نسبت بيكديگر.

و چه بسا كه محبّت بخواستن و اراده تفسير شود مانند: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن‏ يَتَطَهَّرُوا- 108/ توبه) ولى اينطور نيست و چنين تفسيرى درست نيست، زيرا چنانكه قبلا گفته شد معنى محبّت از اراده رساتر است و هر محبّتى اراده است و هر اراده و خواستى محبّت نيست، خداى عزّ و جلّ گويد:

إِنِ‏ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ‏- 23/ توبه) يعنى ترجيح دادن و برگزيدن كفر بر ايمان، حقيقت معنى- استحباب- قصد و هدف انسان در چيزى است كه او را دوست دارد كه در آيه فوق با حرف (على) متعدّى شده است تا در معنى ترجيح دادن و برگزيدن باشد.

و همينطور آيه‏ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا- 17/ فصّلت)- و فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ‏- 54/ مائده).

پس دوستى و محبّت خداوند تعالى به بندگان همانا بخشايش و نعمت دادن اوست بآنها، و محبّت بنده در باره خداوند خواستن تقرّب و قدر و منزلت داشتن نسبت باوست.

و آيه‏ إِنِّي‏ أَحْبَبْتُ‏ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي‏- 32/ ص) معنيش اين است كه من چون فطرتا نيكى و خير را دوست دارم محبّت خيل‏ و ستوران را بر ياد خداى خويش برگزيدم و آنرا خير دانستم.

و آيه‏ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ‏- 222/ بقره).

يعنى توبه كنندگان و پاك شدگان را ثابت و پايدارى دارد و نعمتشان مى‏دهد و اين همان دوستى خداوند است.

و آيات‏ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ‏- 276/ بقره) و إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ- 18/ لقمان) هشدار و تنبيهى است بر اينكه ارتكاب، و انجام گناهان طورى است كه با تداوم آنها ديگر توبه و بازگشت از گناهان ميسور نيست، آنگاه كه ادامه دهنده گناه توبه نمى‏كند، ديگر مشمول محبّت و لطف خداى كه در باره توبه كنندگان و پاكان وعده داده است قرار نمى‏گيرد و از محبّت خداى محروم مى‏شود، حَبَّبَ‏ اللّه إلىّ كذا- يعنى خداوند آن را قرينم گردانيد.

خداى تعالى گويد: وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمان‏- 7/ حجرات).

أَحَبَ‏ البعير- ملازم جايگاه خود شد، گوئى كه مكان خود را به خاطر توقفش در آنجا دوست دارد.

حَبَابُك‏ أن تفعل كذا- يعنى نهايت محبّت اين است كه آن را انجام دهى.[۱]

«تَحرّی»

حَرَى‏ قصد كرد و خواست، حرى الشّي‏ء يَحْرِي‏- يعنى آهنگش كرد، و به سويش رفت.

تَحَرَّاه‏- به همان معنى است يعنى بسوى او قصد كرد و او را مقصد خود قرار داد.

خداى تعالى گويد: (فَأُولئِكَ‏ تَحَرَّوْا رَشَداً- 14/ جنّ).

(تمام آيه چنين است- فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً، يعنى آنكه اسلام آورد آهنگ رشد و كمال كرد) يا (آنها كه اسلام آوردند ...).

حَرَى‏ الشّي‏ء يَحْرِي‏- يعنى كم و ناقص شد، گوئى كه بسوى مقصد ادامه نيافته و ناقص مانده، شاعر گويد:و المرء بعد تمامه يحرى‏ (انسان پس از رويش، فرسايش مى‏يابد و ناقص مى‏شود).

رماه اللّه بأفعى‏ حَارِيَة[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 442-439
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 477-476