شرمگاه (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی شرمگاه

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «فرج»، «سوءة».

مترادفات «شرمگاه» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
فرج ریشه فرج مشتقات فرج
وَٱلَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَٰفِظُونَ
سوءة ریشه سوء مشتقات سوء
يَٰبَنِىٓ ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَٰرِى سَوْءَٰتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ ٱلتَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ذَٰلِكَ مِنْ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ

معانی مترادفات قرآنی شرمگاه

«فرج»

الفرج‏ و الفرجه‏: شكافتگى ميان دو چيز، مثل شكاف ديوار و فاصله ميان دو پا كه در مورد- عورت- كنايه شده است و در اثر كثرت استعمال با صراحت بهمان معنى اصليش بكار ميرود، خداى تعالى گويد:و التي أحصنت‏ فرجها (91/ انبياء)لفروجهم‏ حافظون‏ (5/ مؤمنون)

واژه- فرج‏- بصورت جمع و يا مفرد بطور استعاره براى مرزهاى كشور و هر جايى كه بيمناك باشد و بايد از دستبرد دشمن آن را حراست كرد بكار رفته است.

الفرجان‏ : در كشور اسلامى بمرزهاى مرزداران ترك و سودان گفته شده.

در آيه: و ما لها من‏ فروج‏ (6/ ق) يعنى شكافها و از هم جدا شده‏ها.

و در آيه: و إذا السماء فرجت‏ (9/ مرسلا) يعنى وقتى كه آسمان شكافته شود [و نظم كنونيش تغيير شكل يابد].

فرج‏: برطرف شدن غم و اندوه است، مى‏گويند:

فرج‏ الله عنك: خداى غم و اندوهت را از تو دور كند.

قوس‏ فرج‏: كمانى كه دو طرفش باز است.

رجل‏ فرج‏: مردى كه راز خويش كتمان نمى‏كند و نيز- رجل‏ فرج‏- يعنى مردى كه پيوسته خود را برهنه مى‏كند.

فراريج‏ الدجاج: جوجه‏هايى كه تخم را مى‏شكافند.

دجاجة مفرج‏: مرغى كه جوجه‏هايى دارد.

مفرج‏ : كشته‏اى كه قومش او را يافته‏اند و معلوم نيست چه كسى به قتلش‏ رسانده[۱]

«سوءة»

السوء: هر چيزى كه انسان را از امور دنيوى يا اخروى و حالات نفسانى و بدنى و همچنين بخاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست اندوهگين و غمين سازد. آيه: (بيضاء من غير سوء- 22/ طه) يعنى: بدون اينكه آفتى در آن باشد، كه به بيمارى برص تفسير شده است و آن آفاتى است كه بدست مى‏رسد.

و گفت: (إن الخزي اليوم و السوء على الكافرين‏- 27/ نمل) (به راستى كه خوارى و اندوه در آن روز، كفار را فرا مى‏گيرد) سوأى‏: به هر چيزى كه قبيح و زشت است تعبير مى‏شود كه با واژه- حسنى- مقابل شده است.

در آيات: (ثم كان عاقبة الذين‏ أساؤا السواى‏- 10/ روم) و (للذين أحسنوا الحسنى‏- 26/ يونس) و- سيئة: عمل زشتى است كه نقطه مقابل حسنة است.

(بلى من كسب سيئة- 81/ بقره) و (لم تستعجلون بالسيئة- 46/ نمل) و (يذهبن‏ السيئات‏- 114/ هود) و (ما أصابك من حسنة فمن الله و ما أصابك من سيئة فمن نفسك‏- 79/ نساء).

و (فأصابهم سيئات ما عملوا- 34/ نحل) و (ادفع بالتي هي أحسن السيئة- 96/ مؤمنون).

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«يا انس أتبع السيئة بالحسنة تمحها».

يعنى: (اى انس خوبى را پس از بدى دنبال كن تا بدى را محو كنى). حسنه و سيئه بر دو گونه است:

اول- حسنة و سيئة يا (خوبى و بدى) بر حسب اعتبار عقل و شرع، چنانكه در آيه: (من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى إلا مثلها- 160/ انعام) مذكور شده.

دوم- حسنه و سيئه (خوبى و بدى) به اعتبار طبع و سرشت و اين همان خوبى و بدى است كه طبيعت آن را سبك و سنگين مى‏انگارد.

مثل آيه: (فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إن تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه‏- 131/ اعراف).

(همينكه خوبى و حسنه به آنها مى‏رسد مى‏گويند از خود ماست و اگر بدى به آنها برسد مى‏گويند از موسى و ياران اوست).

و آيه: (ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة- 95/ اعراف) و (إن الخزي اليوم و السوء على الكافرين‏- 27/ نحل).

مى‏گويند: ساءنى‏ كذا و سؤتنى‏: بمن بدى كرد و مرا غمگين كردى.

اسأت‏ إلى فلان: به او بدى كردى.

و آيات: (سيئت‏ وجوه الذين كفروا- 27/ ملك) و (ليسوؤا وجوهكم‏- 7/ اسراء) و (من يعمل سوءا يجز به‏- 123/ نساء) يعنى زشتى (كسى كه كار قبيح و گناهى انجام دهد با همان عمل، سزايش مى‏دهند) و (زين لهم سوء أعمالهم‏- 37/ توبه) و (عليهم دائرة السوء- 98/ توبه) يعنى آنچه را كه در پايان و عاقبت، آنها را غمگين خواهد كرد.

و همچنين آيات: (و ساءت مصيرا- 97/ نساء) و (ساءت مستقرا- 62/ فرقان).

و اما آيه: (فإذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين‏- 177/ صافات) (و چون عذاب بر ساحتشان و ديارشان فرود آيد چه بد است صبح گاه كسانى كه بيمشان مى‏دادند و حق را نمى‏پذيرفتند).

و (ساء ما يعملون‏- 66/ مائده) و (ساء مثلا- 177/ اعراف) واژه- ساء- در اين دو آيه اخير همان- بئس است- يعنى: چه بد عاقبتى است كارى كه مى‏كنند.

و (يبسطوا إليكم أيديهم و ألسنتهم بالسوء- 2/ ممتحنه) (دستها و زبانهاشان به بدى بسوى شما دراز و چيره شد).و آيه: (سيئت وجوه الذين كفروا- 27/ ملك).

واژه- سوء (زشتى و بدى) از اين جهت به چهره‏ها نسبت داده شده كه همواره اثر سرور و غم در چهره ظاهر مى‏شود. و آيه: (سي‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا 77/ هود) حل بهم ما يسوءهم: چيزى كه به سختى دچارشان مى‏كرد به آنها رسيد و آنها را فرا گرفت. و آيات: (سوء الحساب‏- 18/ رعد) و (و لهم سوء الدار- 25/ رعد) يعنى حساب اعمال و جايگاه دشوار و ناگوار.

واژه- سوأة- براى عورت و جثه كنايه شده است. گفت (كيف يواري سوأة أخيه‏- 31/ اعراف) (فأواري سوأة أخي‏- 31/ مائده) (يواري‏ سوآتكم‏- 26/ اعراف) (بدت لهما سوآتهما- 22/ اعراف) (ليبدي لهما ما ووري عنهما من سوآتهما- 20/ اعراف) (شيطان وسوسه‏شان كرد تا آنچه از عوراتشان پوشيده بود آشكار كنند).[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 30-28
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 298-296